Ganj e Hozour audio Program #285 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۲۸۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتمامی اشعار این برنامه، PDFغزل شمارهٔ ۴۶۴، مولوینوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاستنوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاستدرج عطا شد پدید غره دریا رسیدصبح سعادت دمید صبح چه نور خداستصورت و تصویر کیست این شه و این میر کیستاین خرد پیر کیست این همه روپوشهاستچاره روپوشها هست چنین جوشهاچشمه این نوشها در سر و چشم شماستدر سر خود پیچ لیک هست شما را دو سراین سر خاک از زمین وان سر پاک از سماستای بس سرهای پاک ریخته در پای خاکتا تو بدانی که سر زان سر دیگر به پاستآن سر اصلی نهان وان سر فرعی عیاندانک پس این جهان عالم بیمنتهاستمشک ببند ای سقا مینبرد خنب ماکوزه ادراکها تنگ از این تنگناستاز سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمشنور تو هم متصل با همه و هم جداستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۱۹۲بر لب جو بوده دیواری بلندبر سر دیوار تشنهٔ دردمندمانعش از آب آن دیوار بوداز پی آب او چو ماهی زار بودناگهان انداخت او خشتی در آببانگ آب آمد به گوشش چون خطابچون خطاب یار شیرین لذیذمست کرد آن بانگ آبش چون نبیذاز صفای بانگ آب آن ممتحنگشت خشتانداز از آنجا خشتکنآب میزد بانگ یعنی هی ترافایده چه زین زدن خشتی مراتشنه گفت آبا مرا دو فایدهستمن ازین صنعت ندارم هیچ دستفایدهٔ اول سماع بانگ آبکو بود مر تشنگان را چون رباببانگ او چون بانگ اسرافیل شدمرده را زین زندگی تحویل شدیا چو بانگ رعد ایام بهارباغ مییابد ازو چندین نگاریا چو بر درویش ایام زکاتیا چو بر محبوس پیغام نجاتچون دم رحمان بود کان از یمنمیرسد سوی محمد بی دهنیا چو بوی احمد مرسل بودکان به عاصی در شفاعت میرسدیا چو بوی یوسف خوب لطیفمیزند بر جان یعقوب نحیففایدهٔ دیگر که هر خشتی کزینبر کنم آیم سوی ماء معینکز کمی خشت دیوار بلندپستتر گردد بهر دفعه که کندپستی دیوار قربی میشودفصل او درمان وصلی میبودسجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربتا که این دیوار عالیگردنستمانع این سر فرود آوردنستسجده نتوان کرد بر آب حیاتتا نیابم زین تن خاکی نجاتبر سر دیوار هر کو تشنهترزودتر بر میکند خشت و مدرهر که عاشقتر بود بر بانگ آباو کلوخ زفتتر کند از حجاباو ز بانگ آب پر می تا عنقنشنود بیگانه جز بانگ بلقای خنک آن را که او ایام پیشمغتنم دارد گزارد وام خویشاندر آن ایام کش قدرت بودصحت و زور دل و قوت بودوان جوانی همچو باغ سبز و ترمیرساند بی دریغی بار و برچشمههای قوت و شهوت روانسبز میگردد زمین تن بدانخانهٔ معمور و سقفش بس بلندمعتدل ارکان و بی تخلیط و بندپیش از آن کایام پیری در رسدگردنت بندد به حبل من مسدخاک شوره گردد و ریزان و سستهرگز از شوره نبات خوش نرستآب زور و آب شهوت منقطعاو ز خویش و دیگران نا منتفعابروان چون پالدم زیر آمدهچشم را نم آمده تاری شدهاز تشنج رو چو پشت سوسماررفته نطق و طعم و دندانها ز کارروز بیگه لاشه لنگ و ره درازکارگه ویران عمل رفته ز سازبیخهای خوی بد محکم شدهقوت بر کندن آن کم
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi