Ganj e Hozour audio Program #482 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۸۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۰۵اگر تو عاشقی غم را رها کنعروسی بین و ماتم را رها کنتو دریا باش و کشتی را براندازتو عالم باش و عالم را رها کنچو آدم توبه کن وارو به جنتچه و زندان آدم را رها کنبرآ بر چرخ چون عیسی مریمخر عیسی مریم را رها کنوگر در عشق یوسف کف بریدیهمو را گیر و مرهم را رها کنوگر بیدار کردت زلف درهمخیال و خواب درهم را رها کننفخت فیه من روحی رسیده‌ستغم بیش و غم کم را رها کنمسلم کن دل از هستی مسلمامید نامسلم را رها کنبگیر ای شیرزاده خوی شیرانسگان نامعلم را رها کنحریصان را جگرخون بین و گرگینگر و ناسور محکم را رها کنبر آن آرد تو را حرص چو آزرکه ابراهیم ادهم را رها کنخمش زان نوع کوته کن سخن راکه الله گو اعلم را رها کنچو طالع گشت شمس الدین تبریزجهان تنگ مظلم را رها کنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۱زیرکی چون کبر و باد انگیز تستابلهی شو تا بماند دل درستابلهی نه کو به مَسخَرگی دوتوستابلهی کو واله و حیران هوستابلهان‌اند آن زنان دست بُراز کف ابله وز رخ یوسف نُذُرعقل را قربان کن اندر عشق دوستعقلها باری از آن سویست کوستعقلها آن سو فرستاده عقولمانده این سو که نه معشوقست گولزین سر از حیرت گر این عقلت رودهر سو مویت سر و عقلی شودنیست آن سو رنج فکرت بر دِماغکه دِماغ و عقل روید دشت و باغسوی دشت از دشت نکته بشنویسوی باغ آیی شود نخلت رَویاندرین ره ترک کن طاق و طُرُنبتا قلاوزت نجنبد تو مَجُنبهر که او بی سر بجنبد دُم بُودجُنبشش چون جُنبش کژدم بُودکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خَستَن اجسام پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بودخُلق و خوی مستمرّش این بودخود صلاح اوست آن سر کوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زآن شوم‌ْتنواستان از دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه، ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۳۵نامهٔ دیگر نوشت آن بدگمانپُر ز تشنیع و نفیر و پُر فغانکه یکی رُقعه نبشتم پیش شهای عجب آنجا رسید و یافت ره؟آن دگر را خواند هم آن خوب‌ْخَدهم نداد او را جواب و تن بزدخشک می‌آورد او را شهریاراو مکرر کرد رُقعه پنج بارگفت حاجب آخر او بندهٔ شماستگر جوابش بر نویسی هم رواستاز شَهیِّ تو چه کم گردد؟ اگربرغلام و بنده اندازی نظرگفت این سهلست اما احمقستمرد احمق زشت و مردود حقستگرچه آمرزم گناه و زَلَّتشهم کند بر من سرایت علتشصد کس از گَرگین همه گَرگین شوندخاصه این گَرِّ خبیث ناپسندگَرِّ کم عقلی مبادا گبر راشوم او بی‌آب دارد ابر رانم نبارد ابر از شومیِّ اوشهر شد ویرانه از بومیِّ اواز گَرِ آن احمقان طوفان نوحکرد ویران عالَمی را در فُضوحگفت پیغامبر که احمق هر که هستاو عَدوِّ ماست و غول ره‌زنستهر که او عاقل بود از جان ماستروح او و ریحِ او رَیحانِ ماستعقل دشنامم دهد من راضیمزانک فیضی دارد از فَیّاضیمنبود آن دشنام او بی‌فایدهنبود آن مهمانیش بی‌مایدهاحمق ار حلوا نهد اندر لبممن از آن حلوای او اندر تبماین یقین دان گر لطیف و روشنینیست بوسهٔ کون خر را چاشنیسَبلتت گَنده کند بی‌فایدهجامه از دیگش سیه بی‌مایدهمایده عقلست نی نان و شِوینور عقلست ای پسر جان را غِذینیست غیر نور آدم را خورشاز جُزِ آن جان نیابد پرورشزین خورشها اندک اندک باز بُرکین غذای خر بود نه آنِ حُرتا غذای اصل را قابل شویلقمه‌های نور را آکِل شویمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۶چون نمی‌آیند اینجا که منم؟کاندرین عز آفتاب روشنممشرق خورشید برج قیرگونآفتاب ما ز مشرقها برونمشرق او نسبت ذرات اونه بر آمد نه فرو شد ذات اوما که واپس ماند ذرات وییمدر دو عالم آفتاب بی فَییمباز گِرد شمس می‌گردم عجبهم ز فَرِّ شمس باشد این سببشمس باشد بر سببها مُطلِعهم ازو حبل سببها مُنقَطِعصد هزاران بار بُبریدم امیداز کی؟ از شمس این شما باور کنید؟تو مرا باور مکن کز آفتابصبر دارم من و یا ماهی ز آبور شوم نومید نومیدی منعین صُنع آفتابست ای حسنعین صُنع از نفس صانع چون بُرَدهیچ هست از غیر هستی چون چَرَد؟جمله هستیها ازین روضه چرندگر بُراق و تازیان ور خود خرندوانک گردشها از آن دریا ندیدهر دم آرد رو به محرابی جدیداو ز بحر عَذب آب شور خَوردتا که آب شور او را کور کردبحر می‌گوید به دست راست خَورز آب من ای کور تا یابی بَصَرهست دست راست اینجا ظن راستکو بداند نیک و بد را کز کجاستنیزه‌گردانیست ای نیزه که توراست می‌گردی گهی گاهی دوتوما ز عشق شمس دین بی ناخنیمورنه ما آن کور را بینا کنیمهان ضیاءُ الحَق حُسامُ الدّین تو زودداروش کن کوری چشم حسودتوتیای کبریای تیزفعلداروی ظلمت‌کُش استیزفعل

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi