Ganj e Hozour audio Program #465 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۶۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم ، بیت ۳۳۷۷اشتری را دید روزی اَستریچونک با او جمع شد در آخُریگفت من بسیار می‌افتم برودر گَریوه و راه و در بازار و کوخاصه از بالای کُه تا زیر کوهدر سر آیم هر زمانی از شِکوهکم همی‌افتی تو در رو بهر چیست؟یا مگر خود جان پاکت دولتیست؟در سر آیم هر دم و زانو زنمپوز و زانو زان خطا پر خون کنمکژ شود پالان و رختم بر سرموز مُکاری هر زمان زخمی خورمهم‌چو کم عقلی که از عقل تباهبشکند توبه بهر دم در گناهمسخرهٔ ابلیس گردد در زَمَناز ضعیفی رأی آن توبه‌شکندر سر آید هر زمان چون اسب لنگکه بود بارش گران و راه سنگمی‌خورد از غیب بر سر زخم اواز شکست توبه آن اِدْبارْخُوباز توبه می‌کند با رأی سستدیو یک تُف کرد و توبه‌ش را سُکُستضعف اندر ضعف و کبرش آنچنانکه به خواری بنگرد در واصلانای شتر که تو مثال مؤمنیکم فُتی در رو و کم بینی زنیتو چه داری که چنین بی‌آفتیبی‌عِثاری و کم اندر رو فُتی؟گفت گر چه هر سعادت از خداستدر میان ما و تو بس فرقهاستسر بلندم من دو چشم من بلندبینش عالی امانست از گزنداز سر کُه من ببینم پای کوههر گَو و هموار را من تُوه تُوههم‌چنانک دید آن صدر اجلپیش کار خویش تا روز اجلآنچ خواهد بود بعد بیست سالداند اندر حال آن نیکو خصالحال خود تنها ندید آن متقیبلک حال مغربی و مشرقینور در چشم و دلش سازد سَکَنبهر چه سازد؟ پی حُبُّ الْوَطَنهم‌چو یوسف کو بدید اول به خوابکه سجودش کرد ماه و آفتاباز پس ده سال بلک بیشترآنچ یوسف دیده بد بر کرد سرنیست آن یَنْظُر به نورِ الله گزافنور ربانی بود گردون شکافنیست اندر چشم تو آن نور، روهستی اندر حس حیوانی گروتو ز ضعف چشم بینی پیش پاتو ضعیف و هم ضعیفت پیشواپیشوا چشمست دست و پای راکو ببیند جای را ناجای رادیگر آنک چشم من روشن‌ترستدیگر آنک خلقت من اَطْهَرستزانک هستم من ز اولاد حلالنه ز اولاد زنا و اهل ضَلالتو ز اولاد زنایی بی‌گمانتیر کژ پَرَّد چو بد باشد کمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم ، بیت ۲۶۴۸صد هزاران فضل داند از علومجان خود را می‌نداند آن ظَلومداند او خاصیت هر جوهریدر بیان جوهر خود چون خریکه همی‌دانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوزاین روا و آن ناروا دانی ولیکتو روا یا ناروایی بین تو نیکقیمت هر کاله می‌دانی که چیستقیمت خود را ندانی احمقیستسعدها و نحسها دانسته‌ایننگری سعدی تو یا ناشُسته‌ایجان جمله علمها اینست اینکه بدانی من کِیَم در یَومِ دینآن اصول دین بدانستی ولیکبنگر اندر اصل خود گر هست نیکاز اُصولَیْنَت اصول خویش بهکه بدانی اصل خود ای مرد مِهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم ، بیت ۲۲۱۱از دم حُبُ الْوَطَن بگذر مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شَطاین حدیث راست را کم خوان غلطمولوی، مثنوی، دفتر ششم ، بیت ۳۴۸۸چونک تقصیر و فَسادی می‌رودآن حیات و ذوق پنهان می‌شوددید خود مگذار از دید خسانکه به مردارت کشند این کرکسانچشم چون نرگس فروبندی که چی؟هین عصااَم کش که کورم ای اَچی؟وان عصاکش که گزیدی در سفرخود ببینی باشد از تو کورتردست کورانه به حَبْلِ الله زنجز بر امر و نهی یزدانی مَتَنچیست حَبْلُ‌الله؟ رها کردن هواکین هوا شد صَرصَری مر عاد راخلق در زندان نشسته از هواستمرغ را پرها ببسته از هواستماهی اندر تابهٔ گرم از هواسترفته از مستوریان شرم از هواستخشم شِحنه شعلهٔ نار از هواستچارمیخ و هیبت دار از هواستشِحنهٔ اجسام دیدی بر زمینشِحنهٔ احکام جان را هم ببین

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi