Ganj e Hozour audio Program #507 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۰۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۳۰آید هر دم رسول از طرف شهر یاربا فرح وصل دوست با قدح شهریاردست زنان عقل کل رقص کنان جزو و کلسجده کنان سرو و گل بر طرف سبزه زاربحر از این دم به جوش کوه از این لعل پوشنوح از این در خروش روح از این شرمسارای خرد دوربین ساقی چون حور بینباده منصور بین جان و دلی بی‌قراربشنو از چپ و راست مژده سعادت تو راستبخت صفا در صفاست تا تو توی اختیارپرده گردون بدر نعمت جنت بخورآب بزن بر جگر حور بکش در کنارهر چه بر اصحاب حال باشد اول خیالگردد آخر وصال چونک درآید نگارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۳آنچ حقست اَقْرَب از حَبلُ الْوَریدتو فکنده تیر فکرت را بعیدای کمان و تیرها بر ساختهصید نزدیک و تو دور انداختههرکه دوراندازتر او دورتروز چنین گنجست او مهجورترمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳کز جهان زنده ز اول آمدیمباز از پستی سوی بالا شدیمجمله اجزا در تحرک در سکونناطقان که انّا اِلَیهِ راجِعونمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۷۸سر شکسته نیست این سر را مبندیک دو روزک جهد کن باقی بخندبَد مُحالی جست کو دنیا بجُستنیک حالی جست کو عُقبی بجُستمکرها در کسب دنیا باردستمکرها در ترک دنیا واردستمکر آن باشد که زندان حفره کردآنک حفره بست آن مکریست سرداین جهان زندان و ما زندانیانحفره‌کن زندان و خود را وا رهانچیست دنیا؟ از خدا غافل بُدننه قماش و نقره و میزان و زنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۱۳برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلامدو قبیله کِاوس و خَزرَج نام داشتیک ز دیگر جان خون‌آشام داشتکینه‌های کهنه‌شان از مصطفیمحو شد در نور اسلام و صفااولا اِخوان شدند آن دشمنانهمچو اعداد عِنَب در بوستانوز دَمِ الُمؤمنون اخْوَه به پنددر شکستند و تن واحد شدندصورت انگورها اخوان بودچون فشردی شیرهٔ واحد شودغوره و انگور ضدانند لیکچونک غوره پخته شد شد یار نیکغوره‌ای کو سنگ‌بست و خام مانددر ازل حق کافر اصلیش خواندنه اخی نه نفس واحد باشد اودر شقاوت نحسِ مُلْحِد باشد اوگر بگویم آنچ او دارد نهانفتنهٔ افهام خیزد در جهانسِرِّ گَبر کور نامذکور بهدود دوزخ از اِرَم مَهجور بهغوره‌های نیک کایشان قابلنداز دم اهل دل آخر یک دلندسوی انگوری همی‌رانند تیزتا دوی بر خیزد و کین و ستیزپس در انگوری همی‌دَرَّند پوستتا یکی گردند و وحدت وصف اوستدوست دشمن گردد ایرا هم دُوَستهیچ یا با خویش در جنگی دَراست؟آفرین بر عشق کل اوستادصد هزاران ذره را داد اتحادهمچو خاک مُفْتَرِق در ره‌گذریک سبوشان کرد دست کوزه‌گرکه اتحاد جسمهای آب و طینهست ناقص جان نمی‌ماند بدینگر نظایر گویم اینجا در مثالفهم را ترسم که آرد اختلالهم سلیمان هست اکنون لیک مااز نشاط دوربینی در عمادوربینی کور دارد مرد راهمچو خفته در سرا کور از سرامُولِعیم اندر سخنهای دقیقدر گره ها باز کردن ما عشیقتا گره بندیم و بگشاییم مادر شِکال و در جواب آیین‌فزاهمچو مرغی کو گشاید بند دامگاه بندد تا شود در فن تماماو بود محروم از صحرا و مَرْجعمر او اندر گره کاریست خرجخود زبون او نگردد هیچ داملیک پَرَّش در شکست افتد مدامبا گره کم کوش تا بال و پرتنسْکَلد یک یک ازین کَرُّ و فَرَتصد هزاران مرغ پرهاشان شکستو آن کمین‌گاه عوارض را نبستحال ایشان از نبی خوان ای حریصنَقَّبُوا فیها ببین هَلْ مِنْ مَحیص؟از نزاع تُرک و رومی و عربحل نشد اشکال انگور و عنبتا سلیمان لَسینِ معنویدر نیاید بر نخیزد این دُویجمله مرغان مُنازع بازْواربشنوید این طبل باز شهریارز اختلاف خویش سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُمْنَحْوَهُ هذَا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمْکور مرغانیم و بس ناساختیمکان سلیمان را دمی نشناختیمهمچو جغدان دشمن بازان شدیملاجرم وا ماندهٔ ویران شدیممی‌کنیم از غایت جهل و عماقصد آزار عزیزان خداجمع مرغان کز سلیمان روشنندپر و بال بی گنه کی برکنند؟بلک سوی عاجزان چینه کشندبی خلاف و کینه آن مرغان خوشندهدهد ایشان پی تقدیس رامی‌گشاید راه صد بلقیس رازاغ ایشان گر بصورت زاغ بودبازِ همت آمد و مازاغ بودلکلک ایشان که لک‌لک می‌زندآتش توحید در شک می‌زندو آن کبوترشان ز بازان نشکُهدباز سر پیش کبوترشان نهدبلبل ایشان که حالت آرد اودر درون خویش گلشن دارد اوطوطی ایشان ز قند آزاد بودکز درون قند ابد رویش نمودپای طاووسان ایشان در نظربهتر از طاووس‌پران دگرمَنطقُ الطّیران خاقانی صداستمَنطقُ الطّیر سلیمانی کجاست؟تو چه دانی بانگ مرغان را همیچون ندیدستی سلیمان را دمی؟پر آن مرغی که بانگش مُطْربستاز برون مشرقست و مغربستهر یک آهنگش ز کرسی تا ثَری ستوز ثری تا عرش در کر و فَری ستمرغ کو بی این سلیمان می‌رودعاشق ظلمت چو خفاشی بودبا سلیمان خو کن ای خفاش ردتا که در ظلمت نمانی تا ابدیک گزی ره که بدان سو می‌رویهمچو گز قطب مساحت می‌شویوانک لنگ و لُوک آن سو می‌جهیاز همه لنگی و لوکی می‌رهیقرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۰إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَأَخَوَيْكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَترجمه فارسیهمانا مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادران خود صلح کنید و ازخدا پروا بداريد، اميد كه مورد رحمت قرار گيريد.ترجمه انگلیسیThe Believers are but a single Brotherhood: So make peace and reconciliation between your two (contending) brothers; and fear Allah, that ye may receive Mercy.قرآن کریم، سوره ق، آیه ۳۶وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشًا فَنَقَّبُوا فِي الْبِلَادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍترجمه فارسیوبسا کسان که پیش از ایشان نابود کردیم در حالی که در سرکشی سخت تر از اینان بودند.و در بسیاری از نقاط زمین راه یافتند،اما گریزگاهی برای آنها بود؟ترجمه انگلیسیBut how many generations before them did We destroy (for their sins),- stronger in power than they? Then did they wander through the land: was there any place of escape (for them)?قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۴قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةًتَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚوَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗوَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ .ترجمه فارسیآرى رويكرد تو را به آسمان میبينيم، اينك روى تو را به قبله‏اىكه از آن خشنود هستى میگردانيم،پس روى به سوىمسجدالحرام آور، و هرجا كه هستيد رويتان را بدان سو كنيد،و اهل كتاب میدانند كه آن حقى است از جانب پروردگارشان، و خدا از آنچه میكنند غافل نيست‏.ترجمه انگلیسیWe see the turning of thy face (for guidance to the heavens: now Shall We turn thee to a Qibla that shall please thee. Turn then Thy face in the direction of the sacred Mosque: Wherever ye are, turn your faces in that direction. The people of the Book know well that that is the truth from their Lord. Nor is Allah unmindful of what they do.قرآن کریم، سوره نجم، آیه ۱۷مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰترجمه فارسیچشم پیامبر (ص) نلغزید واز حد مقرّر الهی در نگذشت.ترجمه انگلیسی(His) sight never swerved, nor did it go wrong!

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi