Ganj e Hozour audio Program #403 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۱۳۶خواهی ز جنون بویی ببریز اندیشه و غم می‌باش بریتا تنگ دلی از بهر قباجانت نکند زرین کمریکی عشق تو را محرم شمردتا همچو خسان زر می‌شمریفوق همه‌ای چون نور شویتا نور نه‌ای در زیر دریهیزم بود آن چوبی که نسوختچون سوخته شد باشد شرریوانگه شررش وا اصل رودهمچون شرر جان بشریسرمه بود آن کز چشم جداستدر چشم رود گردد نظرییک قطره بود در ابر گراندر بحر فتد یابد گهریخار سیهی بد سوختنیکردش گل تر باد سحرییک لقمه نان چون کوفته شدجان گشت و کند نان جانوریخون گشت غذا در پیشه وریآن لقمه کند هم پیشه وریگر زانک بلا کوبد دل تواز عین بلانوشی بچریور زانک اجل کوبد سر تودانی پس از آن که جمله سریدر بیضه تن مرغ عجبیدر بیضه دری ز آن می‌نپریگر بیضه تن سوراخ شودهم پر بزنی هم جان ببریسودای سفر از ذکر بوداز ذکر شود مردم سفریتو در حضری وین وهم سفرپنداشت توست از بی‌هنرییا رب برهان زین وهم کژشتو وهم نهی در دیو و پریچون در حضری بربند دهاندر ذکر مرو چون در حضریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۹۶ای سایه معشوق را معشوق خود پنداشتهای سال‌ها نشناخته تو خویش را از پیرهنتا جان بااندازه‌ات بر جان بی‌اندازه زدجانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگنمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۳۱بنده آن ساقیم تا به ابد باقیمعالم ما برقرار عالمیان برگذرمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۴۴گردش این سایه من سخره خورشید حق استنی چو منجم که دلش سخره استاره شودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۱۵۵نیست جز آفتاب را قوت دفع سایه‌هابیش کند کمش کند این تو ز آفتاب جوور دو هزار سال تو در پی سایه می‌دویآخر کار بنگری تو سپسی و پیش اومولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۲۴گفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گلبسته خوفم و رجا تا برسد صلای منگفت در آب و گل نه‌ای سایه توست این طرفبرد تو را از این جهان صنعت جان ربای منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۷۳۹آن یکی با دلق آمد از عراقباز پرسیدند یاران از فراقگفت آری بد فراق الا سفربود بر من بس مبارک مژده‌ورکه خلیفه داد ده خلعت مراکه قرینش باد صد مدح و ثناشکرها و حمدها بر می‌شمردتا که شکر از حد و اندازه ببردپس بگفتندش که احوال نژندبر دروغ تو گواهی می‌دهندتن برهنه سر برهنه سوختهشکر را دزدیده یا آموختهکو نشان شکر و حمد میر توبر سر و بر پای بی توفیر توگر زبانت مدح آن شه می‌تندهفت اندامت شکایت می‌کنددر سخای آن شه و سلطان جودمر ترا کفشی و شلواری نبودگفت من ایثار کردم آنچ دادمیر تقصیری نکرد از افتقادبستدم جمله عطاها از امیربخش کردم بر یتیم و بر فقیرمال دادم بستدم عمر درازدر جزا زیرا که بودم پاک‌بازپس بگفتندش مبارک مال رفتچیست اندر باطنت این دود نفتصد کراهت در درون تو چو خارکی بود انده نشان ابتشارکو نشان عشق و ایثار و رضاگر درستست آنچ گفتی ما مضیخود گرفتم مال گم شد میل کوسیل اگر بگذشت جای سیل کوچشم تو گر بد سیاه و جان‌فزاگر نماند او جان‌فزا ازرق چراکو نشان پاک‌بازی ای ترشبوی لاف کژ همی‌آید خمشصد نشان باشد درون ایثار راصد علامت هست نیکوکار رامال در ایثار اگر گردد تلفدر درون صد زندگی آید خلفدر زمین حق زراعت کردنیتخمهای پاک آنگه دخل نیگر نروید خوشه از روضات هوپس چه واسع باشد ارض الله بگوچونک این ارض فنا بی‌ریع نیستچون بود ارض الله آن مستوسعیستاین زمین را ریع او خود بی‌حدستدانه‌ای را کمترین خود هفصدستحمد گفتی کو نشان حامدوننه برونت هست اثر نه اندرونحمد عارف مر خدا را راستستکه گواه حمد او شد پا و دستاز چه تاریک جسمش بر کشیدوز تک زندان دنیااش خریداطلس تقوی و نور مؤتلفآیت حمدست او را بر کتفوا رهیده از جهان عاریهساکن گلزار و عین جاریهبر سریر سر عالی‌همتشمجلس و جا و مقام و رتبتشمقعد صدقی که صدیقان دروجمله سر سبزند و شاد و تازه‌روحمدشان چون حمد گلشن از بهارصد نشانی دارد و صد گیر و داربر بهارش چشمه و نخل و گیاهوآن گلستان و نگارستان گواهشاهد شاهد هزاران هر طرفدر گواهی هم‌چو گوهر بر صدفبوی سر بد بیاید از دمتوز سر و رو تابد ای لافی غمتبوشناسانند حاذق در مصافتو به جلدی های هو کم کن گزاف

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi