Ganj e Hozour audio Program #415 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۱۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره  ۷۶۰خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شدگرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شدمه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شدبه کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شدچو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدشنظر عشق گزیدش همه حاجات روا شدبه سفر چون مه گردون به شب چارده پر شدبه نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شددل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالبوگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شدخنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلقخنک آن دم که جنایات عنایات خدا شدسفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورشز درون قوت نورش مدد نور سما شد مولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر شماره  ۳۰۷۷کو خلیلی کو برون آمد ز غارگفت هذا رب هان کو کردگارمن نخواهم در دو عالم بنگریستتا نبینم این دو مجلس آن کیستبی تماشای صفتهای خداگر خورم نان در گلو ماند مراچون گوارد لقمه بی دیدار اوبی تماشای گل و گلزار اوجز بر اومید خدا زین آب خورکی خورد یک لحظه الا گاو و خرآنک کالانعام بد بل هم اضلگرچه پر مکرست آن گنده‌بغلمکر او سرزیر و او سرزیر شدروزگارک برد و روزش دیر شدفکرگاهش کند شد عقلش خرفعمر شد چیزی ندارد چون الفآنچ می‌گوید درین اندیشه‌امآن هم از دستان آن نفسست هموآنچ می‌گوید غفورست و رحیمنیست آن جز حیلهٔ نفس لئیمای ز غم مرده که دست از نان تهیستچون غفورست و رحیم این ترس چیست مولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر شماره  ۳۰۸۸گفت پیری مر طبیبی را که مندر زحیرم از دماغ خویشتنگفت از پیریست آن ضعف دماغگفت بر چشمم ز ظلمت هست داغگفت از پیریست ای شیخ قدیمگفت پشتم درد می‌آید عظیمگفت از پیریست ای شیخ نزارگفت هر چه می‌خورم نبود گوارگفت ضعف معده هم از پیریستگفت وقت دم مرا دمگیریستگفت آری انقطاع دم بودچون رسد پیری دو صد علت شودگفت ای احمق برین بر دوختیاز طبیبی تو همین آموختیای مدمغ عقلت این دانش ندادکه خدا هر رنج را درمان نهادتو خر احمق ز اندک‌مایگیبر زمین ماندی ز کوته‌پایگیپس طبیبش گفت ای عمر تو شصتاین غضب وین خشم هم از پیریستچون همه اوصاف و اجزا شد نحیفخویشتن‌داری و صبرت شد ضعیفبر نتابد دو سخن زو هی کندتاب یک جرعه ندارد قی کندجز مگر پیری که از حقست مستدر درون او حیات طیبه‌ستاز برون پیرست و در باطن صبیخود چه چیزست آن ولی و آن نبیگر نه پیدااند پیش نیک و بدچیست با ایشان خسان را این حسد؟ور نمی‌دانند شان عِلمُ الْیَقینچیست این بغض و حیل‌سازی و کین؟ور بدانندی جزای رستخیزچون زنندی خویش بر شمشیر تیزبر تو می‌خندد مبین او را چنانصد قیامت در درونستش نهاندوزخ و جنت همه اجزای اوستهرچه اندیشی تو او بالای اوستهرچه اندیشی پذیرای فناستآنک در اندیشه ناید آن خداستبر در این خانه گستاخی ز چیستگر همی‌دانند کاندر خانه کیستابلهان تعظیم مسجد می‌کننددر خرابی اهل دل جد می‌کنندآن مجازست این حقیقت ای خراننیست مسجد جز درون سرورانمسجدی کان اندرون اولیاستسجده‌گاه جمله است آنجا خداستتا دل اهل دلی نامد به دردهیچ قرنی را خدا رسوا نکردقصد جنگ انبیا می‌داشتندجسم دیدند آدمی پنداشتنددر تو هست اخلاق آن پیشینیانچون نمی‌ترسی که تو باشی همانآن نشانیها همه چون در تو هستچون تو زیشانی کجا خواهی برست

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi