Ganj e Hozour audio Program #428 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۲۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره  ۲۷آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پابا تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضاجباروار و زفت او دامن کشان می‌رفت اوتسخرکنان بر عاشقان بازیچه دیده عشق رابس مرغ پران بر هوا از دام‌ها فرد و جدامی‌آید از قبضه قضا بر پر او تیر بلاای خواجه سرمستک شدی بر عاشقان خنبک زدیمست خداوندی خود کشتی گرفتی با خدابر آسمان‌ها برده سر وز سرنبشت او بی‌خبرهمیان او پرسیم و زر گوشش پر از طال بقااز بوسه‌ها بر دست او وز سجده‌ها بر پای اووز لورکند شاعران وز دمدمه هر ژاژخاباشد کرم را آفتی کان کبر آرد در فتیاز وهم بیمارش کند در چاپلوسی هر گدابدهد درم‌ها در کرم او نافریدست آن درماز مال و ملک دیگری مردی کجا باشد سخافرعون و شدادی شده خیکی پر از بادی شدهموری بده ماری شده وان مار گشته اژدهاعشق از سر قدوسیی همچون عصای موسییکو اژدها را می‌خورد چون افکند موسی عصابر خواجه روی زمین بگشاد از گردون کمینتیری زدش کز زخم او همچون کمانی شد دوتادر رو فتاد او آن زمان از ضربت زخم گرانخرخرکنان چون صرعیان در غرغره مرگ و فنارسوا شده عریان شده دشمن بر او گریان شدهخویشان او نوحه کنان بر وی چو اصحاب عزافرعون و نمرودی بده انی انا الله می‌زدهاشکسته گردن آمده در یارب و در ربنااو زعفرانی کرده رو زخمی نه بر اندام اوجز غمزه غمازه‌ای شکرلبی شیرین لقاتیرش عجبتر یا کمان؟ چشمش بهیتر یا دهان؟او بی‌وفاتر یا جهان؟ او محتجبتر یا هما؟اکنون بگویم سر جان در امتحان عاشقاناز قفل و زنجیر نهان هین گوش‌ها را برگشاکی برگشایی گوش را کو گوش مر مدهوش رامخلص نباشد هوش را جز یَفْعَلُ الله ما یَشااین خواجه باخرخشه شد پرشکسته چون پشهنالان ز عشق عایشه کابْیَضّ عَیْنی مِنْ بُکاانّا هَلَکْنا بَعْدَکُم یا وَیْلَنا مِنْ بُعْدِکُممَقْتُ الْحَیوة فَقْدُکُم عُودُوا الَیْنا بِالرضااَلْعَقْلُ فیکُمْ مُرْتَهَن هَلْ مِنْ صَدا یَشْفی الْحَزَنْ؟َو الْقَلْبُ مِنْکُم مُمْتَحَن فِی وَسْطِ نیران النَّویای خواجه با دست و پا پایت شکستست از قضادل‌ها شکستی تو بسی بر پای تو آمد جزااین از عنایت‌ها شمر کز کوی عشق آمد ضررعشق مجازی را گذر بر عشق حقست انتهاغازی به دست پور خود شمشیر چوبین می‌دهدتا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزاعشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بودآن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلاعشق زلیخا ابتدا بر یوسف آمد سال‌هاشد آخر آن عشق خدا می‌کرد بر یوسف قفابگریخت او یوسف پیش زد دست در پیراهنشبدریده شد از جذب او برعکس حال ابتداگفتش قصاص پیرهن بردم ز تو امروز منگفتا بسی زین‌ها کند تقلیب عشق کبریامطلوب را طالب کند مغلوب را غالب کندای بس دعاگو را که حق کرد از کرم قبله دعاباریک شد این جا سخن دم می‌نگنجد در دهنمن مغلطه خواهم زدن این جا روا باشد دغااو می‌زند من کیستم من صورتم خاکیستمرمال بر خاکی زند نقش صوابی یا خطااین را رها کن خواجه را بنگر که می‌گوید مراعشق آتش اندر ریش زد ما را رها کردی چراای خواجه صاحب قدم گر رفتم اینک آمدمتا من در این آخرزمان حال تو گویم برملاآخر چه گوید غره‌ای جز ز آفتابی ذره‌ایاز بحر قلزم قطره‌ای زین بی‌نهایت ماجراچون قطره‌ای بنمایدت باقیش معلوم آیدتز انبار کف گندمی عرضه کنند اندر شراکفی چو دیدی باقیش نادیده خود می‌دانیشدانیش و دانی چون شود چون بازگردد ز آسیاهستی تو انبار کهن دستی در این انبار کنبنگر چگونه گندمی وانگه به طاحون بر هلاهست آن جهان چون آسیا هست این جهان چون خرمنیآن جا همین خواهی بدن گر گندمی گر لوبیارو ترک این گو ای مصر آن خواجه را بین منتظرکو نیم کاره می‌کند تعجیل می‌گوید صلاای خواجه تو چونی بگو خسته در این پرفتنه کودر خاک و خون افتاده‌ای بیچاره وار و مبتلاگفت الغیاث ای مسلمین دل‌ها نگهدارید هینشد ریخته خود خون من تا این نباشد بر شمامن عاشقان را در تبش بسیار کردم سرزنشبا سینه پرغل و غش بسیار گفتم ناسزاوَیْلٌ لِکُلْ هُمَزَةٍ بهر زبان بد بودهماز را لماز را جز چاشنی نبود دواکی آن دهان مردم است سوراخ مار و کژدم استکهگل در آن سوراخ زن کزدم منه بر اقربادر عشق ترک کام کن ترک حبوب و دام کنمر سنگ را زر نام کن شکر لقب نه بر جفامولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره ۳۴۳۵جنگ خلقان همچو جنگ کودکانجمله بی‌معنی و بی‌مغز و مُهانجمله با شمشیر چوبین جنگشانجمله در لا یَنفَعی آهنگشانجمله شان گشته سواره بر نییکین بُراقِ ماست یا دُلدُل‌ پیی

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi