Ganj e Hozour audio Program #452 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۴۵۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۵۷آمد از آفاق یار مهربانیوسف صدیق را شد میهمانکاشنا بودند وقت کودکیبر وسادهٔ آشنایی متکییاد دادش جور اخوان و حسدگفت کان زنجیر بود و ما اسدعار نبود شیر را از سلسلهنیست ما را از قضای حق گلهشیر را بر گردن ار زنجیر بودبر همه زنجیرسازان میر بودگفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟گفت همچون در محاق و کاست ماهدر محاق ار ماه نو گردد دوتانی در آخر بدر گردد بر سما؟گرچه دردانه به هاون کوفتندنور چشم و دل شد و بیند بلندگندمی را زیر خاک انداختندپس ز خاکش خوشهها بر ساختندبار دیگر کوفتندش ز آسیاقیمتش افزود و نان شد جانفزاباز نان را زیر دندان کوفتندگشت عقل و جان و فهم هوشمندباز آن جان چونک محو عشق گشتیُعْجِبُ الزُّراع آمد بعد کشتاین سخن پایان ندارد باز گردتا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد؟بعد قصه گفتنش گفت ای فلانهین چه آوردی تو ما را ارمغان؟بر در یاران تهیدست آمدنهست بیگندم سوی طاحون شدنحق تعالی خلق را گوید بحشرارمغان کو از برای روز نشر؟جِئْتُمونا و فُرادی بی نواهم بدان سان که خَلَقناکُم کَذاهین چه آوردید دستآویز راارمغانی روز رستاخیز را؟یا امید بازگشتنتان نبودوعدهٔ امروز باطلتان نمود؟منکری مهمانیش را از خریپس ز مطبخ خاک و خاکستر بریور نهای منکر چنین دست تهیدر در آن دوست چون پا مینهی؟اندکی صرفه بکن از خواب و خورارمغان بهر ملاقاتش ببرشو قَلیلُ النَّومِ مِمَّا یَهْجَعُونباش در اسحار از یَسْتَغْفِروُنجنبشی اندک بکن همچون جنینتا ببخشندت حواس نوربینوز جهان چون رحم بیرون رویاز زمین در عرصهٔ واسع شویآنک اَرْضُ الله واسِع گفتهاندعرصهای دان کاولیا در رفته انددل نگردد تنگ زان عرصهٔ فراخنخل تر آنجا نگردد خشک شاخحاملی تو مر حواست را کنونکند و مانده میشوی و سرنگونچونک محمولی نه حامل وقت خوابماندگی رفت و شدی بی رنج و تابچاشنیی دان تو حال خواب راپیش محمولی حال اولیااولیا اصحاب کهفند ای عنوددر قیام و در تقلب هُم رُقودمیکشدشان بی تکلف در فعالبیخبر ذاتَ الْیَمین؟ ذاتَ الشِّمالچیست آن ذاتَ الْیَمین؟ فعلِ حَسَنچیست آن ذاتَ الشِّمال؟ اَشغالِ تنمیرود این هر دو کار از اوليابیخبر زین هر دو ایشان چون صداگر صدایت بشنواند خیر و شرذات که باشد ز هر دو بیخبرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۲حال عارف این بود بیخواب همگفت ایزد هم رقود زین مرمخفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیب ربآنک او پنجه نبیند در رقمفعل پندارد بجنبش از قلممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۹۲گفت یوسف: هین بیاور ارمغاناو ز شرم این تقاضا زد فغانگفت: من چند ارمغان جستم تراارمغانی در نظر نامد مراحبهای را جانب کان چون برم؟قطرهای را سوی عمان چون برم؟زیره را من سوی کرمان آورمگر به پیش تو دل و جان آورمنیست تخمی کاندرین انبار نیستغیر حسن تو که آن را یار نیستلایق آن دیدم که من آیینهایپیش تو آرم چو نور سینهایتا ببینی روی خوب خود در آنای تو چون خورشید شمع آسمانآینه آوردمت ای روشنیتا چو بینی روی خود یادم کنیآینه بیرون کشید او از بغلخوب را آیینه باشد مُشتَغَلآینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمالداران بر فقیر آرند جودآینهٔ صافی نان خود گرسنهستسوخته هم آینهٔ آتشزنهستنیستی و نقص هر جایی که خاستآینهٔ خوبی جمله پیشههاستچونک جامه چست و دوزیده بودمظهر فرهنگ درزی چون شودناتراشیده همی باید جذوعتا دروگر اصل سازد یا فروعخواجهٔ اشکستهبند آنجا رودکاندر آنجا پای اشکسته بودکی شود چون نیست رنجور نزارآن جمال صنعت طب آشکار؟خواری و دونی مسها بر ملاگر نباشد کی نماید کیمیا؟نقصها آیینهٔ وصف کمالو آن حقارت آینهٔ عز و جلالزانک ضد را ضد کند ظاهر یقینزانک با سرکه پدیدست انگبینهر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزان نمیپرد به سوی ذوالجلالکو گمانی میبرد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذو دلالاز دل و از دیدهات بس خون رودتا ز تو این مُعجِبی بیرون شودعلت ابلیس انا خیری بدستوین مرض در نفس هر مخلوق هست
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi