Ganj e Hozour audio Program #287 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۲۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتمامی اشعار این برنامه، PDFغزل شمارهٔ ۲۰۳۲، مولویمن از کی باک دارم خاصه که یار با مناز سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با منکی خشک لب بمانم کان جو مراست جویانکی غم خورد دل من و آن غمگسار با منتلخی چرا کشم من من غرق قند و حلوادر من کجا رسد دی و آن نوبهار با مناز تب چرا خروشم عیسی طبیب هوشموز سگ چرا هراسم میر شکار با مندر بزم چون نیایم ساقیم میکشاندچون شهرها نگیرم و آن شهریار با مندر خم خسروانی می بهر ماست جوشاناین جا چه کار دارد رنج خمار با منبا چرخ اگر ستیزم ور بشکنم بریزمعذرم چه حاجت آید و آن خوش عذار با منمن غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمتاندر کنار بختم و آن خوش کنار با منای ناطقه معربد از گفت سیر گشتمخاموش کن وگر نی صحبت مدار با منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر۱۲۲۷همچو آن شخص درشت خوشسخندر میان ره نشاند او خاربنره گذریانش ملامتگر شدندپس بگفتندش بکن این را نکندهر دمی آن خاربن افزون شدیپای خلق از زخم آن پر خون شدیجامههای خلق بدریدی ز خارپای درویشان بخستی زار زارچون بجد حاکم بدو گفت این بکنگفت آری بر کنم روزیش منمدتی فردا و فردا وعده دادشد درخت خار او محکم نهادگفت روزی حاکمش ای وعده کژپیش آ در کار ما واپس مغژگفت الایام یا عم بینناگفت عجل لا تماطل دینناتو که میگویی که فردا این بدانکه بهر روزی که میآید زمانآن درخت بد جوانتر میشودوین کننده پیر و مضطر میشودخاربن در قوت و برخاستنخارکن در پیری و در کاستنخاربن هر روز و هر دم سبز و ترخارکن هر روز زار و خشک تراو جوانتر میشود تو پیرترزود باش و روزگار خود مبرخاربن دان هر یکی خوی بدتبارها در پای خار آخر زدتبارها از خوی خود خسته شدیحس نداری سخت بیحس آمدیگر ز خسته گشتن دیگر کسانکه ز خلق زشت تو هست آن رسانغافلی باری ز زخم خود نهایتو عذاب خویش و هر بیگانهاییا تبر بر گیر و مردانه بزنتو علیوار این در خیبر بکنیا به گلبن وصل کن این خار راوصل کن با نار نور یار راتا که نور او کشد نار تراوصل او گلشن کند خار تراتو مثال دوزخی او مؤمنستکشتن آتش به مؤمن ممکنستمصطفی فرمود از گفت جحیمکو بممن لابهگر گردد ز بیمگویدش بگذر ز من ای شاه زودهین که نورت سوز نارم را ربودپس هلاک نار نور مؤمنستزانک بی ضد دفع ضد لا یمکنستنار ضد نور باشد روز عدلکان ز قهر انگیخته شد این ز فضلگر همی خواهی تو دفع شر نارآب رحمت بر دل آتش گمارچشمهٔ آن آب رحمتمؤمنستآب حیوان روح پاک محسنستبس گریزانست نفس تو ازوزانک تو از آتشی او آب خوز آب آتش زان گریزان میشودکآتشش از آب ویران میشودحس و فکر تو همه از آتشستحس شیخ و فکر او نور خوشستآب نور او چو بر آتش چکدچک چک از آتش بر آید برجهدچون کند چکچک تو گویش مرگ و دردتا شود این دوزخ نفس تو سردتا نسوزد او گلستان تراتا نسوزد عدل و احسان ترابعد از آن چیزی که کاری بر دهدلاله و نسرین و سیسنبر دهدباز پهنا میرویم از راه راستباز گرد ای خواجه راه ما کجاست
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi