Ganj e Hozour audio Program #307 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۳۰۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمامی اشعار این برنامه، PDFغزل شمارهٔ ۲۴۶، مولویصد دهل می‌زنند در دل مابانگ آن بشنویم ما فرداپنبه در گوش و موی در چشمستغم فردا و وسوسه سوداآتش عشق زن در این پنبههمچو حلاج و همچو اهل صفاآتش و پنبه را چه می‌داریاین دو ضدند و ضد نکرد بقاچون ملاقات عشق نزدیکستخوش لقا شو برای روز لقامرگ ما شادی و ملاقاتستگر تو را ماتمست رو زین جاچونک زندان ماست این دنیاعیش باشد خراب زندان‌هاآنک زندان او چنین خوش بودچون بود مجلس جهان آراتو وفا را مجو در این زندانکه در این جا وفا نکرد وفامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تونور کی دیدست که او باشد از سایه جداگاه بود پهلوی او گاه شود محو در اوپهلوی او هست خدا محو در او هست لقاسایه زده دست طلب سخت در آن نور عجبتا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۲۸۹آنچنان کز نیست در هست آمدیهین بگو چون آمدی مست آمدیراههای آمدن یادت نماندلیک رمزی بر تو بر خواهیم خواندهوش را بگذار وانگه هوش‌دارگوش را بر بند وانگه گوش دارنه نگویم زانک خامی تو هنوزدر بهاری تو ندیدستی تموزاین جهان همچون درختست ای کرامما برو چون میوه‌های نیم‌خامسخت گیرد خامها مر شاخ رازانک در خامی نشاید کاخ راچون بپخت و گشت شیرین لب‌گزانسست گیرد شاخها را بعد از آنچون از آن اقبال شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانسخت‌گیری و تعصب خامی استتا جنینی کار خون‌آشامی استچیز دیگر ماند اما گفتنشبا تو روح القدس گوید بی منشنه تو گویی هم بگوش خویشتننه من ونه غیرمن ای هم تو منهمچو آن وقتی که خواب اندر رویتو ز پیش خود به پیش خود شویبشنوی از خویش و پنداری فلانبا تو اندر خواب گفتست آن نهانتو یکی تو نیستی ای خوش رفیقبلک گردونی ودریای عمیقآن تو زفتت که آن نهصدتوستقلزمست وغرقه گاه صد توستخود چه جای حد بیداریست و خوابدم مزن والله اعلم بالصوابدم مزن تا بشنوی از دم ز نانآنچ نامد در زبان و در بیاندم مزن تا بشنوی زان آفتابآنچ نامد درکتاب و در خطابدم مزن تا دم زند بهر تو روحآشنا بگذار در کشتی نوحهمچو کنعان کشنا می‌کرد اوکه نخواهم کشتی نوح عدومولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۵۶۵گفت هان ای سخرگان گفت و گووعظ و گفتار زبان و گوش جوپنبه اندر گوش حس دون کنیدبند حس از چشم خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوش سر گوش سرستتا نگردد این کر آن باطن کرستبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدتا به گفت و گوی بیداری دریتو زگفت خواب بویی کی بریسیر بیرونیست قول و فعل ماسیر باطن هست بالای سماحس خشکی دید کز خشکی بزادعیسی جان پای بر دریا نهادسیر جسم خشک بر خشکی فتادسیر جان پا در دل دریا نهادچونک عمر اندر ره خشکی گذشتگاه کوه و گاه دریا گاه دشتآب حیوان از کجا خواهی تو یافتموج دریا را کجا خواهی شکافتموج خاکی وهم و فهم و فکر ماستموج آبی محو و سکرست و فناستتا درین سکری از آن سکری تو دورتا ازین مستی از آن جامی نفورگفت و گوی ظاهر آمد چون غبارمدتی خاموش خو کن هوش‌دار

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi