Ganj e Hozour audio Program # 132 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۱۳۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۹۳۳ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستیدو دست را برافشان بیزار شو ز هستیموقوف وقت بودی تعجیل مینمودیوقت نماز آمد برجه چرا نشستیبر بوی قبله حق صد قبله میتراشیبر بوی عشق آن بت صد بت همیپرستیبالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمانکه مه بود به بالا سایه بود به پستیهمچون گدای هر در بر هر دری مزن سرحلقه در فلک زن زیرا درازدستیسغراق آسمانت چون کرد آن چنانتبیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستیمیگویمت که چونی هرگز کسی بگویدبا جان بیچگونه چونی چگونه استیامشب خراب و مستی فردا شود ببینیچه خیکها دریدی چه شیشهها شکستیهر شیشه که شکستم بر تو توکلستمکه صد هزار گونه اشکسته را تو بستیای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جانداری هزار صورت جز ماه و جز مهستیصد حلق را گشودی گر حلقهای ربودیصد جان و دل بدادی گر سینهای بخستیدیوانه گشتهام من هر چه از جنون بگویمزودتر بلی بلی گو گر محرم الستیمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۹۳۹ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسیشادی هر مسلمان کوری هر فسوسیهر روز خطبهای نو هر شام گردکی نوهر دم نثار گوهر نی قبضه فلوسیعشقی است سخت زیبا فقری است پای برجابر آسمان نهی پا گر دست این دو بوسیجانی است چون چراغی در زیر طشت قالبکرد به پیش نورش خورشید چاپلوسیصد گونه رخت دارد صد تخت و بخت داردتختش ز رفعت آمد نی تخت آبنوسیرختش ز نور مطلق در تخته جامه حقنی بارگیر سیسی نی جامههای سوسیاز ذوق آتش دل وز سوزش خوش دلآتش پرست گشتم اما نیم مجوسیروزی دو همره آمد جان غریب با تنچون مرغزی و رازی چون مغربی و طوسیپرویزن است عالم ما همچو آرد در ویگر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسیهر روز بر دکانها بازار این خسان بینای خام پیش ما آ کتان ماست روسیبشکن سبوی قالب ساغر ستان لبالبتا چند کاسه لیسی تا کی زبون لوسیدستور میدهی تا گویم تمام این راتا شرق و غرب گیرد اقبال بینحوسیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۲۶۶۹پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را فی صلاة دائمون
نه به پنج آرام گیرد آن خمار
که در آن سرهاست نی پانصد هزار
نیست زر غبا وظیفهٔ عاشقان
سخت مستسقیست جان صادقان
نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان
زانک بیدریا ندارند انس جانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۲۶۵صحبتی باشد چو شمشیر قطوعهمچو دی در بوستان و در زروعصحبتی باشد چو فصل نوبهارزو عمارتها و دخل بیشمارحزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بریحزم سؤ الظن گفتست آن رسولهر قدم را دام میدان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامیست کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلوآنک میگفتی که کو اینک ببیندشت میدیدی نمیدیدی کمینبی کمین و دام و صیاد ای عیاردنبه کی باشد میان کشتزار
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi