Ganj e Hozour audio Program #485 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۴۸۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه، PDFمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۴از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنهادمی می نوش باده جان و یک لحظه شکر میخابه باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گلدمی الهام امر قُل دمی تشریف اَعْطَیْناتصورهای روحانی خوشی بیپشیمانیز رزم و بزم پنهانی ز سر سر اَوْ اَخْفیملاحتهای هر چهره از آن دریاست یک قطرهبه قطره سیر کی گردد کسی کش هست اِستِسقادلا زین تنگ زندانها رهی داری به میدانهامگر خفتهست پای تو تو پنداری نداری پاچه روزیهاست پنهانی جز این روزی که میجوییچه نانها پختهاند ای جان برون از صنعت نانباتو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کوزند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشااز این سو میکشانندت و زان سو میکشانندتمرو ای ناب با دُردی بپر زین دُرد رو بالاهر اندیشه که میپوشی درون خلوت سینهنشان و رنگ اندیشه ز دل پیداست بر سیماضمیر هر درخت ای جان ز هر دانه که مینوشدشود بر شاخ و برگ او نتیجه شُرب او پیداز دانه سیب اگر نوشد بروید برگ سیب از ویز دانه تَمر اگر نوشد بروید بر سرش خرماچنانک از رنگ رنجوران طبیب از علت آگه شدز رنگ و روی چشم تو به دینت پی برد بیناببیند حال دین تو بداند مهر و کین توز رنگت لیک پوشاند نگرداند تو را رسوانظر در نامه میدارد ولی با لب نمیخواندهمیداند کز این حامل چه صورت زایدش فرداوگر برگوید از دیده بگوید رمز و پوشیدهاگر درد طلب داری بدانی نکته و ایماوگر درد طلب نبود صریحا گفته گیر این رافسانه دیگران دانی حواله میکنی هر جامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۸امر قُل زین آمدش کای راستینکم نخواهد شد بگو دریاست ایناَنْصِتوا یعنی که آبت را به لاغهین تلف کم کن که لبخشکست باغقرآن کریم، سوره کوثرإِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْإِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُترجمه فارسی به راستی ما به تو خیر بسیار داده ایم.پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.بی گمان دشمن تو ابتر و بی دنباله است.ترجمه انگلیسیSurely we have given thee abundance of good.So pray to thy Lord, and sacrifice.Surely thy enemy is cut off (from good) and limited.قرآن کریم، سوره طه، آیه ۷وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ترجمه فارسیو اگر سخن، آشکارا گویی [یا به نهان گویی] البته او نهان و نهان تر را نیز می داند.ترجمه انگلیسیAnd if thou utter the saying aloud, surely he knows the secret, and what is yet more hidden.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود اَنْصِتُواکودک اول چون بزاید شیرنوشمدتی خامش بود او جمله گوشمدتی میبایدش لب دوختناز سخن، تا او سخن آموختنور نباشد گوش و تیتی میکندخویشتن را گُنگِ گیتی میکندکَرِّ اصلی کِش نبد ز آغاز گوشلال باشد کی کند در نطق جوش؟زانک اول سمع باید نطق راسوی منطق از ره سمع اندر آاُدْخُلُوا الْابیاتَ مِنْ اَبْوابِهاوَاطْلُبُوا الْاغراضَ فی اَسبابِهانطق کان موقوف راه سمع نیستجز که نطقِ خالقِ بیطَمْع نیستمُبدِعست او تابع استاد نیمُسنَدِ جمله ورا اِسناد نیباقیان هم در حِرَف هم در مَقالتابع استاد و محتاج مثالزین سخن گر نیستی بیگانهایدلق و اشکی گیر در ویرانهایمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۵۱صبر کن در موزه دوزی تو هنوزور بوی بیصبر گردی پارهدوزکهنهدوزان گر بُدیشان صبر و حلمجمله نودوزان شدندی هم به علمبس بکوشی و به آخر از کَلالهم تو گویی خویش کِالعقلُ عِقالهمچو آن مرد مُفَلْسِف روز مرگعقل را میدید بس بیبال و برگبیغرض میکرد آن دم اعترافکز ذکاوت راندیم اسپ از گزافاز غروری سر کشیدیم از رجالآشنا کردیم در بحر خیالآشنا هیچست اندر بحر روحنیست اینجا چاره جز کشتی نوحاین چنین فرمود این شاه رُسُلکه منم کشتی درین دریای کلیا کسی کو در بصیرتهای منشد خلیفهٔ راستی بر جای منکشتی نوحیم در دریا که تارو نگردانی ز کشتی ای فَتیهمچو کنعان سوی هر کوهی مرواز نُبی لا عاصِمَ الْیَومَ شنومینماید پست این کشتی ز بندمینماید کوه فکرت بس بلندپست منگر هان و هان این پست رابنگر آن فضل حق پیوست رادر عُلوِّ کوه فکرت کم نگرکه یکی موجش کند زیر و زبرگر تو کنعانی نداری باورمگر دو صد چندین نصیحت پرورمگوش کنعان کی پذیرد این کلام؟که برو مُهر خدایست و خِتامکی گذارد موعظه بر مُهر حق؟کی بگرداند حَدَث حکم سَبَق؟لیک میگویم حدیثِ خوشْپَییبر امید آنک تو کنعان نهایآخر این اقرار خواهی کرد هینهم ز اول روز آخر را ببینمیتوانی دید آخر را مکنچشم آخربینْت را کور کَهُنهر که آخربین بود مسعودوارنبودش در دم ز ره رفتن عِثارگر نخواهی هر دمی این خُفت و خیزکن ز خاک پایی مردی چشم تیزکُحْلِ دیده ساز خاک پاش راتا بیندازی سر اوباش راکه ازین شاگردی و زین اِفتقارسوزنی باشی شوی تو ذوالْفَقارسُرمه کن تو خاک هر بگزیده راهم بسوزد هم بسازد دیده راچشم اشتر زان بود بس نوربارکو خورد از بهر نور چشم، خارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۰قوم گفتند ای گروه مدعیکو گواه علم طب و نافعی؟چون شما بسته همین خواب و خَوریدهمچو ما باشید در دِه میچریدچون شما در دام این آب و گلیدکی شما صیاد سیمرغ دلید؟حُبّ ِجاه و سروری دارد بر آنکه شمارد خویش از پیغامبرانما نخواهیم این چنین لاف و دروغکردن اندر گوش و افتادن بدوغانبیا گفتند کین زان علتستمایهٔ کوری حجاب رؤيتستدعوی ما را شنیدیت و شمامینبینید این گهر در دست ما؟امتحانست این گهر مر خلق راماش گردانیم گرد چشمهاهر که گوید کو گوا؟ گفتش گواستکو نمیبیند گهر حبس عَماستآفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز بَرجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواه؟گویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمیبینی گمانی بردهایکه صباحست و تو اندر پردهایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کو؟خویش رسوا کردنست ای روزجو؟صبر و خاموشی جَذوبِ رحمتستوین نشان جستن نشان علتستاَنْصِتُوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای اَنْصِتُواگر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لبیبگفت افزون را تو بفروش و بخربذل جان و بذل جاه و بذل زرتا ثنای تو بگوید فضل هوکه حسد آرد فلک بر جاه توچون طبیبان را نگه دارید دلخود ببینید و شوید ازخود خَجِلدفع این کوری بدست خلق نیستلیک اکرام طبیبان از هدیستاین طبیبان را به جان بنده شویدتا به مشک و عنبر آکنده شوید
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi