Ganj e Hozour audio Program #455 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۵۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۹۹در بخارا خوی آن خواجیم اَجَلبود با خواهندگان حُسن عملدادِ بسیار و عطای بی‌شمارتا به شب بودی ز جودش زر نثارزر به کاغذپاره‌ها پیچیده بودتا وجودش بود می‌افشاند جودهمچو خورشید و چو ماه پاكبازآنچه گیرند از ضیا بدهند بازخاک را زربخش که بْوَد؟ آفتابزر ازو در کان و گنج اندر خرابهر صباحی یک گره را راتبهتا نماند اُمّتی زو خایبهمبتلایان را بدی روزی عطاروز دیگر بیوگان را آن سخاروز دیگر بر علویان مقلبا فقیهان فقیر مُشْتَغِلروز دیگر بر تهی‌دستان عامروز دیگر بر گرفتاران وامشرط او آن بود که کس با زبانزر نخواهد هیچ نگشاید لبانلیک خامش بر حوالی رهشایستاده مفلسان دیواروشهر که کردی ناگهان با لب سؤالزو نبردی زین گنه یک حبه مالمَنْ صَمَت مِنْکُم نَجا بُد یاسه‌اشخامشان را بود کیسه و کاسه‌اشنادرا روزی یکی پیری بگفتده زکاتم که منم با جوع جفتمنع کرد از پیر و پیرش جد گرفتمانده خلق از جد پیر اندر شگفتگفت بس بی‌شرم پیری ای پدرپیر گفت: از من توی بی‌شرم‌ترکین جهان خوردی و خواهی تو ز طمعکان جهان با این جهان گیری به جمعخنده‌اش آمد مال داد آن پیر راپیر تنها برد آن توفیر راغیر آن پیر ایچ خواهنده ازونیم حبه زر ندید و نه تسونوبت روز فقیهان ناگهانیک فقیه از حرص آمد در فغانکرد زاری‌ها بسی چاره نبودگفت هر نوعی نبودش هیچ سودروز دیگر با رگو پیچید پاناکس اندر صف قوم مبتلاتخته‌ها بر ساق بست از چپ و راستتا گمان آید که او اشکسته‌پاستدیدش و بشناختش چیزی ندادروز دیگر رو بپوشید از لُبادهم بدانستش ندادش آن عزیزاز گناه و جرم گفتن هیچ چیزچونک عاجز شد ز صد گونه مکیدچون زنان او چادری بر سر کشیددر میان بیوگان رفت و نشستسر فرو افکند و پنهان کرد دستهم شناسیدش ندادش صدقه‌ایدر دلش آمد ز حِرمان حُرقه‌ایرفت او پیش کفن‌خواهی پگاهکه بپیچم در نمد، نِه پیش راههیچ مگشا لب نشین و می‌نگرتا کند صدر جهان اینجا گذربو که بیند مرده پندارد، به ظنزر در اندازد پی وجه کفنهر چه بدهد نیم آن بدهم به توهم‌چنان کرد آن فقیر صله‌جودر نمد پیچید و بر راهش نهادمعبر صدر جهان آنجا فتادزر در اندازید بر روی نمددست بیرون کرد از تعجیل خودتا نگیرد آن کفن‌خواه آن صلهتا نهان نکند ازو آن دَه‌ دلهمرده از زیر نمد بر کرد دستسر برون آمد پی دستش ز پستگفت با صدر جهان چون بستدم؟ای ببسته بر من ابواب کرمگفت لیکن تا نمردی ای عنوداز جناب من نبردی هیچ جودسِرِّ مُوتُوا قَبْلَ مُوْتٍ این بودکز پس مردن غنیمت‌ها رسدغیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیله‌گریک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوفست از صد گون فسادوآن عنایت هست موقوف مَماتتجربه کردند این ره را ثقاتبلک مرگش بی‌عنایت نیز نیستبی‌عنایت هان و هان جایی مه‌ایستآن زُمُرُّد باشد این افعی پیربی زُمُرُّد کی شود افعی ضریرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۹۶نیم ذره زان عنایت به بودکه ز تدبیر خرد سیصد رصد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۶۹ذره‌ای سایهٔ عنایت بهترستاز هزاران کوشش طاعت‌پرست....جهد بی توفیق، جان کندن بود.....نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi