Ganj e Hozour audio Program # 229 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۲۲۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۷۷یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شدهو آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شدههر نجم ناهیدی شده هر ذره خورشیدی شدهخورشید و اختر پیششان چون ذره سرگردان شدهآن عقل و دل گم کردگان جان سوی کیوان بردگانبیچتر و سنجق هر یکی کیخسرو و سلطان شدهبسیار مرکب کشتهای گرد جهان برگشتهایدر جان سفر کن درنگر قومی سراسر جان شدهبا این عطای ایزدی با این جمال و شاهدیفرمان پرستان را نگر مستغرق فرمان شدهچون آینه آن سینه شان آن سینه بیکینه شاندلشان چو میدان فلک سلطان سوی میدان شدهاز هیهی و هیهایشان وز لعل شکرخایشاننقل و شراب و آن دگر در شهر ما ارزان شدهچون دوش اگر بیخویشمی از فتنه من نندیشمیباقی این را بودمی بیخویشتن گویان شدهاین دم فروبندم دهن زیرا به خویشم مرتهنتا آن زمانی که دلم باشد از او سکران شدهسلطان سلطانان جان شمس الحق تبریزیانهر جان از او دریا شده هر جسم از او مرجان شدهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۴۰۶آن یکی را یار پیش خود نشاندنامه بیرون کرد و پیش یار خواندبیتها در نامه و مدح و ثنازاری و مسکینی و بس لابههاگفت معشوق این اگر بهر منستگاه وصل این عمر ضایع کردنستمن به پیشت حاضر و تو نامه خواننیست این باری نشان عاشقانگفت اینجا حاضری اما ولیکمن نمییایم نصیب خویش نیکآنچ میدیدم ز تو پارینه سالنیست این دم گرچه میبینم وصالمن ازین چشمه زلالی خوردهامدیده و دل ز آب تازه کردهامچشمه میبینم ولیکن آب نیراه آبم را مگر زد رهزنیگفت پس من نیستم معشوق تومن به بلغار و مرادت در قتوعاشقی تو بر من و بر حالتیحالت اندر دست نبود یا فتیپس نیم کلی مطلوب تو منجزو مقصودم ترا اندرز منخانهٔ معشوقهام معشوق نیعشق بر نقدست بر صندوق نیهست معشوق آنک او یکتو بودمبتدا و منتهاات او بودچون بیابیاش نمانی منتظرهم هویدا او بود هم نیز سرمیر احوالست نه موقوف حالبندهٔ آن ماه باشد ماه و سالچون بگوید حال را فرمان کندچون بخواهد جسمها را جان کندمنتها نبود که موقوفست اومنتظر بنشسته باشد حالجوکیمیای حال باشد دست اودست جنباند شود مس مست اوگر بخواهد مرگ هم شیرین شودخار و نشتر نرگس و نسرین شودآنک او موقوف حالست آدمیستکو بحال افزون و گاهی در کمیستصوفی ابن الوقت باشد در مناللیک صافی فارغست از وقت و حالحالها موقوف عزم و رای اوزنده از نفخ مسیحآسای اوعاشق حالی نه عاشق بر منیبر امید حال بر من میتنیآنک یک دم کم دمی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بودوانک آفل باشد و گه آن و ایننیست دلبر لا احب افلینآنک او گاهی خوش و گه ناخوشستیک زمانی آب و یک دم آتشستبرج مه باشد ولیکن ماه نهنقش بت باشد ولی آگاه نههست صوفی صفاجو ابن وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی غرق عشق ذوالجلالابن کس نه فارغ از اوقات و حالغرقهٔ نوری که او لم یولدستلم یلد لم یولد آن ایزدسترو چنین عشقی بجو گر زندهایورنه وقت مختلف را بندهایمنگر اندر نقش زشت و خوب خویشبنگر اندر عشق و در مطلوب خویشمنگر آنک تو حقیری یا ضعیفبنگر اندر همت خود ای شریفتو به هر حالی که باشی میطلبآب میجو دایما ای خشکلبکان لب خشکت گواهی میدهدکو بخر بر سر منبع رسدخشکی لب هست پیغامی ز آبکه بمات آرد یقین این اضطرابکین طلبکاری مبارک جنبشیستاین طلب در راه حق مانع کشیستاین طلب مفتاح مطلوبات تستاین سپاه و نصرت رایات تستاین طلب همچون خروسی در صیاحمیزند نعره که میآید صباحگرچه آلت نیستت تو میطلبنیست آلت حاجت اندر راه ربهر که را بینی طلبکار ای پسریار او شو پیش او انداز سرکز جوار طالبان طالب شویوز ظلال غالبان غالب شویگر یکی موری سلیمانی بجستمنگر اندر جستن او سست سستهرچه داری تو ز مال و پیشهاینه طلب بود اول و اندیشهای
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi