Ganj e Hozour audio Program #499 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۴۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیمتن نوشته شده برنامه با فرمت PDFتمامی اشعار این برنامه، PDFمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۴۵ مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس وی اند و نعره زنان کی یا لَیْتَ قَومی یَعْلَمُون (اشاره به آیه ۲۶ سوره یس)آن سگی در کو گدای کور دیدحمله میآورد و دلقش میدریدگفتهایم این را ولی باری دگرشد مکرر بهر تاکید خبرکور گفتش: آخر آن یاران توبر کُهَند این دم، شکاری صیدجوقوم تو در کوه میگیرند گوردر میان کوی میگیری تو کور؟ترک این تزویر گو شیخ نَفورآب شوری جمع کرده چند کور؟کین مریدان من و من آب شورمیخورند از من همی گردند کورآب خود شیرین کن از بحر لَدُنآب بد را دام این کوران مکنخیز شیران خدا بین گورگیرتو چو سگ چونی بزرقی کورگیر؟گور چه؟ از صید غیر دوست دورجمله شیر و شیرگیر و مست نوردر نظاره صید و صیادی شهکرده ترک صید و مرده در وَلَههمچو مرغ مردهشان بگرفته یارتا کند او جنس ایشان را شکارمرغ مرده مضطر اندر وَصْل و بَیْنخواندهای الْقَلْبُ بَیْنَ اِصْبَعَین؟مرغ مردهش را هر آنک شد شکارچون ببیند شد شکار شهریارهر که او زین مرغ مرده سر بتافتدست آن صیاد را هرگز نیافتگوید او منگر به مُرداریّ منعشق شه بین در نگهداری منمن نه مردارم مرا شه کشته استصورت من شبه مرده گشته استجنبشم زین پیش بود از بال و پرجنبشم اکنون ز دست دادگرجنبش فانیم بیرون شد ز پوستجنبشم باقیست اکنون چون ازوستهر که کژ جنبد به پیش جنبشمگرچه سیمرغست زارش میکُشمهین مرا مرده مبین گر زندهایدر کف شاهم نگر گر بندهایمرده زنده کرد عیسی از کَرَممن به کف خالق عیسی دَرَمکی بمانم مرده در قبضهٔ خدا؟بر کف عیسی مدار این هم رواعیسیام لیکن هر آنکو یافت جاناز دم من او بماند جاودانشد ز عیسی زنده لیکن باز مردشاد آنکو جان بدین عیسی سپردمن عصاام در کف موسی خویشموسیم پنهان و من پیدا به پیشبر مسلمانان پل دریا شومباز بر فرعون اژدرها شوماین عصا را ای پسر تنها مبینکه عصا بیکف حق نبود چنینموج طوفان هم عصا بد کو ز دردطَنْطَنهٔ جادوپرستان را بخوردگر عصاهای خدا را بشمرمزرق این فرعونیان را بر درملیک زین شیرین گیای زهرمندترک کن تا چند روزی میچرندگر نباشد جاه فرعون و سریاز کجا یابد جهنم پروری؟فربهش کن آنگهش کُش ای قصابزانک بیبرگاند در دوزخ کِلابگر نبودی خصم و دشمن در جهانپس بمردی خشم اندر مردماندوزخ آن خشمست خصمی بایدشتا زِیَد ور نی رحیمی بُکْشَدشپس بماندی لطف بیقهر و بدیپس کمال پادشاهی کی بُدی؟ریشخندی کردهاند آن منکرانبر مثلها و بیان ذاکرانتو اگر خواهی بکن هم ریشخندچند خواهی زیست؟ ای مردار چند؟شاد باشید ای محبّان در نیازبر همین در که شود امروز بازهر حَویجی باشدش کردی دگردر میان باغ از سیر و کَبَرهر یکی با جنس خود در کَردِ خَوداز برای پختگی نم میخوردتو که کَرد زعفرانی، زعفرانباش و آمیزش مکن با دیگرانآب میخور زعفرانا تا رسیزعفرانی اندر آن حلوا رسیدر مکن در کرد شلغم پوز خویشکه نگردد با تو او همطبع و کیشتو، بکردی او، بکردی مُودَعَهزانک اَرْضُ الله آمد واسِعَهخاصه آن ارضی که از پهناوریدر سفر گم میشود دیو و پریاندر آن بحر و بیابان و جِبالمنقطِع میگردد اوهام و خیالاین بیابان در بیابانهای اوهمچو اندر بحر پُر، یک تای موآبِ اِستاده که سَیْرستش نهانتازهتر خوشتر ز جوهای روانکو درون خویش چون جان و روانسیر پنهان دارد و پای روانمستمع خفتست کوته کن خطابای خطیب این نقش کم کن تو بر آبخیز بلقیسا که بازاریست تیززین خسیسانِ کَسادْافکن گریزخیز بلقیسا کنون با اختیارپیش از آنک مرگ آرد گیر و داربعد از آن گوشَت کشد مرگ آنچنانکه چو دزد آیی به شِحْنه، جانکَنانزین خران تا چند باشی نعلدزد؟گر همی دزدی بیا و لعل دزدخواهرانت یافته مُلک خُلودتو گرفته مُلکتِ کور و کبودای خُنُک آن را کزین مُلکت بجَستکه اجل این ملک را ویرانگرستخیز بلقیسا بیا باری ببینمُلکت شاهان و سلطانان دینشِسْته در باطن میان گُلسِتانظاهر آحادی میان دوستانبوستان با او روان هر جا رودلیک آن از خلق پنهان میشودمیوهها لابهکنان کز من بچَرآب حیوان آمده کز من بخَورطَوف میکن بر فلک بیپر و بالهمچو خورشید و چو بدر و چون هلالچون روان باشی روان و پای نیمیخوری صد لوت و لقمهخای نینینهنگ غم زند بر کشتیتنی پدید آید ز مردن زشتیتهم تو شاه و هم تو لشکر هم تو تختهم تو نیکوبخت باشی هم تو بختگر تو نیکوبختی و سلطان زفتبخت غیر تست روزی بخت رفتتو بماندی چون گدایان بینوادولت خود هم تو باش ای مجتبیچون تو باشی بخت خود ای معنویپس تو که بختی ز خود کی گُم شوی؟تو ز خود کی گم شوی از خوشخصال؟چونک عین تو ترا شد ملک و مال
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi