Ganj e Hozour audio Program #390 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۳۹۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۷۳خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زودشفتالوی بدزدم او خود نخفته بودخندید و گفت روبه آخر به زیرکیاز دست شیر صید کجا سهل درربودمر ابر را که دوشد و آن جا که دررسدالا مگر که ابر نماید به خویش جودمعدوم را کجاست به ایجاد دست و پافضل خدای بخشد معدوم را وجودمعدوم وار بنشین زیرا که در نمازداد سلام نبود الا که در قعودبر آتش آب چیره بود از فروتنیکآتش قیام دارد و آب است در سجودچون لب خموش باشد دل صدزبان شودخاموش چند چند بخواهیش آزمودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۳۰۶ما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۴۱۰حق همی‌گوید که آری ای نزهلیک بشنو صبر آر و صبر بهصبح نزدیکست خامش کم خروشمن همی‌کوشم پی تو تو مکوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۳۷۵۶لیک بعضی رو سوی دم کرده‌اندگرچه سر اصلست سر گم کرده‌اندلیک آن سر پیش این ضالان گممی‌دهد داد سری از راه دمآن ز سر می‌یابد آن داد این ز دمقوم دیگر پا و سر کردند گمچونک گم شد جمله جمله یافتنداز کم آمد سوی کل بشتافتندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۴۰۲داند او کو نیک‌بخت و محرمستزیرکی ز ابلیس و عشق از آدمستزیرکی سباحی آمد در بحارکم رهد غرقست او پایان کارهل سباحت را رها کن کبر و کیننیست جیحون نیست جو دریاست اینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۲۲۲۷پا رهاند روبهان را در شکارو آن زدم دانند روباهان غرارعشقها با دم خود بازند کینمی‌رهاند جان ما را در کمینروبها پا را نگه دار از کلوخپا چو نبود دم چه سود ای چشم‌شوخما چو روباهان و پای ما کراممی‌رهاندمان ز صدگون انتقامحیلهٔ باریک ما چون دم ماستعشقها بازیم با دم چپ و راستدم بجنبانیم ز استدلال و مکرتا که حیران ماند از ما زید و بکرطالب حیرانی خلقان شدیمدست طمع اندر الوهیت زدیمتا بافسون مالک دلها شویماین نمی‌بینیم ما کاندر گویمدر گوی و در چهی ای قلتباندست وا دار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغز جایی دیگران را هم بکشای چو خربنده حریف کون خربوسه گاهی یافتی ما را ببرچون ندادت بندگی دوست دستمیل شاهی از کجاات خاستستدر هوای آنک گویندت زهیبسته‌ای در گردن جانت زهیروبها این دم حیلت را بهلوقف کن دل بر خداوندان دلمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۲۶۶۹پنج وقت آمد نماز و رهنمونعاشقان را فی صلاة دائموننه به پنج آرام گیرد آن خمارکه در آن سرهاست نی پانصد هزارنیست زر غبا وظیفهٔ عاشقانسخت مستسقیست جان صادقاننیست زر غبا وظیفهٔ ماهیانزانک بی‌دریا ندارند انس جانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۴۳۰هر که او بی سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بودکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سر کوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زان شوم‌تنواستان آن دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزند

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi