Ganj e Hozour audio Program #441 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۴۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۱۱به باغ و چشمه حیوان چرا این چشم نگشاییچرا بیگانه‌ای از ما چو تو در اصل از ماییتو طوطی زاده‌ای جانم مکن ناز و مرنجانمز اصل آورده‌ای دانم تو قانون شکرخاییبیا در خانه خویش آ مترس از عکس خود پیش آبهل طبع کژاندیشی که او یاوه‌ست و هرجاییبیا ای شاه یغمایی مرو هر جا که ماراییاگر بر دیگران تلخی به نزد ما چو حلوایینباشد عیب در نوری کز او غافل بود کورینباشد عیب حلوا را به طعن شخص صفراییبرآر از خاک جانی را ببین جان آسمانی راکز آن گردان شده‌ست ای جان مه و این چرخ خضراییقدم بر نردبانی نه دو چشم اندر عیانی نهبدن را در زیانی نه که تا جان را بیفزاییدرختی بین بسی بابر نه خشکش بینی و نی تربه سایه آن درخت اندر بخسپی و بیاسایییکی چشمه عجب بینی که نزدیکش چو بنشینیشوی همرنگ او در حین به لطف و ذوق و زیباییندانی خویش را از وی شوی هم شیء و هم لاشینماند کو نماند کی نماند رنگ و سیماییچو با چشمه درآمیزی نماید شمس تبریزیدرون آب همچون مه ز بهر عالم آراییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر شماره ۱۴۲۹اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاوزت نجنبد تو مجنبهر که او بی سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کزدم بودکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سر کوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زان شوم‌تنواستان آن دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر شماره ۱۴۳۶بدگهر را علم و فن آموختندادن تیغی به دست راهزنتیغ دادن در کف زنگی مستبه که آید علم ناکس را به دستعلم و مال و منصب و جاه و قرانفتنه آمد در کف بدگوهرانپس غزا زین فرض شد بر مؤمنانتا ستانند از کف مجنون سنانجان او مجنون تنش شمشیر اوواستان شمشیر را زان زشت‌خوآنچه منصب می‌کند با جاهلاناز فضیحت کی کند صد ارسلانعیب او مخفیست چون آلت بیافتمارش از سوراخ بر صحرا شتافتجمله صحرا مار و کزدم پر شودچونک جاهل شاه حکم مر شودمال و منصب ناکسی که آرد به دستطالب رسوایی خویش او شدستیا کند بخل و عطاها کم دهدیا سخا آرد بنا موضع نهدشاه را در خانهٔ بَیدَق نهداین چنین باشد عطا کاحمق دهدحکم چون در دست گمراهی فتادجاه پندارید در چاهی فتادره نمی‌داند قلاووزی کندجان زشت او جهان‌سوزی کندطفل راه فقر چون پیری گرفتپی‌روان را غول ادباری گرفتکه بیا تا ماه بنمایم تراماه را هرگز ندید آن بی‌صفاچون نمایی؟ چون ندیدستی به عُمرعکس مه در آب هم ای خام غُمراحمقان سرور شدستند و ز بیمعاقلان سرها کشیده در گلیم

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi