Ganj e Hozour audio Program #373 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۳۷۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت(PDF) ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۴۸چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردنچه باشد ناز معشوقان بجز بیگانگی کردنز هر ذره بیاموزید پیش نور برجستنز پروانه بیاموزید آن مردانگی کردنچو شیر مست بیرون جه نه اول دان و نه آخرکه آید ننگ شیران را ز روبه شانگی کردنسرافراز است که لیکن نداند ذره باشیدنچه گویم باز را لیکن کجا پروانگی کردنبه پیش تیر چون اسپر برهنه زخم را جستنمیان کوره با آتش چو زر همخانگی کردنگر آب جوی شیرین است ولی کو هیبت دریاکجا فرزین شه بودن کجا فرزانگی کردنتویی پیمانه اسرار گوش و چشم را بربندنتاند کاسه سوراخ خود پیمانگی کردناگر باشد شبی روشن کجا باشد به جای روزوگر باشد شبه تابان کجا دردانگی کردنمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۳۰جمله معشوقست و عاشق پردهایزنده معشوقست و عاشق مردهایچون نباشد عشق را پروای اواو چو مرغی ماند بیپر وای اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، سطر ۱۰۸۴هوش را توزیع کردی بر جهاتمینیرزد تَرهای آن تُرَّهاتآب هُش را میکشد هر بیخ خارآب هوشت چون رسد سوی ثِمار؟هین بزن آن شاخ بد را خو کنشآب ده این شاخ خوش را نو کنشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۲۹۵۲عقل میگفتش که جنسیت یقیناز ره معنیست نی از آب و طینهین مشو صورتپرست و این مگوسر جنسیت به صورت در مجوصورت آمد چون جماد و چون حجرنیست جامد را ز جنسیت خبرجان چو مور و تن چو دانهٔ گندمیمیکشاند سو به سویش هر دمیمور داند کان حبوب مرتهنمستحیل و جنس من خواهد شدنآن یکی موری گرفت از راه جومور دیگر گندمی بگرفت و دوجو سوی گندم نمیتازد ولیمور سوی مور میآید بلیرفتن جو سوی گندم تابعستمور را بین که به جنسش راجعستتو مگو گندم چرا شد سوی جوچشم را بر خصم نه نی بر گرومور اسود بر سر لبد سیاهمور پنهان دانه پیدا پیش راهعقل گوید چشم را نیکو نگردانه هرگز کی رود بی دانهبرزین سبب آمد سوی اصحاب کلبهست صورتها حبوب و مور قلبمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۳۰۴تیر پران بین و ناپیدا کمانجانها پیدا و پنهان جان جانتیر را مشکن که این تیر شهیستنیست پرتاوی ز شصت آگهیستما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبقخشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر رابوسه ده بر تیر و پیش شاه برتیر خونآلود از خون تو ترآنچ پیدا عاجز و بسته و زبونوآنچ ناپیدا چنان تند و حرونما شکاریم این چنین دامی کراستگوی چوگانیم چوگانی کجاستمیدرد میدوزد این خیاط کومیدمد میسوزد این نفاط کومولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۳۷۶جان من کورهست با آتش خوشستکوره را این بس که خانهٔ آتشستهمچو کوره عشق را سوزیدنیستهر که او زین کور باشد کوره نیستبرگ بی برگی ترا چون برگ شدجان باقی یافتی و مرگ شدچون ترا غم شادی افزودن گرفتروضهٔ جانت گل و سوسن گرفتآنچ خوف دیگران آن امن تستبط قوی از بحر و مرغ خانه سست
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi