Ganj e Hozour audio Program #486 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۸۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF ، تمامي اشعار اين برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۰۶سیمرغ و کیمیا و مقام قلندریوصف قلندرست و قلندر از او بریگویی قلندرم من و این دل پذیر نیستزیرا که آفریده نباشد قلندریدام و دم قلندر بی‌چون بود مقیمخالیست از کفایت و معنی داوریاز خود به خود چه جویی چون سر به سر توییچون آب در سبویی کلی ز کل پریاز خود به خود سفر کن در راه عاشقیوین قصه مختصر کن ای دوست یک سرینی بیم و نی امید نه طاعت نه معصیتنی بنده نی خدای نه وصف مجاوریعجزست و قدرتست و خدایی و بندگیبیرون ز جمله آمد این ره چو بنگریراه قلندری ز خدایی برون بوددر بندگی نیاید و نه در پیمبریزینهار تا نلافد هر عاشق از گزافکس را نشد مسلم این راه و ره بریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۷رفته ره درشت من بار گران ز پشت مندلبر بردبار من آمده برده بار منمولوی، مثنوی، دفتر دوم ، بیت ۱۱۷۸ای بسا کس را که صورت راه زدقصد صورت کرد و بر الله زدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم ، بیت ۳۶۱۱که تو آن هوشی و باقی هوش‌پوشخویشتن را گم مکن یاوه مکوشدانک هر شهوت چو خَمرست و چو بَنگپردهٔ هوشست وعاقل زوست دنگخمر تنها نیست سرمستی هوشهر چه شهوانیست بندد چشم و گوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم ، بیت ۳۶۶۹مسئله فنا و بقای درویشگفت قایل در جهان درویش نیستور بود درویش آن درویش نیستهست از روی بقای ذات اونیست گشته وصف او در وصف هوچون زبانهٔ شمع پیش آفتابنیست باشد هست باشد در حسابهست باشد ذات او تا تو اگربر نهی پنبه بسوزد زان شررنیست باشد روشنی ندهد تراکرده باشد آفتاب او را فنادر دو صد من شهد یک اَوقیّه خَلچون در افکندی و در وی گشت حلنیست باشد طعم خَل چون می‌چشیهست اَوقیّه فزون چون برکشیپیش شیری آهوی بیهوش شدهستی‌اش در هست او روپوش شداین قیاس ناقصان بر کار ربجوشش عشقست نه از ترک ادبنبض عاشق بی ادب بر می‌جهدخویش را در کفهٔ شه می‌نهدبی‌ادب‌تر نیست کس زو در جهانبا ادب‌تر نیست کس زو در نهانهم بنسبت دان وِفاق ای مُنتَجَباین دو ضد با ادب با بی‌ادببی‌ادب باشد چو ظاهر بنگریکه بود دعوی عشقش هم‌سریچون به باطن بنگری دعوی کجاست؟او و دعوی پیش آن سلطان فناستماتَ زَیْدٌ زید اگر فاعل بودلیک فاعل نیست کو عاطل بوداو ز روی لفظ نحوی فاعلستورنه او مفعول و موتش قاتلستفاعل چه؟ کو چنان مقهور شدفاعلیها جمله از وی دور شدمولوی، مثنوی، دفتر سوم ، بیت ۱۳۵۸هر زمانم غرقه می‌کن من خوشمحکم تو جانست چون جان می‌کشمننگرم کس را وگر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توم در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰۲۹ای مرغ آسمانی آمد گه پریدنوی آهوی معانی آمد گه چریدنای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۱۰۷کمال جان چو بهایم ز خواب و خور مطلبکه آفریده تو زین‌سان نه بهر این کاریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۳۹۳یخدان چه داند ای جان خورشید و تابشش راکی داند آفرین را این جان آفریدهبا این که می‌نداند چون جرعه‌ای ستاندمستی خراب گردد از خویش وارهیدهتبریز تو چه دانی اسرار شمس دین رابیرون نجسته‌ای تو زین چرخه خمیدهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۲۵عاشقان را جست و جو از خویش نیستدر جهان جوینده جز او بیش نیستاین جهان و آن جهان یک گوهر استدر حقیقت کفر و دین و کیش نیستای دمت عیسی دم از دوری مزنمن غلام آن که دوراندیش نیستگر بگویی پس روم نی پس مروور بگویی پیش نی ره پیش نیستدست بگشا دامن خود را بگیرمرهم این ریش جز این ریش نیستجزو درویشند جمله نیک و بدهر کی نبود او چنین درویش نیستهر که از جا رفت جای او دل‌ستهمچو دل اندر جهان جاییش نیست

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi