Ganj e Hozour audio Program #477 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۴۷۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت تمامی اشعار این برنامه، PDFمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۷۶ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمتآن یکی از خشم مادر را بکشتهم به زخم خنجر و هم زخم مشتآن یکی گفتش که از بد گوهرییاد ناوردی تو حق مادریهی تو مادر را چرا کشتی بگواو چه کرد آخر بگو ای زشتخوگفت کاری کرد کان عار ویستکشتمش کان خاک ستّار ویستگفت آن کس را بکش ای محتشمگفت پس هر روز مردی را کشمکشتم او را رستم از خونهای خلقنای او بُرَّم بهست از نای خلقنفس تست آن مادر بد خاصیتکه فساد اوست در هر ناحیتهین بکُش او را که بهر آن دَنیهر دمی قصد عزیزی میکنیاز وی این دنیای خوش بر تست تنگاز پی او با حق و با خلق جنگنفس کشتی باز رَستی ز اعتذارکس ترا دشمن نماند در دیارگر شِکال آرد کسی بر گفت مااز برای انبیا و اولیاکانبیا را نی که نفس کشته بود؟پس چراشان دشمنان بود و حسود؟گوش نِه تو ای طلبکار صواببشنو این اِشکالِ شُبهت را جوابدشمن خود بودهاند آن منکرانزخم بر خود میزدند ایشان چناندشمن آن باشد که قصد جان کنددشمن آن نبود که خود جان میکَندنیست خفّاشک عدوِّ آفتاباو عدوِّ خویش آمد در حجابتابش خورشید او را میکُشدرنج او خورشید هرگز کی کَشَد؟دشمن آن باشد کزو آید عذابمانع آید لعل را از آفتابمانع خویشند جملهٔ کافراناز شعاع جوهر پیغمبرانکی حجاب چشم آن فردند خلق؟چشم خود را کور و کژ کردند خلقچون غلام هندوی کو کین کشداز ستیزهٔ خواجه خود را میکشدسرنگون میافتد از بام سراتا زیانی کرده باشد خواجه راگر شود بیمار دشمن با طبیبور کند کودک عداوت با ادیبدر حقیقت رهزن جان خودندراه عقل و جان خود را خود زدندگازُری گر خشم گیرد ز آفتابماهیی گر خشم میگیرد ز آبتو یکی بنگر کرا دارد زیان؟عاقبت که بود سیاهاختر از آن؟گر ترا حق آفریند زشتروهان مشو هم زشترو، هم زشتخوور بُرَد کفشت مرو در سنگلاخور دو شاخستت مشو تو چار شاختو حسودی کز فلان من کمترم؟میفزاید کمتری در اخترمخود حسد نقصان و عیبی دیگرستبلک از جمله کمیها بتّرستآن بلیس از ننگ و عار کمتریخویش را افکند در صد اَبْتریاز حسد میخواست تا بالا بودخود چه بالا؟ بلک خونپالا بودآن ابوجهل از محمد ننگ داشتوز حسد خود را به بالا میفراشتبوالْحکم نامش بُد و بوجهل شدای بسا اهل از حسد نااهل شدمن ندیدم در جهان جست و جوهیچ اهلیّت به از خوی نکوانبیا را واسطه زان کرد حقتا پدید آید حسدها در قَلَقزانک کس را از خدا عاری نبودحاسد حق هیچ دَیّاری نبودآن کسی کِش مثل خود پنداشتیزان سبب با او حسد برداشتیچون مُقَرَّر شد بزرگی رسولپس حسد ناید کسی را از قبولپس بهر دوری ولیی قایمستتا قیامت آزمایش دایمستهر که را خوی نکو باشد بِرَستهر کسی کو شیشهدل باشد شکستپس امام حی قایم آن ولیستخواه از نسل عُمَر خواه از علیستمهدی و هادی ویست ای راهجوهم نهان و هم نشسته پیش رواو چو نورست و خرد جبریل اوستوان ولیِّ کم ازو، قِندیل اوستآنکه زین قِندیل کم، مِشکات ماستنور را در مرتبه ترتیبهاستزانک هفصد پرده دارد نور حقپردههای نور دان چندین طبقاز پس هر پرده قومی را مُقامصف صفاند این پردههاشان تا اماماهل صف آخرین از ضعف خویشچشمشان طاقت ندارد نور بیشوان صف پیش از ضعیفیِّ بصرتاب نارد روشنایی پیشترروشنایی کو حیات اولسترنج جان و فتنهٔ این اَحوَلستاَحوَلیها اندک اندک کم شودچون ز هفصد بگذرد او یَم شودآتشی که اصلاح آهن یا زرستکی صلاح آبی و سیب ترست؟سیب و آبی خامیی دارد خفیفنی چو آهن تابشی خواهد لطیفلیک آهن را لطیف آن شعلههاستکو جَذوبِ تابش آن اژدهاستهست آن آهن فقیر سختکَشزیر پُتک و آتش است او سرخ و خَوشحاجب آتش بود بی واسطهدر دل آتش رود بی رابطهبیحجاب آب و فرزندان آبپختگی ز آتش نیابند و خطابواسطه دیگی بود یا تابهایهمچو پا را در روش پاتابهاییا مکانی در میان تا آن هوامیشود سوزان و میآرد بماپس فقیر آنست کو بی واسطهستشعلهها را با وجودش رابطهستپس دل عالم ویست ایرا که تنمیرسد از واسطهٔ این دل بفندل نباشد تن چه داند گفت و گو؟دل نجوید تن چه داند جست و جو؟پس نظرگاه شعاع آن آهنستپس نظرگاه خدا دل نه تنستبس مثال و شرح خواهد این کلاملیک ترسم تا نلغزد وهم عامتا نگردد نیکوییِ ما بدیاینک گفتم هم نَبُد جز بیخودیپای کژ را کفش کژ بهتر بودمر گدا را دستگه بر در بود
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi