Ganj e Hozour audio Program #554 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۵۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۴ می ۲۰۱۵ ـ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۳آن کس که ز جان خود نترسداز کشتن نیک و بد نترسدوان کس که بدید حسن یوسفاز حاسد و از حسد نترسدآن کس که هوای شاه دارداز لشکر بی‌عدد نترسدآخر حیوان ز ذوق صحبتاز جفته و از لگد نترسدآن کس که سعادت ازل دیداز عاقبت ابد نترسدچون کوه اُحُد دلی ببایدتا او ز جزِ اَحَد نترسدمرغی که ز دام نفس خود رستهر جای که برپرد نترسدهر جای که هست گنج گنجستکشته اَحَد از لَحَد نترسدهر جانوری کز اصل آبستگر غرقه شود عمد نترسدهر تن که سرشته بهشتستبر دوزخ برزند نترسدوان را که مدد از اندرونستزین عالم بی‌مدد نترسداز ابلهیست نی شجاعتگر جاهل از خرد نترسدخود سر نبدست آن خسی راکز عشق تو پا کشد نترسداین مایه لعنتست کابلهدل‌های شهان خلد نترسدهم پرده خویش می‌درد کوپرده من و تو درد نترسدپازهر چو نیستش چرا اوزهر دنیا خورد نترسد؟!در حضرت آن چنان رقیبیدر شاهد بنگرد نترسدزنهار، به سر برو بدان رهکانجا دلت از رصد نترسدصراف کمین درست و آن دزداز کیسه درم برد نترسدآن جا گرگان همه شبانندآن جا مردی ز صد نترسدآن جا من و تو و او نباشدچون وام ز خود ستد نترسدهرگز دل تو ز تو نرنجدهرگز ذقنت ز خد نترسدگلشن ز بهار و باغ سوسنوز سرو لطیف قد نترسدچون گل بشکفت و روی خود دیدزان پس ز قبول و رد نترسد بس کن هر چند تا قیامتاین بحر گهر دهد نترسدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۸۰از سوی دوزخ به زنجیر گرانمی‌کشمتان تا بهشت جاودانهر مقلد را درین ره نیک و بدهمچنان بسته به حضرت می‌کشدجمله در زنجیر بیم و ابتلامی‌روند این ره به غیر اولیامی‌کشند این راه را بیگاروارجز کسانی واقف از اسرار کارجهد کن تا نور تو رخشان شودتا سلوک و خدمتت آسان شودکودکان را می‌بری مکتب به زورزانک هستند از فواید چشم‌کورچون شود واقف به مکتب می‌دودجانش از رفتن شکفته می‌شودمی‌رود کودک به مکتب پیچ پیچچون ندید از مزد کار خویش هیچچون کند در کیسه دانگی دستمزدآنگهان بی‌خواب گردد شب چو دزدجهد کن تا مزد طاعت در رسدبر مطیعان آنگهت آید حسدِائتِیا کَرْهاً مُقلّد گشته راائتِیا طَوْعاً صفا بسرشته رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰عاقلان اشکسته‌اش از اضطرارعاشقان اشکسته با صد اختیارعاقلانش بندگان بندی‌اندعاشقانش شکری و قندی‌اندائتِیا کَرْهاً مهار عاقلانائتِیا طَوْعاً بهار بیدلانترجمه فارسی این بیت«از روی کراهت و بی میلی بیایید» افسار عاقلان است؛ اما «از روی رضا و خرسندی بیایید» بهار عاشقان است.قرآن کریم، سوره فصلت(۴۱)، آيه ١١. . . فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ .ترجمه فارسی  . . . پس به آسمان و زمين گفت: چه از روی ميل و چه از روی اجبار بياييد. گفتند: فرمانبردارانه آمديم.ترجمه انگلیسی…He said to it and to the earth: "Come ye together, willingly or unwillingly." They said: "We do come (together), in willing obedience."مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۹گفت عیسی: یا رب این اسرار چیست؟میل این ابله درین بیگار چیست؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۴۲امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن کی پیش آی ای گرگ بخش کن صیدها را میان ماگفت شیر: ای گرگ این را بخش کنمعدلت را نو کن ای گرگ کُهُننایب من باش در قسمت‌گریتا پدید آید که تو چه گوهری؟گفت: ای شه گاو وحشی بخش توستآن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چستبز مرا که بز میانه‌ست و وسطروبها خرگوش بستان بی غلطشیر گفت: ای گرگ چون گفتی؟ بگوچونک من باشم تو گویی ما و تو؟گرگ خود چه سگ بود کو خویش دیدپیش چون من شیر بی مثل و ندید؟گفت: پیش آ، ای خری کو خود بدیدپیشش آمد پنجه زد او را دریدچون ندیدش مغز و تدبیر رشیددر سیاست پوستش از سر کشیدگفت: چون دید مَنَت ز خود نبرداین چنین جان را بباید زار مردچون نبودی فانی اندر پیش منفضل آمد مر ترا گردن زدنکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ (۱) جز وجه اوچون نه‌ای در وجه او هستی مجوهر که اندر وجه ما باشد فناکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ (۱) نبود جزازانکه در الاست او از لا گذشتهر که در الاست او فانی نگشتهر که بر در من و ما می‌زندرد باب است او و بر لا می‌تند(۱)  قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۸ترجمه فارسی(هر چیز نابود شدنی است جز ذات او( ذات خداترجمه انگلیسیEverything (that exists) will perish except His own Face.  مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۶۵قسمتش کاهی نه و حرصش چو کوهوجه نه و کرده تحصیل وجوهای مُیَسَّر کرده ما را در جهانسخره و بیگار، ما را وا رهانطعمه بنموده بما وان بوده شستآنچنان بنما بما آن را که هستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۰۰قلعه را چون آب آید از بروندر زمان امن باشد بر فزونچونک دشمن گِرد آن حلقه کَندتا که اندر خونشان غرقه کُندآب بیرون را ببرند آن سپاهتا نباشد قلعه را زانها پناهآن زمان یک چاه شوری از درونبه ز صد جیحون شیرین از برونمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۹کی فرستادی دمی بر آسماننیکیی کز پی نیامد مثل آن؟گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار توچون مراقب باشی و گیری رسنحاجتت ناید قیامت آمدنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۱۵چون خدا خواهد که پردهٔ کس دردمیلش اندر طعنهٔ پاکان بردچون خدا خواهد که پوشد عیب کسکم زند در عیب معیوبان نفسچون خدا خواهد که‌ مان یاری کندمیل ما را جانب زاری کند

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi