Ganj e Hozour audio Program # 139 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۱۳۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۵۰۹سفر کردم به هر شهری دویدمچو شهر عشق من شهری ندیدمندانستم ز اول قدر آن شهرز نادانی بسی غربت کشیدمرها کردم چنان شکرستانیچو حیوان هر گیاهی می چریدمپیاز و گندنا چون قوم موسیچرا بر من و سلوی برگزیدمبه غیر عشق آواز دهل بودهر آوازی که در عالم شنیدماز آن بانگ دهل از عالم کلبدین دنیای فانی اوفتیدممیان جانها جان مجردچو دل بیپر و بیپا می پریدماز آن باده که لطف و خنده بخشدچو گل بیحلق و بیلب می چشیدمندا آمد ز عشق ای جان سفر کنکه من محنت سرایی آفریدمبسی گفتم که من آن جا نخواهمبسی نالیدم و جامه دریدمچنانک اکنون ز رفتن می گریزماز آن جا آمدن هم می رمیدمبگفت ای جان برو هر جا که باشیکه من نزدیک چون حبل الوریدمفسون کرد و مرا بس عشوهها دادفسون و عشوه او را خریدمفسون او جهان را برجهاندکی باشم من که من خود ناپدیدمز راهم برد وان گاهم به ره کردگر از ره می نرفتم می رهیدمبگویم چون رسی آن جا ولیکنقلم بشکست چون این جا رسیدممولوی، دیوان شمس، شماره ۵۸رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان رافروبرید ساعدها برای خوب کنعان راچو آمد جان جان جان نشاید برد نام جانبه پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان رابدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهیبدم کوهی شدم کاهی برای اسب سلطان راگر ترکست و تاجیکست بدو این بنده نزدیکستچو جان با تن ولیکن تن نبیند هیچ مر جان راهلا یاران که بخت آمد گه ایثار رخت آمدسلیمانی به تخت آمد برای عزل شیطان رابجه از جا چه میپایی چرا بیدست و بیپایینمیدانی ز هدهد جو ره قصر سلیمان رابکن آن جا مناجاتت بگو اسرار و حاجاتتسلیمان خود همیداند زبان جمله مرغان راسخن بادست ای بنده کند دل را پراکندهولیکن اوش فرماید که گرد آور پریشان رامولوی، دیوان شمس، شماره ۴۴در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجاابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطاچشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگرخوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفامن ز سلام گرم او آب شدم ز شرم اووز سخنان نرم او آب شوند سنگهازهر به پیش او ببر تا کندش به از شکرقهر به پیش او بنه تا کندش همه رضاآب حیات او ببین هیچ مترس از اجلدر دو در رضای او هیچ ملرز از قضاسجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهدای که تو خوار گشتهای زیر قدم چو بوریاخواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو راچونک تو رهن صورتی صورت توست ره نمااز تو دل ار سفر کند با تپش جگر کندبر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیادل چو کبوتری اگر میبپرد ز بام توهست خیال بام تو قبله جانش در هوابام و هوا تویی و بس نیست روی بجز هوسآب حیات جان تویی صورتها همه سقادور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تونعره مزن که زیر لب میشنود ز تو دعامیشنود دعای تو میدهدت جواب اوکای کر من کری بهل گوش تمام برگشاگر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدیآه بزن که آه تو راه کند سوی خداچرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشممیوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ راباغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جانشاخ شکسته را بگو آب خور و بیازماشب برود بیا به گه تا شنوی حدیث شهشب همه شب مثال مه تا به سحر مشین ز پامولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۷۸از خدا جوییم توفیق ادببیادب محروم گشت از لطف رببیادب تنها نه خود را داشت بدبلک آتش در همه آفاق زدمایده از آسمان در میرسیدبیشری و بیع و بیگفت و شنیددرمیان قوم موسی چند کسبیادب گفتند کو سیر و عدسمنقطع شد خوان و نان از آسمانماند رنج زرع و بیل و داسمانباز عیسی چون شفاعت کرد حقخوان فرستاد و غنیمت بر طبقمائده از آسمان شد عائدهچون که گفت انزل علینا مائدهباز گستاخان ادب بگذاشتندچون گدایان زلهها برداشتندلابه کرده عیسی ایشان را که ایندایمست و کم نگردد از زمینبدگمانی کردن و حرصآوریکفر باشد پیش خوان مهتریزان گدارویان نادیده ز آزآن در رحمت بریشان شد فرازابر بر ناید پی منع زکاتوز زنا افتد وبا اندر جهاتهر چه بر تو آید از ظلمات و غمآن ز بیباکی و گستاخیست همهر که بیباکی کند در راه دوسترهزن مردان شد و نامرد اوستاز ادب پرنور گشتهست این فلکوز ادب معصوم و پاک آمد ملکبد ز گستاخی کسوف آفتابشد عزازیلی ز جرات رد باب
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi