Ganje Hozour audio Program #566 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۶۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۲۷ جولای ۲۰۱۵ ـ ۶ مرداد PDF ،تمامی اشعار این برنامه  مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴۴ای که ز یک تابش تو کوه احد۱* پاره شودچه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود؟!چونک به لطفش نگری سنگ حجر موم شودچونک به قهرش نگری موم تو خود خاره شودنوحه کنی، نوحه کنی، مرده دل زنده شودکار کنی، کار کنی، جان تو این کاره شودعزم سفر دارد جان، می‌نهیش بند گرانبر سِکُلَد بند تو را عاقبت آواره شودچونک سلیمان برود دیو شهنشاه شودچون برود صبر و خرد نفس تو امّاره شودعشق گرفتست جهان، رنگ نبینی تو از اولیک چو بر تن بزند زردی رخساره شودشه بچه‌ای باید کو مشتری لعل بودنادره‌ای باید کو بهر تو غمخواره شودبشنو از قول خدا، هست زمین مهد شماگر نبود طفل چرا بسته گهواره شود۲*؟!چون بجهی از غضبش، دامن حلمش بکشیآتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شودگردش این سایه من سُخره خورشید حق استنی چو منجم که دلش سُخره استاره شود۱*  قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۴۳وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚقَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ.۱* ترجمه فارسیو چون موسی به وعده گاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت،عرض کرد: پروردگارا[خود را] به من نشان بده تا تو را ببینم.فرمود: هرگز مرا نخواهی دید. ولی بدان کوه بنگر اگر بر جای خودثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید.چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی هوش افتاد.و چون به هوش آمد گفت: تو منزّهی[از هرگونه مجانست با مخلوق] به درگاهت توبه آوردم  و من نخستینمؤمن [به نادیدنی بودن تو به چشم سر] هستم. ۲*  قرآن کریم، سوره طه (۲۰)، آیه ۵۳الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّىٰ.۲* ترجمه فارسیهمان خدایی که زمین را برایتان گهواره‌ای کرد و در آن راه‌هاییبرای شما پدید آورد و از آسمان آبی فرستادکه بدان انواع گیاهان گوناگون برآوردیم.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۶۶ور غرضها زین نظر گردد حجاباین غرضها را برون افکن ز جیبور نیاری خشک بر عجزی مَایستدانکه با عاجز گزیده مُعجِزی(۱) ستعجز زنجیری است زنجیرت نهادچشم در زنجیرْنِهْ(۲) باید گشادپس تضّرع(۳) کن کای هادیِّ زیستباز بودم بسته گشتم این ز چیست؟سخت‌تر افشرده‌ام در شَر قَدَمکه لَفی خُسرم۳* ز قهرت دم به دم۳*  قرآن کریم، سوره العصر (۱۰۳)، آیه ۲إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ.۳* ترجمه فارسیبراستی که انسان در زیانکاری است.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۱۵چون خدا خواهد که پردهٔ کَس دَرَدمیلش اندر طعنهٔ پاکان بَرَدچون خدا خواهد که پوشد عیب کَسکم زند در عیب معیوبان نَفَسچون خدا خواهد که‌مان یاری کندمیل ما را جانب زاری کندای خُنُک(۴) چشمی که آن گریان اوستای همایون دل که آن بریان اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۲۳جان بسی کندی و اندر پرده‌ایزانک مردن اصل بد ناورده‌ایتا نمیری نیست جان کندن تمامبی‌کمال نردبان نآیی به بامچون ز صد پایه دو پایه کم بُوَدبام را کوشنده نامحرم بُوَدچون رَسَن یک گز ز صد گز کم بُوَدآب اندر دلو از چَه کِی رود؟غرق این کشتی نیابی ای امیرتا بِنَنْهی اندرو مَنُّ الْاَخیرمَنِّ آخر اصل دان کو طارق۴* استکشتی وسواس و غَی(۵) را غارق استآفتاب گنبد ازرق(۶) شودکشتی هش چونک مستغرق شودچون نمردی گشت جان کندن درازمات شو در صبح ای شمع طَراز(۷)تا نگشتند اختران ما نهاندانکه پنهان است خورشید جهانگرز بر خود زن منی(۸) در هم شکنزانکه پنبهٔ گوش آمد چشم تنگرز بر خود می‌زنی خود ای دنی(۹)عکس توست اندر فِعالم(۱۰) این منیعکس خود در صورت من دیده‌ایدر قتال خویش بر جوشیده‌ایهم‌چو آن شیری که در چه شد فروعکس خود را خصم خود پنداشت او۴*  قرآن کریم، سوره الطارق (۸۶)، آیه ۱وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ (١)وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (٢)النَّجْمُ الثَّاقِبُ (٣)۴* ترجمه فارسیسوگند به آسمان و ستاره شبگرد.و تو چه دانی ستاره شبگرد چیست‌؟!همان ستاره درخشان است‌.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۱۱)تا قلاوزت(۱۲) نجنبد تو مَجُنبهر که او بی سر بجنبد دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبش کژدم بُوَدکژرو و شب کور و زشت و زهرناکپیشهٔ او خَستَن(۱۳) اجسام پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خوی مستمرّش این بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۶نفی ضد هست باشد بی‌شکیتا ز ضد ضد را بدانی اندکیاین زمان جز نفی ضد اعلام نیستاندرین نشأت دمی بی‌دام نیستبی‌حجابت باید آن ای ذوُلُباب(۱۴)مرگ را بگزین و بَردَرّ آن حجابنه چنان مرگی که در گوری رویمرگ تبدیلی که در نوری رویمرد بالغ گشت آن بچگی بمردرومیی شد صِبْغَت(۱۵) زنگی سِتُرد(۱۶)خاک زر شد هیات خاکی نماندغم فرح شد خار غمناکی نماندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵۸۴متهم کردن غلامان و خواجه‌تاشان مر لقمان را کی آن میوه‌های تَروَنده(۱۷) را که می‌آوردیم او خورده است.بود لقمان پیش خواجهٔ خویشتندر میان بندگانش خوارتن(۱۸)می‌فرستاد او غلامان را به باغتا که میوه آیدش بهر فراغبود لقمان در غلامان چون طُفَیل(۱۹)پر معانی تیره‌ صورت همچو لَیْلآن غلامان میوه‌های جمع راخوش بخوردند از نهیب(۲۰) طمع راخواجه را گفتند: لقمان خورد آنخواجه بر لقمان تُرُش گشت و گرانچون تفحص کرد لقمان از سببدر عِتاب خواجه‌اش بگشاد لبگفت لقمان: سَیِّدا پیش خدابندهٔ خاین نباشد مُرتضی(۲۱)امتحان کن جمله‌مان را ای کریمسیرمان در ده تو از آب حَمیم(۲۲)بعد از آن ما را به صحرای کلان(۲۳)تو سواره ما پیاده می‌دوانآنگهان بنگر تو بدکردار راصُنْعهای کاشفُ الْاَسرار(۲۴) راگشت ساقی خواجه از آب حمیممر غلامان را و خوردند آن ز بیمبعد از آن می‌راندشان در دشتهامی‌دویدندى ميان كشتهاقی در افتادند ایشان از عَنا(۲۵)آب می‌آورد زیشان میوه‌هاچون که لقمان را در آمد قی ز نافمی برآمد از درونش آب صافحکمت لقمان چو داند این نمودپس چه باشد حکمتِ رَبُّ الْوُجود؟یَوْمَ تُبْلی' و السَّرايِر۵* کُلُّهابانَ مِنْکُمْ کامِنٌ لایُشْتَهی'(روز رستاخیز فرا می رسد. وهمه درونها ورازهایشمابرملا می شود. در آن روز از شما اسراری فاش می شود که شما میل ندارید آنها برملا شوند.)چون سُقُوا ماءً حمیماً، قُطِّعَتْجُملةُ الْاَستارِ، مِمّا اُفْضِعَتْ۶*(موقعی که از آب سوزان دوزخ خورند و اعضای درونیآنها پاره پاره شود، همه پرده ها کنار رود ورسوایی به بار آید.)نار از آن آمد عذاب کافرانکه حَجَر(۲۶) را نار باشد امتحان۷*آن دل چون سنگ را ما چند چندنرم گفتیم و نمی‌پذرفت پندریش بد را داروی بد یافت رگمر سر خر را سزد دندان سگاَلْخبیثات اَلْخبیثین، حکمت استزشت را هم زشت جفت و بابت استپس تو هر جفتی که می‌خواهی برومحو و هم‌شکل و صفات دوست شونور خواهی مستعد نور شودور خواهی خویش‌بین و دور شوور رهی خواهی ازین سِجن خَرب(۲۷)سر مکش از دوست وَ اسْجُدْ وَاقْتَرِبْ۵*  قرآن کریم، سوره الطارق (۸۶)، آیه ۹يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (٩)۵* ترجمه فارسیروزی که رازها از پرده بیرون افتد.۶*  قرآن کریم، سوره محمد (۴۷)، آیه ۱۵مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى ۖ وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ ۖكَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ.۶* ترجمه فارسیوصف بهشتی که به متقیان وعده دادند این است که در آن  جویبارانی است از آب زلال و جویبارانی از شیری که طعمشدگرگون نشود و جویبارانی از باده ای که لذت بخش آشامندگان است و جویبارانی از انگبین ناب. و برای ایشان در آنجا همه گونه میوه ای وجود دارد و مهمتر و بالاتر از همه آمرزشی است از سوی پروردگارشان. آیا ایشان مانند کسانی هستند که هماره در آتش دوزخ اند و آب جوشان به خوردشان دهند که دل و روده هاشان را پاره پاره کند؟!۷*  قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۷۴ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.۷* ترجمه فارسیسپس دلهاى شما بعد از آن سخت شد، همچون سنگ، يا سخت‌تر. چرا كه از پاره ای از سنگها، جويباران برجوشدو پاره‌اى از آنها مى‌شكافد و آب از آنها بیرون تراود، و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى‌ريزد،و خدا از آنچه مى‌كنيد غافل نيست. قرآن کریم، سوره علق (۹۶)، آیه ۱۹. . . وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.ترجمه فارسی « سجده کن و به خدا نزدیک شو »(۱) مُعجِز: عاجز کننده(۲) زنجیرنِه: زنجیر نهنده(۳) تضّرع: زاری کردن(۴) خُنُک: خوشا(۵) غَی: گمراهی(۶) ارزق: کبود، آبی(۷) شمع طَراز: کنایه از خوبرویان و معشوقان زیبا رخسار.(۸) منی: خودبینی(۹) دَنی: فرومایه(۱۰) فِعال: کارها، اعمال(۱۱) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۱۲) قلاوز: راهنما، پیشاهنگ(۱۳) خَستن: آزردن(۱۴) ذوُلُباب: خردمند، صاحب خرد(۱۵) صِبغَت: رنگ(۱۶) سترد: زدود، پاک کرد(۱۷) تَروَنده: نورس(۱۸) خوارتن: کسی که دارای جسمی ضعیف و ناتوان باشد.(۱۹) طُفَیل: زیادی، انگل(۲۰) نهیب: ترس و بیم، در اینجا به معنی وادار شدن(۲۱) مُرتضی: پسندیده(۲۲) حَمیم: آب گرم(۲۳) کلان: بزرگ، عظیم(۲۴) کاشف الَاسرار: آشکارکننده رازها(۲۵) عَنا: مخفف عَناء به معنی رنج و سختی(۲۶) حَجَر: سنگ(۲۷) سِجن خَرب: زندان ویران

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi