Ganj e Hozour audio Program #301 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۳۰۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمامی اشعار این برنامه، PDFغزل شمارهٔ ۲۴۵۰، مولویدر دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگریو آن لطف بیحد زان کند تا هیچ از حد نگذریبا صوفیان صاف دین در وجد گردی همنشینگر پای در بیرون نهی زین خانقاه شش دریداری دری پنهان صفت شش در مجو و شش جهتپنهان دری که هر شبی زان در همیبیرون پریچون میپری بر پای تو رشته خیالی بستهاندتا واکشندت صبحدم تا برنپری یک سریبازآ به زندان رحم تا خلقتت کامل شدنهست این جهان همچون رحم این جمله خون زان میخوریجان را چو بررویید پر شد بیضه تن را شکستجان جعفر طیار شد تا مینماید جعفریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۶۲۴آن یکی آمد به پیش زرگریکه ترازو ده که بر سنجم زریگفت خواجه رو مرا غربال نیستگفت میزان ده برین تسخر مهایستگفت جاروبی ندارم در دکانگفت بس بس این مضاحک رابمانمن ترازویی که میخواهم بدهخویشتن را کر مکن هر سو مجهگفت بشنیدم سخن کر نیستمتا نپنداری که بی معنیستماین شنیدم لیک پیری مرتعشدست لرزان جسم تو نا منتعشوان زر تو هم قراضهٔ خرد مرددست لرزد پس بریزد زر خردپس بگویی خواجه جاروبی بیارتا بجویم زر خود را در غبارچون بروبی خاک را جمع آوریگوییم غلبیر خواهم ای جریمن ز اول دیدم آخر را تمامجای دیگر رو ازینجا والسلاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۷۲۱ساحران را نه که فرعون لعینکرد تهدید سیاست بر زمینکه ببرم دست و پاتان از خلافپس در آویزم ندارمتان معافاو همیپنداشت کایشان در همانوهم و تخویفند و وسواس و گمانکه بودشان لرزه و تخویف و ترساز توهمها و تهدیدات نفساو نمیدانست کایشان رستهاندبر دریچهٔ نور دل بنشستهانداین جهان خوابست اندر ظن مهایستگر رود درخواب دستی باک نیستگر بخواب اندر سرت ببرید گازهم سرت بر جاست و هم عمرت درازگر ببینی خواب در خود را دو نیمتندرستی چون بخیزی نی سقیمحاصل اندر خواب نقصان بدننیست باک و نه دوصد پاره شدناین جهان را که بصورت قایمستگفت پیغامبر که حلم نایمستاز ره تقلید تو کردی قبولسالکان این دیده پیدا بی رسولروز در خوابی مگو کین خواب نیستسایه فرعست اصل جز مهتاب نیستخواب و بیداریت آن دان ای عضدکه ببیند خفته کو در خواب شداو گمان برده که این دم خفتهامبیخبر زان کوست درخواب دومهاون گردون اگر صد بارشانخرد کوبد اندرین گلزارشاناصل این ترکیب را چون دیدهانداز فروع وهم کم ترسیدهاندسایهٔ خود را ز خود دانستهاندچابک و چست و گش و بر جستهاندکوزهگر گر کوزهای را بشکندچون بخواهد باز خود قایم کندکور را هر گام باشد ترس چاهبا هزاران ترس میآید براهمرد بینا دید عرض راه راپس بداند او مغاک و چاه راپا و زانواش نلرزد هر دمیرو ترش کی دارد او از هر غمیخیز فرعونا که ما آن نیستیمکه بهر بانگی و غولی بیستیمخرقهٔ ما را بدر دوزنده هستورنه ما را خود برهنهتر به استبی لباس این خوب را اندر کنارخوش در آریم ای عدو نابکارخوشتر از تجرید از تن وز مزاجنیست ای فرعون بی الهام گیج
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi