Ganj e Hozour audio Program # 08 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره  ۲۸۴۰منگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گران بهاییبه عصا شکاف دریا که تو موسی زمانیبدران قبای مه را که ز نور مصطفاییبشکن سبوی خوبان که تو یوسف جمالیچو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هواییبه صف اندرآی تنها که سفندیار وقتیدر خیبر است برکن که علی مرتضاییبستان ز دیو خاتم که تویی به جان سلیمانبشکن سپاه اختر که تو آفتاب راییچو خلیل رو در آتش که تو خالصی و دلخوشچو خضر خور آب حیوان که تو جوهر بقاییبسکل ز بی‌اصولان مشنو فریب غولانکه تو از شریف اصلی که تو از بلند جاییتو به روح بی‌زوالی ز درونه باجمالیتو از آن ذوالجلالی تو ز پرتو خداییتو هنوز ناپدیدی ز جمال خود چه دیدیسحری چو آفتابی ز درون خود برآییتو چنین نهان دریغی که مهی به زیر میغیبدران تو میغ تن را که مهی و خوش لقاییچو تو لعل کان ندارد چو تو جان جهان نداردکه جهان کاهش است این و تو جان جان فزاییتو چو تیغ ذوالفقاری تن تو غلاف چوبیناگر این غلاف بشکست تو شکسته دل چراییتو چو باز پای بسته تن تو چو کنده بر پاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زر خالص چو به آتش اندرآیدچو کند درون آتش هنر و گهرنماییمگریز ای برادر تو ز شعله‌های آذرز برای امتحان را چه شود اگر درآییبه خدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزدکه خلیل زاده‌ای تو ز قدیم آشناییتو ز خاک سر برآور که درخت سربلندیتو بپر به قاف قربت که شریفتر هماییز غلاف خود برون آ که تو تیغ آبداریز کمین کان برون آ که تو نقد بس رواییشکری شکرفشان کن که تو قند نوشقندیبنواز نای دولت که عظیم خوش نواییمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره ۳۴۶۷چینیان گفتند ما نقاش‌تررومیان گفتند ما را کر و فرگفت سلطان امتحان خواهم درینکز شماها کیست در دعوی گزیناهل چین و روم چون حاضر شدندرومیان در علم واقف‌تر بدندچینیان گفتند یک خانه به ماخاص بسپارید و یک آن شمابود دو خانه مقابل در بدرزان یکی چینی ستد رومی دگرچینیان صد رنگ از شه خواستندپس خزینه باز کرد آن ارجمندهر صباحی از خزینه رنگهاچینیان را راتبه بود از عطارومیان گفتند نه نقش و نه رنگدر خور آید کار را جز دفع زنگدر فرو بستند و صیقل می‌زدندهمچو گردون ساده و صافی شدنداز دو صد رنگی به بی‌رنگی رهیسترنگ چون ابرست و بی‌رنگی مهیستهرچه اندر ابر ضو بینی و تابآن ز اختر دان و ماه و آفتابچینیان چون از عمل فارغ شدنداز پی شادی دهلها می‌زدندشه در آمد دید آنجا نقشهامی‌ربود آن عقل را و فهم رابعد از آن آمد به سوی رومیانپرده را بالا کشیدند از میانعکس آن تصویر و آن کردارهازد برین صافی شده دیوارهاهر چه آنجا دید اینجا به نموددیده را از دیده‌خانه می‌ربودرومیان آن صوفیانند ای پدربی ز تکرار و کتاب و بی هنرلیک صیقل کرده‌اند آن سینه‌هاپاک از آز و حرص و بخل و کینه‌هاآن صفای آینه وصف دلستصورت بی منتها را قابلستصورت بی‌صورت بی حد غیبز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیبگرچه آن صورت نگنجد در فلکنه بعرش و فرش و دریا و سمکزانک محدودست و معدودست آنآینهٔ دل را نباشد حد بدانعقل اینجا ساکت آمد یا مضلزانک دل یا اوست یا خود اوست دلعکس هر نقشی نتابد تا ابدجز ز دل هم با عدد هم بی عددتا ابد هر نقش نو کاید برومی‌نماید بی حجابی اندرواهل صیقل رسته‌اند از بوی و رنگهر دمی بینند خوبی بی درنگنقش و قشر علم را بگذاشتندرایت عین الیقین افراشتندرفت فکر و روشنایی یافتندنحر و بحر آشنایی یافتندمرگ کین جمله ازو در وحشتندمی‌کنند این قوم بر وی ریش‌خندکس نیابد بر دل ایشان ظفربر صدف آید ضرر نه بر گهرگرچه نحو و فقه را بگذاشتندلیک محو فقر را بر داشتندتا نقوش هشت جنت تافتستلوح دلشان را پذیرا یافتستبرترند از عرش و کرسی و خلاساکنان مقعد صدق خدا

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi