Ganj e Hozour audio Program # 165 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۱۶۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۰۵۶خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوریچه جای غم که ز هر شادمان گرو ببریفرشتهای کنمت پاک با دو صد پر و بالکه در تو هیچ نماند کدورت بشرینمایمت که چگونهست جان رسته ز تنفشانده دامن خود از غبار جانوریدر آن صبوح که ارواح راح خاص خورندتو را خلاص نمایم ز روز و شب شمریقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریروان شدهست نسیم از شکرستان وصالکه از حلاوت آن گم کند شکر شکریز بامداد بیاورد جام چون خورشیدکه جزو جزو من از وی گرفت رقص گریچو سخت مست شدم گفت هین دگر بدهمکه تا میان من و تو نماند این دگریبده بده هله ای جان ساقیان جهانکرم کریم نماید قمر کند قمریبه آفتاب جلال خدای بیهمتانیافت چون تو مهی چرخ ازرق سفریتمام این تو بگو ای تمام در خوبیکه بسته کرد مرا سکر باده سحریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۸۹۷باد بر تخت سلیمان رفت کژپس سلیمان گفت بادا کژ مغژباد هم گفت ای سیلمان کژ مروور روی کژ از کژم خشمین مشواین ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنمهمچنین تاج سلیمان میل کردروز روشن را برو چون لیل کردگفت تا جا کژ مشو بر فرق منآفتابا کم مشو از شرق منراست میکرد او به دست آن تاج راباز کژ میشد برو تاج ای فتیهشت بارش راست کرد و گشت کژگفت تاجا چیست آخر کژ مغژگفت اگر صد ره کنی تو راست منکژ شوم چون کژ روی ای مؤتمنپس سلیمان اندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش کرد سردبعد از آن تاجش همان دم راست شدآنچنان که تاج را میخواست شدبعد از آنش کژ همی کرد او به قصدتاج او میگشت تارکجو به قصدهشت کرت کژ بکرد آن مهترشراست میشد تاج بر فرق سرشتاج ناطق گشت کای شه ناز کنچون فشاندی پر ز گل پرواز کننیست دستوری کزین من بگذرمپردههای غیب این برهم درمبر دهانم نه تو دست خود ببندمر دهانم را ز گفت ناپسندپس ترا هر غم که پیش آید ز دردبر کسی تهمت منه بر خویش گردظن مبر بر دیگری ای دوستکامآن مکن که میسگالید آن غلامگاه جنگش با رسول و مطبخیگاه خشمش با شهنشاه سخیهمچو فرعونی که موسی هشته بودطفلکان خلق را سر میربودآن عدو در خانهٔ آن کور دلاو شده اطفال را گردن گسلتو هم از بیرون بدی با دیگرانواندرون خوش گشته با نفس گرانخود عدوت اوست قندش میدهیوز برون تهمت به هر کس مینهیهمچو فرعونی تو کور و کوردلبا عدو خوش بیگناهان را مذلچند فرعونا کشی بیجرم رامینوازی مر تن پر غرم راعقل او بر عقل شاهان میفزودحکم حق بیعقل و کورش کرده بودمهر حق بر چشم و بر گوش خردگر فلاطونست حیوانش کندحکم حق بر لوح میآید پدیدآنچنان که حکم غیب بایزید
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi