Ganj e Hozour audio Program # 147 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۱۴۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۷۲۸دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشدغرق دریاییم و ما را موج دریا میکشدزان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیمکان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشدخویش فربه مینماییم از پی قربان عیدکان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشدآن بلیس بیتبش مهلت همیخواهد از اومهلتی دادش که او را بعد فردا میکشدهمچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بنهدرمدزد از وی گلو گر میکشد تا میکشدنیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقانعاشقان عشق را هم عشق و سودا میکشدکشتگان نعره زنان یا لیت قومی یعلمونخفیه صد جان میدهد دلدار و پیدا میکشداز زمین کالبد برزن سری وانگه ببینکو تو را بر آسمان بر میکشد یا میکشدروح ریحی میستاند راح روحی میدهدباز جان را میرهاند جغد غم را میکشدآن گمان ترسا برد مؤمن ندارد آن گمانکو مسیح خویشتن را بر چلیپا میکشدهر یکی عاشق چو منصورند خود را میکشندغیر عاشق وانما که خویش عمدا میکشدصد تقاضا میکند هر روز مردم را اجلعاشق حق خویشتن را بیتقاضا میکشدبس کنم یا خود بگویم سر مرگ عاشقانگر چه منکر خویش را از خشم و صفرا میکشدشمس تبریزی برآمد بر افق چون آفتابشمعهای اختران را بیمحابا میکشدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۳۸۶(قسمت دوم)این چنین ذالنون مصری را فتادکاندرو شور و جنونی نو بزادشور چندان شد که تا فوق فلکمیرسید از وی جگرها را نمکهین منه تو شور خود ای شورهخاکپهلوی شور خداوندان پاکخلق را تاب جنون او نبودآتش او ریشهاشان میربودچونک در ریش عوام آتش فتادبند کردندش به زندانی نهادنیست امکان واکشیدن این لگامگرچه زین ره تنگ میآیند عامدیده این شاهان ز عامه خوف جانکین گره کورند و شاهان بینشانچونک حکم اندر کف رندان بودلاجرم ذالنون در زندان بودیکسواره میرود شاه عظیمدر کف طفلان چنین در یتیمدر چه دریا نهان در قطرهایآفتابی مخفی اندر ذرهایآفتابی خویش را ذره نمودواندک اندک روی خود را بر گشودجملهٔ ذرات در وی محو شدعالم از وی مست گشت و صحو شدچون قلم در دست غداری بودبی گمان منصور بر داری بودچون سفیهانراست این کار و کیالازم آمد یقتلون الانبیاانبیا را گفته قومی راه گماز سفه انا تطیرنا بکمجهل ترسا بین امان انگیختهزان خداوندی که گشت آویختهچون بقول اوست مصلوب جهودپس مرورا امن کی تاند نمودچون دل آن شاه زیشان خون بودعصمت و انت فیهم چون بودزر خالص را و زرگر را خطرباشد از قلاب خاین بیشتریوسفان از رشک زشتان مخفیاندکز عدو خوبان در آتش میزیندیوسفان از مکر اخوان در چهندکز حسد یوسف به گرگان میدهنداز حسد بر یوسف مصری چه رفتاین حسد اندر کمین گرگیست زفتلاجرم زین گرگ یعقوب حلیمداشت بر یوسف همیشه خوف و بیمگرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشتاین حسد در فعل از گرگان گذشترحم کرد این گرگ وز عذر لبقآمده که انا ذهبنا نستبقصد هزاران گرگ را این مکر نیستعاقبت رسوا شود این گرگ بیستزانک حشر حاسدان روز گزندبی گمان بر صورت گرگان کنندحشر پر حرص خس مردارخوارصورت خوکی بود روز شمارزانیان را گند اندام نهانخمرخواران را بود گند دهانگند مخفی کان به دلها میرسیدگشت اندر حشر محسوس و پدیدبیشهای آمد وجود آدمیبر حذر شو زین وجود ار زان دمیدر وجود ما هزاران گرگ و خوکصالح و ناصالح و خوب و خشوکحکم آن خوراست کان غالبترستچونک زر بیش از مس آمد آن زرستسیرتی کان بر وجودت غالبستهم بر آن تصویر حشرت واجبستساعتی گرگی در آید در بشرساعتی یوسفرخی همچون قمرمیرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههابلک خود از آدمی در گاو و خرمیرود دانایی و علم و هنراسپ سکسک میشود رهوار و رامخرس بازی میکند بز هم سلامرفت اندر سگ ز آدمیان هوستا شبان شد یا شکاری یا حرسدر سگ اصحاب خویی زان وفودرفت تا جویای الله گشته بودهر زمان در سینه نوعی سر کندگاه دیو و گه ملک گه دام و ددزان عجب بیشه که هر شیر آگهستتا به دام سینهها پنهان رهستدزدیی کن از درون مرجان جانای کم از سگ از درون عارفانچونک دزدی باری آن در لطیفچونک حامل میشوی باری شریف
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi