Ganj e Hozour audio Program #500 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۳بیایید بیایید به گلزار بگردیمبر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیمبیایید که امروز به اقبال و به پیروزچو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیمبسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیمبر آن حب که نگنجید در انبار بگردیمهر آن روی که پشت است به آخر همه زشت استبر آن یار نکوروی وفادار بگردیمچو از خویش برنجیم زبون شش و پنجیمیکی جانب خمخانه خمار بگردیمدر این غم چو نزاریم در آن دام شکاریمدگر کار نداریم در این کار بگردیمچو ما بی‌سر و پاییم چو ذرات هواییمبر آن نادره خورشید قمروار بگردیمچو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغانچو اندیشه بی‌شکوت و گفتار بگردیممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۱که تو آن هوشی و باقی هوش‌پوشخویشتن را گم مکن یاوه مکوشدانک هر شهوت چو خَمرست و چو بَنگپردهٔ هوشست وعاقل زوست دَنگخمر تنها نیست سرمستی هوشهر چه شهوانیست بندد چشم و گوشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۷۰ما به خرمنگاه جان بازآمدیمجانب شه همچو شهباز آمدیمسیر گشتیم از غریبی و فراقسوی اصل و سوی آغاز آمدیموارهیدیم از گدایی و نیازپای کوبان جانب ناز آمدیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۰۹بر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱در جهان هر چیز چیزی جذب کردگرم گرمی را کشید و سرد سردقسم باطل باطلان را می‌کشندباقیان از باقیان هم سرخوشندناریان مر ناریان را جاذب‌اندنوریان مر نوریان را طالب‌اندچشم چون بستی ترا تاسه گرفتنور چشم از نور روزن کی شکِفت؟تاسهٔ تو جذب نور چشم بودتا بپیوندد به نور روز زودچشم باز ار تاسه گیرد مر ترادانک چشم دل ببستی بر گشامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۸۸پنبه برون کن ز گوش عقل و بصر را مپوشکان صنم حله پوش سوی بصر می‌رودنای و دف و چنگ را از پی گوشی زنندنقش جهان جانب نقش نگر می‌رودآن نظری جو که آن هست ز نور قدیمکاین نظر ناریت همچو شرر می‌رودجنس رود سوی جنس بس بود این امتحانشه سوی شه می‌رود خر سوی خر می‌رودهر چه نهال ترست جانب بستان برندخشک چو هیزم شود زیر تبر می‌رودآب معانی بخور هر دم چون شاخ ترشکر که در باغ عشق جوی شکر می‌رودبس کن از این امر و نهی بین که تو نفس حرونچونش بگویی مرو لنگ بتر میرودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۷۹تو سفرکردی ز نطفه تا بعقلنه بگامی بود نه منزل نه نقلسیر جان بی چون بود در دَور و دَیرجسم ما از جان بیاموزید سَیرسیر جسمانه رها کرد او کنونمی‌رود بی‌چون نهان در شکل چونگفت روزی می‌شدم مشتاق‌وارتا ببینم در بشر انوار یارتا ببینم قُلزُمی در قطره‌ایآفتابی دَرج اندر ذره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۷۸ده چراغ ار حاضر آید در مکانهر یکی باشد بصورت غیر آنفرق نتوان کرد نور هر یکیچون به نورش روی آری بی‌شکیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۸۳صورت سرکش گدازان کن به رنجتا ببینی زیر او وحدت چو گنجور تو نگدازی عنایتهای اوخود گدازد ای دلم مولای اواو نماید هم به دلها خویش رااو بدوزد خرقهٔ درویش رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۶دوزخ و جنت همه اجزای اوستهرچه اندیشی تو او بالای اوستهرچه اندیشی پذیرای فناستآنک در اندیشه ناید آن خداستبر در این خانه گستاخی ز چیستگر همی‌دانند کاندر خانه کیست؟ابلهان تعظیم مسجد می‌کننددر خرابی اهل دل جد می‌کنندآن مجازست این حقیقت ای خراننیست مسجد جز درون سرورانمسجدی کان اندرون اولیاستسجده‌گاه جمله است آنجا خداستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۹حال او اینست کو خود زان سو استچون بود بی تو کسی کان تو است؟حق همی‌گوید که آری ای نَزِهلیک بشنو صبر آر و صبر بِهصبح نزدیکست خامش کم خروشمن همی‌کوشم پیِ تو تو مکوشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۵آنچ می‌گوید درین اندیشه‌امآن هم از دستان آن نفسست هموآنچ می‌گوید غفورست و رحیمنیست آن جز حیلهٔ نفسِ لئیمای ز غم مرده که دست از نان تهیستچون غفورست و رحیم این ترس چیست؟مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۲همچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگرهمه دل گردی و بر گفت زبان نستیزیمنسوب به مولانادیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباسعطار، منطق الطیر مرد می‌باید که باشد شه شناسگر ببیند شاه را در صد لباس

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi