Ganj e Hozour audio Program # 134 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۱۳۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره  ۱۷۲۹اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیمز شرط‌ها بگذشتیم و رایگان کردیماگر چه یک طرف از آسمان زمینی شدنه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیماگر چه بام بلندست آسمان مگریزچه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیمپرت دهیم که چون تیر بر فلک بپریاگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیماگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافتلطافتش بنمودیم و باز جان کردیماگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیموگر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیمتو ماهیی که به بحر عسل بخواهی تاختهزار بارت از آن شهد در دهان کردیماگر چه مرغ ضعیفی بجوی شاخ بلندبر این درخت سعادت که آشیان کردیمبگیر ملک دو عالم که مالک الملکیمبیا به بزم که شمشیر در میان کردیمهزار ذره از این قطب آفتابی یافتبسا قراضه قلبی که ماش کان کردیمبسا یخی بفسرده کز آفتاب کرمفسردگیش ببردیم و خوش روان کردیمگر آب روح مکدر شد اندر این گردابز سیل‌ها و مددهاش خوش عنان کردیمچرا شکفته نباشی چو برگ می لرزیچه ناامیدی از ما که را زیان کردیمبسا دلی که چو برگ درخت می لرزیدبه آخرش بگزیدیم و باغبان کردیمالست گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیمپنیر صدق بگیر و به باغ روح بیاکه ما بلی تو را باغ و بوستان کردیمخموش باش که تا سر به سر زبان گردیزبان نبود زبان تو ما زبان کردیممولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۹۸۵شیر گفت آری ولیکن هم ببینجهدهای انبیا و مؤمنینحق تعالی جهدشان را راست کردآنچ دیدند از جفا و گرم و سردحیله‌هاشان جمله حال آمد لطیفکل شیء من ظریف هو ظریفدامهاشان مرغ گردونی گرفتنقصهاشان جمله افزونی گرفتجهد می‌کن تا توانی ای کیادر طریق انبیاء و اولیابا قضا پنجه زدن نبود جهادزانک این را هم قضا بر ما نهادکافرم من گر زیان کردست کسدر ره ایمان و طاعت یک نفسسر شکسته نیست این سر را مبندیک دو روزک جهد کن باقی بخندبد محالی جست کو دنیا بجستنیک حالی جست کو عقبی بجستمکرها در کسب دنیا باردستمکرها در ترک دنیا واردستمکر آن باشد که زندان حفره کردآنک حفره بست آن مکریست سرداین جهان زندان و ما زندانیانحفره‌کن زندان و خود را وا رهانچیست دنیا از خدا غافل بدننه قماش و نقده و میزان و زنمال را کز بهر دین باشی حمولنعم مال صالح خواندش رسولآب در کشتی هلاک کشتی استآب اندر زیر کشتی پشتی استچونک مال و ملک را از دل براندزان سلیمان خویش جز مسکین نخواندکوزهٔ سربسته اندر آب زفتاز دل پر باد فوق آب رفتباد درویشی چو در باطن بودبر سر آب جهان ساکن بودگر چه جملهٔ این جهان ملک ویستملک در چشم دل او لاشی‌ستپس دهان دل ببند و مهر کنپر کنش از باد کبر من لدنجهد حقست و دوا حقست و دردمنکر اندر نفی جهدش جهد کرد 

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi