Ganj e Hozour audio Program #257 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۲۵۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۲۷۴خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترشزین شکرستان برو هست کس این جا ترشدر شکرستان دل قند بود هم خجلتو ز کجا آمدی ابرو و سیما ترشبر فلک آن طوطیان جمله شکر میخورندگر نپری بر فلک منگر بالا ترشرستم میدان فکر پیش عروسان بکرهیچ بود در وصال وقت تماشا ترشهر کی خورد می صبوح روز بود شیرگیرهر کی خورد دوغ هست امشب و فردا ترشمؤمن و ایمان و دین ذوق و حلاوت بودتو به کجا دیدهای طبله حلوا ترشاین ترشیها همه پیش تو زان جمع شدجنس رود سوی جنس ترش رود با ترشوالله هر میوهای کو نپزد ز آفتابگر چه بود نیشکر نبود الا ترشسوزش خورشید عشق صبر بود صبر کنروز دو سه صبر به مذهب تو با ترشهر کی ترش بینیش دانک ز آتش گریختغوره که در سایه ماند هست سر و پا ترشدعوه دل کردهای وعده وفا کن مباشدر صف دعوی چو شیر وقت تقاضا ترشبنگر در مصطفی چونک ترش شد دمیکرده عتابش عبس خواند مر او را ترشخامش و تهمت منه خواجه ترش نیست لیکگه گه قاصد کند مردم دانا ترشاو چو شکر بوده است دل ز شکر پر ولیکدر ادب کودکان باشد لالا ترشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۴۳۰هر که او بی سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بودکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سر کوفتنتا رهد جانریزهاش زان شومتنواستان آن دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۷۲۳جان بسی کندی و اندر پردهایزانک مردن اصل بد ناوردهایتا نمیری نیست جان کندن تمامبیکمال نردبان نایی به بامچون ز صد پایه دو پایه کم بودبام را کوشنده نامحرم بودچون رسن یک گز ز صد گز کم بودآب اندر دلو از چه کی رودغرق این کشتی نیابی ای امیرتا بننهی اندرو من الاخیرمن آخر اصل دان کو طارقستکشتی وسواس و غی را غارقستآفتاب گنبد ازرق شودکشتی هش چونک مستغرق شودچون نمردی گشت جان کندن درازمات شو در صبح ای شمع طرازتا نگشتند اختران ما نهاندانک پنهانست خورشید جهانگرز بر خود زن منی در هم شکنزانک پنبهٔ گوش آمد چشم تنگرز بر خود میزنی خود ای دنیعکس تست اندر فعالم این منیعکس خود در صورت من دیدهایدر قتال خویش بر جوشیدهایهمچو آن شیری که در چه شد فروعکس خود را خصم خود پنداشت اونفی ضد هست باشد بیشکیتا ز ضد ضد را بدانی اندکیاین زمان جز نفی ضد اعلام نیستاندرین نشات دمی بیدام نیستبیحجابت باید آن ای ذو لبابمرگ را بگزین و بر دران حجابنه چنان مرگی که در گوری رویمرگ تبدیلی که در نوری روی
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi