Ganj e Hozour audio Program #492 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۴۹۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیمتن نوشته شده برنامه با فرمت PDFتمامی اشعار این برنامه، PDFمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۴۹بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شداز چرخ فرود آمد و در ما نگران شدچون باز که برباید مرغی به گه صیدبربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شددر خود چو نظر کردم خود را بندیدمزیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شددر جان چو سفر کردم جز ماه ندیدمتا سر تجلی ازل جمله بیان شدنُه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشدکشتی وجودم همه در بحر نهان شدآن بحر بزد موج و خرد باز برآمدو آوازه درافکند چنین گشت و چنان شدآن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کفنقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شدهر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافتدر حال گدازید و در آن بحر روان شدبی دولت مخدومی شمس الحق تبریزنی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد ۶۹ هلالی جغتایی، غزلیات، غزل شماره گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنمدر خنده شد که این همه فکر محال چیست؟دردا که عمر در شب هجران گذشت و منآگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟چون حل نمی‌شود به سخن مشکلات عشقدر حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۴۶دارُالحَرَج امروز چو دارُالفَرَجی شدکان شادی و آن مستی بسیار درآمدبربند لب اکنون که سخن گستر بی‌لببی حرف سیه روی به گفتار درآمدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۵دفع کن از مغز و از بینی زُکامتا که ریحُ الله در آید در مشامهیچ مگذار از تب و صفرا اثرتا بیابی از جهان طعم شکرداروی مردی کن و عِنّین مپویتا برون آیند صد گون خوب‌رویمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۵۵از آن مقام که نبود گشاد، زود گذربرو به سوی خریدار خویش همچون زردرخت اگر متحرک شدی ز جای به جانه رنج اره کشیدی نه زخم‌های تبرزمان چو حاکم تست و مکان چو معبر تومکان نیک گزین و زمان نکو بنگرچنان شوی که مکان و زمان و اهل زماندگر نتاند کردن به فعل در تو اثرتو تیره گردی از شب چو آینه گردوننه زردروی خزان گردی از هوا چو شجرانوری، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره ۷۲درخت اگر متحرک شدی ز جای به جاینه جور اره کشیدی و نه جفای تبرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۷۸سر شکسته نیست این سر را مبندیک دو روزک جهد کن باقی بخندبَد مُحالی جست کو دنیا بجُستنیک حالی جست کو عُقبی بجُستمکرها در کسب دنیا باردستمکرها در ترک دنیا واردستمکر آن باشد که زندان حفره کردآنک حفره بست آن مکریست سرداین جهان زندان و ما زندانیانحفره‌کن زندان و خود را وا رهانچیست دنیا؟ از خدا غافل بُدننه قماش و نقره و میزان و زنآب در کشتی هلاک کشتی استآب اندر زیر کشتی پشتی استکوزهٔ سربسته اندر آبِ زَفتاز دل پر باد فوق آب رفتباد درویشی چو در باطن بودبر سر آب جهان ساکن بودگر چه جملهٔ این جهان مُلک ویستمُلک در چشم دل او لاشَیْ‌ستپس دهان دل ببند و مُهر کنپُر کُنَش از بادگیرِ مِنْ لَدُنجهد حقست و دوا حقست و دردمنکر اندر جَحْدِ جهدش جهد کردمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۴۲درخت اگر متحرک بدی به پا و به پرنه رنج اره کشیدی نه زخم‌های تبرور آفتاب نرفتی به پر و پا همه شبجهان چگونه منور شدی بگاه سحرور آب تلخ نرفتی ز بحر سوی افقکجا حیات گلستان شدی به سیل و مطرچو قطره از وطن خویش رفت و بازآمدمصادف صدف او گشت و شد یکی گوهرنه یوسفی به سفر رفت از پدر گریاننه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفرنه مصطفی به سفر رفت جانب یثرببیافت سلطنت و گشت شاه صد کشوروگر تو پای نداری سفر گزین در خویشچو کان لعل پذیرا شو از شعاع اثرز خویشتن سفری کن به خویش ای خواجهکه از چنین سفری گشت خاک معدن زرز تلخی و ترشی رو به سوی شیرینیچنانک رست ز تلخی هزار گونه ثمرز شمس مفخر تبریز جوی شیرینیاز آنک هر ثمر از نور شمس یابد فر

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi