Ganj e Hozour audio Program #524 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۲۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۰۹مرغ دلم باز پریدن گرفتطوطی جان قند چریدن گرفتاشتر دیوانه سرمست منسلسله عقل دریدن گرفتجرعه آن باده بی‌زینهاربر سر و بر دیده دویدن گرفتشیر نظر با سگ اصحاب کهفخون مرا باز خوریدن گرفتباز در این جوی روان گشت آببر لب جو سبزه دمیدن گرفتباد صبا باز وزان شد به باغبر گل و گلزار وزیدن گرفتعشق فروشید به عیبی مراسوخت دلش بازخریدن گرفتراند مرا، رحمتش آمد بخواندجانب ما خوش نگریدن گرفتدشمن من دید که با دوستماو ز حسد دست گزیدن گرفتدل برهید از دغل روزگاردر بغل عشق خزیدن گرفتابروی غماز اشارت کنانجانب آن چشم خمیدن گرفتعشق چو دل را به سوی خویش خوانددل ز همه خلق رمیدن گرفتخلق عصااند، عصا را فکندقبضه هر کور که دیدن گرفتخلق چو شیرند، رها کرد شیرطفل که او لوت کشیدن گرفتروح چو بازیست که پران شودکز سوی شه طبل شنیدن گرفتبس کن زیرا که حجاب سخنپرده به گرد تو تنیدن گرفتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷مرغ جانش موش شد سوراخ‌جوچون شنید از گُربگان او عَرِّجُوازان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخ دنیا موش‌وارهم درین سوراخ بَنّایی گرفتدرخور سوراخ دانایی گرفتپیشه‌هایی که مرورا در مزیدکاندرین سوراخ کار آید، گزیدزانک دل بر کَند از بیرون شدنبسته شد راه رهیدن از بدنعنکبوت ار طبع عنقا داشتیاز لعابی خیمه کی افراشتی؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۶۲بر مثال عنکبوت آن زشت‌خوپرده‌های گَنده را بر بافد اواز لعاب خویش پردهٔ نور کرددیدهٔ ادراک خود را کور کردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۸۳گربه کرده چنگ خود اندر قفسنام چنگش درد و سَرسام و مَغَصگربه مرگست و مرض چنگال اومی‌زند بر مرغ و پرّ و بال اوگوشه گوشه می‌جهد سوی دوامرگ چون قاضیست و رنجوری گُواچون پیادهٔ قاضی آمد این گواهکه همی‌خواند ترا تا حکم گاهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۳۰۱دردها از مرگ می‌آید رسولاز رسولش رو مگردان ای فَضولمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۸۷مهلتی می‌خواهی از وی در گریزگر پذیرد، شد، و گرنه گفت: خیزجستن مهلت دوا و چاره‌هاکه زنی بر خرقهٔ تن پاره‌هاعاقبت آید صباحی خشم‌وارچند باشد مهلت؟ آخِر شرم دارعذر خود از شه بخواه ای پرحسدپیش از آنک آنچنان روزی رسدوانک در ظلمت براند بارَگیبرکَنَد زان نور دل یکبارگیمی‌گریزد از گُوا و مقصدشکان گُوا سوی قضا می‌خواندشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰هر که او بی سر بجنبد دُم بُودجُنبشش چون جُنبش کژدم بُودکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خَستَن اجسام پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بودخُلق و خوی مستمرّش این بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۳۴ما که کورانه عصاها می‌زنیملاجرم قِندیلها را بشکنیمما چو کرّان ناشنیده یک خطابهرزه گویان از قیاس خود جوابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۵۵تا نبیند کودکی که سیب هستاو پیاز گنده را ندهد ز دستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۸بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شویدتا خطاب اِرجِعی را بشنویدمولوی، مثنوی، دفتر ششم ، بیت ۳۴۸۱پاک بنایی که بر سازد حُصوندر جهان غیب از گفت و فسونبانگ در دان گفت را از قصر رازتا که بانگ وا شُدست این یا فَراز؟بانگ در محسوس و در از حس برونتُبْصِرون این بانگ و در لا تُبْصِرونچنگ حکمت چونک خوش‌آواز شدتا چه در از رَوْضِ جنت باز شد؟بانگ گفت بد چو دروا می‌شوداز سَقَر تا خود چه در وا می‌شود؟ بانگ در بشنو چو دوری از درشای خنک او را که وا شد منظرشچون تو می‌بینی که نیکی می‌کنیبر حیات و راحتی بر می‌زنیچونک تقصیر و فَسادی می‌رودآن حیات و ذوق پنهان می‌شوددید خود مگذار از دید خسانکه به مُردارت کَشَند این کرکسانچشم چون نرگس فروبندی که چی؟هین عصااَم کش که کورم ای اَچی؟وان عصاکش که گزیدی در سفرخود ببینی باشد از تو کورتردست کورانه به حَبْلِ اللّه زنجز بر امر و نهی یزدانی مَتَنچیست حَبْل‌ُالله؟ رها کردن هواکین هوا شد صَرصَری مر عاد راخلق در زندان نشسته از هواستمرغ را پرها ببسته از هواستماهی اندر تابهٔ گرم از هواسترفته از مستوریان شرم از هواستخشم شِحنه شعلهٔ نار از هواستچارمیخ و هیبت دار از هواستشِحنهٔ اجسام دیدی بر زمینشِحنهٔ احکام جان را هم ببینروح را در غیب خود اشکنجه‌هاستلیک تا نجهی شکنجه در خفاستچون رهیدی بینی اشکنجه و دمارزانک ضد از ضد گردد آشکارآنک در چه زاد و در آب سیاهاو چه داند لطف دشت و رنج چاه؟چون رها کردی هوا از بیم حقدر رسد سَغراق از تسنیم حق

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi