Ganj e Hozour audio Program #380 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۳۸۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۵۱دریوزهای دارم ز تو در اقتضای آشتیدی نکتهای فرمودهای جان را برای آشتیجان را نشاط و دمدمه جمله مهماتش همهکاری نمیبینم دگر الا نوای آشتیجان خشم گیرد با کسی گردد جهانش محبسیجان را فتد یا رب عجب با جسم رای آشتیبا غیر اگر خشمین شوی گیری سر خویش و رویسر با تو چون خشمین شود آن گاه وای آشتیگر دستبوس وصل تو یابد دلم در جست و جوبس بوسهها که دل دهد بر خاک پای آشتیهر نیکوی که تن کند از لطف داد جان بودمن هر سخا که کردهام بود آن سخای آشتیچون ابر دی گریان شدم وز برگ و بر عریان شدمخواهم که ناگه درغژم خوش در قبای آشتیسلطان و شاهنشه شوم اجری فرست مه شومنیکولقا آنگه شوم کاید لقای آشتیای جان صد باغ و چمن تشریف ده سوی وطنهر چند بدرایی من نگذاشت جای آشتیاز نوبهار لم یکن این باد را تلطیف کنتا بیبخار غم شود از تو فضای آشتیآلایش ما چیست خود با بحر جان و جر و مدیا کبر و شیطانی ما با کبریای آشتیخاموش کن ای بیادب چیزی مگو در زیر لبتا بیریا باشد طلب اندر دعای آشتیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۳۰۵۵میرشد محتاج گرمابه سحربانگ زد سنقر هلا بردار سرطاس و مندیل و گل از التون بگیرتابه گرمابه رویم ای ناگزیرسنقر آن دم طاس و مندیلی نکوبرگرفت و رفت با او دو بدومسجدی بر ره بد و بانگ صلاآمد اندر گوش سنقر در ملابود سنقر سخت مولع در نمازگفت ای میر من ای بندهنوازتو برین دکان زمانی صبرکنتا گزارم فرض و خوانم لم یکنچون امام و قوم بیرون آمدندازنماز و وردها فارغ شدندسنقر آنجا ماند تا نزدیک چاشتمیر سنقر را زمانی چشم داشتگفت ای سنقر چرا نایی برونگفت مینگذاردم این ذو فنونصبر کن نک آمدم ای روشنینیستم غافل که در گوش منیهفت نوبت صبر کرد و بانگ کردتاکه عاجز گشت از تیباش مردپاسخش این بود مینگذاردمتا برون آیم هنوز ای محترمگفت آخر مسجد اندر کس نماندکیت وا میدارد آنجا کت نشاندگفت آنک بستهاستت از برونبسته است او هم مرا در اندرونآنک نگذارد ترا کایی درونمیبنگذارد مرا کایم برونآنک نگذارد کزین سو پا نهیاو بدین سو بست پای این رهیماهیان را بحر نگذارد برونخاکیان را بحر نگذارد دروناصل ماهی آب و حیوان از گلستحیله و تدبیر اینجا باطلستقفل زفتست و گشاینده خدادست در تسلیم زن واندر رضاذره ذره گر شود مفتاحهااین گشایش نیست جز از کبریاچون فراموشت شود تدبیر خویشیابی آن بخت جوان از پیر خویشچون فراموش خودی یادت کنندبنده گشتی آنگه آزادت کنند
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi