Ganj e Hozour audio Program #469 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۴۶۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمامی اشعار این برنامه، PDFمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۸ مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهموگر درم نگشایی مقیم درگاهمچو ماهیم که بیفکند موج بیرونشبه غیر آب نباشد پناه و دلخواهمکجا روم به سر خویش کی دلی دارممن و تن و دل من سایه شهنشاهمبه توست بیخودیم گر خراب و سرمستمبه توست آگهی من اگر من آگاهمنه دلربام تویی گر مرا دلی باقی استنه کهربام تویی گر مثل پر کاهمنه از حلاوت حلوای بیحد لب توستکه چون کُلیچه فتاده کنون در اَفواهمز هر دو عالم، پهلوی خود تهی کردمچو هی نشسته به پهلوی لامِ اَللّهَمز جاه و سلطنت و سروری نیندیشمبس است دولت عشق تو منصب و جاهمچو قُل هُوَ الله مجموع غرق تَنزیهمنه چون مُشَبِهیان سرنگون اَشباهَماگر تَتار غَمَت خشم و تُرکیی آردبه عشق و صبر کمربسته همچو خَرگاهماگر چه کاهل و بیگاه خیز قافلهامبه سوی توست سفرهای گاه و بیگاهمبرآ چو ماه تمام و تمام این تو بگوکه زیر عُقده هجرت بمانده چون ماهممولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۱۵۰۸مجموع جهان عاشق یک پارهٔ منچارهگر و چارهساز بیچارهٔ منخورشید و فلک غلام سیارهٔ مننظارهگر دو کون نظارهٔ منحافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۷۵ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموعبه حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمدحافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۲۱هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین داردسعادت همدم او گشت و دولت همنشین داردمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۷۸جانم فدات یا رب ای دل چه گوهرینی چرخ قیمت تو شناسد نه مشتریسی سال در پی تو چو مجنون دویدهاماندر جزیرهای که نه خشکی است و نی تریغافل بدم از آن که تو مجموع هستییمشغول بود فکر به ایمان و کافریایمان و کفر و شبهه و تعطیل عکس توستهم جنتی و دوزخ و هم حوض کوثریای دل تو کل کونی بیرون ز هر دو کونای جمله چیزها تو و از چیزها بریای رو و پشت عالم در روی من نگرتا از رخ مزعفر من زعفران بریطاقت نماند و این سخنم ماند در دهانبا صد هزار غم که نهانند چون پریمولوی، دیوان شمس، ترجیعات شماره ۳۵زهی دریا زهی بحر حیاتیزهی حسن و جمال و فر ذاتیز تو جانم براتی خواست از رنجیکی شمعی فرستادش، براتیدر آن شطرنج اگر بردی تو، شاهیولی کو بخت پنهان؟! چونک ماتیخداوند شمس دین دریای جانبخشتو شورستان درین دولت، مواتیزهی شاهی، لطیفی، بینظیریکه مجموعست ازو جان شتاتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۰۷گفت اَستر راست گفتی ای شتراین بگفت و چشم کرد از اشک پرساعتی بگریست و در پایش فتادگفت ای بگزیدهٔ رَبِ الْعِبادچه زیان دارد گر از فرخندگیدر پذیری تو مرا دربندگیگفت چون اقرار کردی پیش منرو که رستی تو ز آفات زَمَندادی انصاف و رهیدی از بلاتو عدو بودی شدی ز اهل ولاخوی بد در ذات تو اصلی نبودکز بد اصلی نیاید جز جُحودآن بد عاریتی باشد که اوآرد اقرار و شود او توبهجوهمچو آدم زَلَّتش عاریه بودلاجَرَم اندر زمان توبه نمودچونک اصلی بود جرم آن بلیسره نبودش جانب توبهٔ نفیسرو که رستی از خود و از خوی بدواز زبانهٔ نار و از دندان دَدرو که اکنون دست در دولت زدیدر فگندی خود به بخت سرمدیاُدْخُلی تو فی عِبادی یافتیاُدْخُلی فی جَنَّتی دریافتیدر عبادش راه کردی خویش رارفتی اندر خُلد از راه خفااِهْدِنا گفتی صِراطَ الْمُسْتَقیمدست تو بگرفت و بُردت تا نَعیمنار بودی نور گشتی ای عزیزغوره بودی گشتی انگور و مَویزاختری بودی شدی تو آفتابشاد باش اَللهُ اَعْلَم بِالصَّوابای ضیاءُ الْحَق حُسامالدّین بگیرشهد خویش اندر فکن در حوض شیرتا رهد آن شیر از تغییر طعمیابد از بحر مزه تکثیر طعممتصل گردد بدان بحر اَلَستچونک شد دریا ز هر تغییر رستمنفذی یابد در آن بحر عسلآفتی را نبود اندر وی عملغُرّهای کن شیروار ای شیر حقتا رود آن غُرّه بر هفتم طبقچه خبر جان ملول سیر را؟کی شناسد موش، غُرّهٔ شیر را؟برنویس احوال خود با آب زربهر هر دریادلی نیکوگهرآب نیلست این حدیث جانفزایا رَبش در چشم قبطی خون نما
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi