Ganj e Hozour audio Program #347 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۳۴۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمامی اشعار این برنامه، PDFغزل شمارهٔ ۳۱۷۲، مولویای که ازین تنگ قفس می‌پریرخت به بالای فلک می‌بریزندگی تازه ببین بعد ازینچند ازین زندگی سرسری؟!در هوس مشتریت عمر رفتماه ببین و بره از مشتریدلق شپشناک درانداختیجان برهنه شده خود خوشتریدر عوض دلق تن چار میخبافته‌اند از صفتت ششتریجامهٔ این جسم، غلامانه بودگیر کنون پیرهن مهتریمرگ حیاتست و حیاتست مرگعکس نماید نظر کافریجملهٔ جانها که ازین تن شدندحی و نهانند کنون چون پریگشت سوار فرس غیب، جانباز رهید از خر و از خرخریسوخت درین آخر دنیا دلتبهر وجوه جو این لاغریپرده چو برخاست اگر این خرتگردد زرین، تو درو ننگریبر سر دریاست چو کشتی روانروح، که بود از تن خود لنگریگر چه جدا گشت ز دست و ز پافضل حقش داد پر جعفریخانهٔ تن گر شکند، هین منالخواجه! یقین دان که به زندان دریچونک ز زندان و چه آیی برونیوسف مصری و شه و سروریچون برهی از چه و از آب شورماهیی و معتکف کوثریباقی این را تو بگو، زانک خلقاز تو کنند ای شه من، باوریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۸۰۶مور بر دانه بدان لرزان شودکه ز خرمنهای خوش اعمی بودمی‌کشد آن دانه را با حرص و بیمکه نمی‌بیند چنان چاش کریمصاحب خرمن همی‌گوید که هیای ز کوری پیش تو معدوم شیتو ز خرمنهای ما آن دیده‌ایکه در آن دانه به جان پیچیده‌ایای به صورت ذره کیوان را ببینمور لنگی رو سلیمان را ببینتو نه‌ای این جسم تو آن دیده‌ایوا رهی از جسم گر جان دیده‌ایآدمی دیده‌ست باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوستکوه را غرقه کند یک خم ز نممنفذش چون باز باشد سوی یمچون به دریا راه شد از جان خمخم با جیحون برآرد اشتلمزان سبب قل گفتهٔ دریا بودهرچه نطق احمدی گویا بودگفتهٔ او جمله در بحر بودکه دلش را بود در دریا نفوذداد دریا چون ز خم ما بودچه عجب در ماهیی دریا بودچشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دوی اوصاف دید احولستورنه اول آخر آخر اولستهی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثشرط روز بعث اول مردنستزانک بعث از مرده زنده کردنستجمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهاز کجا جوییم علم از ترک علماز کجا جوییم سلم از ترک سلماز کجا جوییم هست از ترک هستاز کجا جوییم سیب از ترک دستهم تو تانی کرد یا نعم المعیندیدهٔ معدوم‌بین را هست بیندیده‌ای کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیداین جهان منتظم محشر شودگر دو دیده مبدل و انور شودزان نماید این حقایق ناتمامکه برین خامان بود فهمش حرامنعمت جنات خوش بر دوزخیشد محرم گرچه حق آمد سخیدر دهانش تلخ آید شهد خلدچون نبود از وافیان در عهد خلدمر شما را نیز در سوداگریدست کی جنبد چو نبود مشتریکی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریش‌خنداز ملولی کاله می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسریچونک در ملکش نباشد حبه‌ایجز پی گنگل چه جوید جبه‌ایدر تجارت نیستش سرمایه‌ایپس چه شخص زشت او چه سایه‌ایمایه در بازار این دنیا زرستمایه آنجا عشق و دو چشم ترستهر که او بی‌مایهٔ بازار رفتعمر رفت و بازگشت او خام تفتهی کجا بودی برادر هیچ جاهی چه پختی بهر خوردن هیچ بامشتری شو تا بجنبد دست منلعل زاید معدن آبست منمشتری گرچه که سست و باردستدعوت دین کن که دعوت واردستباز پران کن حمام روح گیردر ره دعوت طریق نوح گیرخدمتی می‌کن برای کردگاربا قبول و رد خلقانت چه کار

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi