Ganj e Hozour audio Program #361 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۳۶۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمامی اشعار این برنامه (PDF)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۷۰ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیستدر شکرینه یقین سرکه انکار نیستگر چه تو خون خوارهای رهزن و عیارهایقبله ما غیر آن دلبر عیار نیستکان شکرهاست او مستی سرهاست اوره نبرد با وی آنک مرغ شکرخوار نیستهر که دلی داشتست بنده دلبر شدستهر که ندارد دلی طالب دلدار نیستکل چه کند شانه را چونک ورا موی نیستپود چه کار آیدش آنک ورا تار نیستبا سر میدان چه کار آن که بود خرسوارتا چه کند صیرفی هر کش دینار نیستجان کلیم و خلیل جانب آتش دواننار نماید در او جز گل و گلزار نیستای غم از این جا برو ور نه سرت شد گرورنگ شب تیره را تاب مه یار نیستای غم پرخار رو در دل غمخوار رونقل بخیلانهات طعمه خمار نیستحلقهٔ غین تو تنگ میمت از آن تنگترتنگ متاع تو را عشق خریدار نیستای غم شادی شکن پر شکرست این دهنکز شکرآکندگی ممکن گفتار نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۲۱هست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زرآتش اختیار کن دست در آن میانه کنشو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زرآتش گیر در دهان لب وطن زبانه کنحمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کنجرعه خون خصم را نام می مغانه کنکار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیاده به کفم یگانهای تفرقه را یگانه کنشش جهت است این وطن قبله در او یکی مجوبی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کنکهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آنمرتع عمر خلد را خارج این زمانه کنای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبتگر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کنهست زبان برون در حلقه در چه می شویدر بشکن به جان تو سوی روان روانه کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۳۲۱۴علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذو دلالاز دل و از دیدهات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون شودعلت ابلیس انا خیری بدستوین مرض در نفس هر مخلوق هستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۷۷۲همچو صاحبنفس کو تن پروردبر دگر کس ظن حقدی میبردکین عدو و آن حسود و دشمنستخود حسود و دشمن او آن تنستاو چو فرعون و تنش موسی اواو به بیرون میدود که کو عدونفسش اندر خانهٔ تن نازنینبر دگر کس دست میخاید به کینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۳۵۰۰نفس سوفسطایی آمد میزنشکش زدن سازد نه حجت گفتنشمعجزه بیند فروزد آن زمانبعد از آن گوید خیالی بود آنور حقیقت بود آن دید عجبچون مقیم چشم نامد روز و شبمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۴۰۵۶یکنفس حمله کند چون سوسمارپس بسوراخی گریزد در فراردر دل او سوراخها دارد کنونسر ز هر سوراخ میآرد برون
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi