Ganj e Hozour audio Program #313 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۳۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهغزل شماره ۱۸۲۹، مولویگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار مننور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله سینه منی کم مکن از شرار منیار من و حریف من خوب من و لطیف منچست من و ظریف من باغ من و بهار منای تن من خراب تو دیده من سحاب توذره آفتاب تو این دل بیقرار منلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکآخر تا کجا رسد پنج و شش قمار منتا که چه زاید این شب حامله از برای منتا به کجا کشد بگو مستی بیخمار منتا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینهار منگفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کار منمست منی و پست من عاشق و می پرست منبرخورد او ز دست من هر کی کشید بار منرو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سرزانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار منگفتم وانما که چون زنده کنی تو مرده رازنده کن این تن مرا از پی اعتبار منمردهتر از تنم مجو زنده کنش به نور هوتا همه جان شود تنم این تن جان سپار منگفت ز من نه بارها دیدهای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار منگفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلیاز لطف و عجایبت ای شه و شهریار منعشق کشید در زمان گوش مرا به گوشهایخواند فسون فسون او دام دل شکار منجان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شدور بچخی تو نیستی محرم و رازدار منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۲۵۹همچنین میگفت او پند لطیفهمچنان میگفت او دفع عنیفنه پدر از نصح کنعان سیر شدنه دمی در گوش آن ادبیر شداندرین گفتن بدند و موج تیزبر سر کنعان زد وشد ریز ریزنوح گفت ای پادشاه بردبارمر مرا خر مرد و سیلت برد باروعده کردی مر مرا تو بارهاکه بیابد اهلت از طوفان رهادل نهادم بر امیدت من سلیمپس چرا بربود سیل از من گلیمگفت او از اهل و خویشانت نبودخود ندیدی تو سپیدی او کبودچونک دندان تو کرمش در فتادنیست دندان بر کنش ای اوستادتا که باقی تن نگردد زار ازوگرچه بود آن تو شو بیزار ازوگفت بیزارم ز غیر ذات توغیر نبود آنک او شد مات توتو همی دانی که چونم با تو منبیست چندانم که با باران چمنزنده از تو شاد از تو عایلیمغتذی بی واسطه و بی حایلیمتصل نه منفصل نه ای کمالبلک بی چون و چگونه و اعتلالماهیانیم و تو دریای حیاتزندهایم از لطفت ای نیکو صفاتتو نگنجی در کنار فکرتینی به معلولی قرین چون علتیپیش ازین طوفان و بعد این مراتو مخاطب بودهای در ماجرابا تو میگفتم نه با ایشان سخنای سخنبخش نو و آن کهننه که عاشق روز و شب گوید سخنگاه با اطلال و گاهی با دمنروی با اطلال کرده ظاهرااو کرا میگوید آن مدحت کراشکر طوفان را کنون بگماشتیواسطهٔ اطلال را بر داشتیزانک اطلال لئیم و بد بدندنه ندایی نه صدایی میزدندمن چنان اطلال خواهم در خطابکز صدا چون کوه واگوید جوابتا مثنا بشنوم من نام توعاشقم برنام جان آرام توهرنبی زان دوست دارد کوه راتا مثنا بشنود نام تراآن که پست مثال سنگ لاخموش را شاید نه ما را در مناخمن بگویم او نگردد یار منبی صدا ماند دم گفتار منبا زمین آن به که هموارش کنینیست همدم با قدم یارش کنیگفت ای نوح ار تو خواهی جمله راحشر گردانم بر آرم از ثریبهر کنعانی دل تو نشکنملیکت از احوال آگه میکنمگفت نه نه راضیم که تو مراهم کنی غرقه اگر باید تراهر زمانم غرقه میکن من خوشمحکم تو جانست چون جان میکشمننگرم کس را وگر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توم در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بود
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi