Ganje Hozour audio Program #570 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۷۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۲۴ آگست ۲۰۱۵ ـ ۳ شهریور PDF ،تمامی اشعار این برنامه   مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را؟خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار راخورشید چون افروزدم تا هجر کمتر سوزدمدل حیلتی آموزدم کز سر بگیرم کار راای عقل کل ذوفنون(۱) تعلیم فرما یک فسون(۲)کز وی بخیزد در درون رحمی نگارین یار راچون نور آن شمع چگل(۳) می‌درنیابد جان و دلکی داند آخر آب و گل دلخواه آن عیار(۴) را؟جبریل با لطف و رَشَد(۵) عِجْلِ سَمین* را چون چشد؟این دام و دانه کی کشد عنقای خوش منقار را؟!عنقا که ناید دام کس، در پیش آن عنقا مگسای عنکبوت عقل بس تا کی تنی این تار راکو آن مسیح خوش دمی؟ بی‌واسطه مریم یمیکز وی دل ترسا(۶) همی پاره کند زنار(۷) رادجال(۸) غم چون آتشی گسترد ز آتش مفرشی(۹)کو عیسی خنجرکشی دجال بدکردار را؟!تن را سلامت‌ها ز تو، جان را قیامت‌ها ز توعیسی علامت‌ها ز تو وصل قیامت وار راساغر ز غم در سر فتد، چون سنگ در ساغر فتدآتش به خار اندر فتد، چون گل نباشد خار راماندم ز عذرا وامقی، چون من نبودم لایقیلیکن خمار عاشقی در سر دل خمار(۱۰) راشطرنج دولت شاه را، صد جان به خرجش راه راصد کُه حمایل(۱۱) کاه را، صد درد دُردی خوار رابینم به شه واصل شده، می از خودی فاصل(۱۲) شدهوز شاه جان حاصل شده جان‌ها در او دیوار راباشد که آن شاه حَرون(۱۳)، زان لطف از حدها برونمنسوخ گرداند کنون آن رسم استغفار(۱۴) راجانی که رو این سو کند با بایزید او خو کندیا در سنایی رو کند یا بو دهد عطار رامخدوم(۱۵) جان کز جام او سرمست شد ایام اوگاهی که گویی نام او لازم شمر تکرار راعالی خداوند شمس دین، تبریز از او جان زمینپرنور چون عرش مکین(۱۶) کو رشک(۱۷) شد انوار راای صد هزاران آفرین(۱۸) بر ساعت فرخ ترینکان ناطق روح الامین بگشاید آن اسرار رادر پاکی بی‌مهر و کین، در بزم عشق او نشیندر پرده منکر ببین، آن پرده صد مسمار(۱۹) رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲۲اَیا به خویش فرورفته در غم کاریتو تا برون نروی از میان چه کار بودچو عنکبوت زدود لعاب اندیشهدگر مباف که پوسیده پود و تار بودبرو تو بازده اندیشه را بدو که بدادبه شه نگر نه به اندیشه کان نثار بودچو تو نگویی گفت تو گفت او باشدچو تو نبافی بافنده کردگار بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم ، بیت ۴۳۲۶  **َتفسیر آیت وَاَجْلِبْ عَلَیهِم بِخَیْلِکَ وَ رِجْلِکتو چو عزم دین کنی با اجتهاددیو بانگت بر زند اندر نهادکه مرو زان سو *** بیندیش ای غوی(۲۰)که اسیر رنج و درویشی شویبی‌نوا گردی ز یاران وابریخوار گردی و پشیمانی خوریتو ز بیم بانگ آن دیو لعینوا گریزی در ضلالت از یقینکه: هلا فردا و پس فردا مراستراه دین پویم که مهلت پیش ماستمرگ بینی باز کو از چپ و راستمی‌کشد همسایه را تا بانگ خاستباز عزم دین کنی از بیم جانمرد سازی خویشتن را یک زمانپس سلح(۲۱) بر بندی از علم و حکمکه من از خوفی نیارم پای کمباز بانگی بر زند بر تو ز مکرکه بترس و باز گرد از تیغ فقرباز بگریزی ز راه روشنیآن سلاح علم و فن را بفکنیسالها او را به بانگی بنده‌ایدر چنین ظلمت نمد افکنده‌ای(۲۲)هیبت بانگ شیاطین خلق رابند کرده ست و گرفته حلق راتا چنان نومید شد جانشان ز نورکه روان کافران ز اهل قبور****این شکوه بانگ آن ملعون بودهیبت بانگ خدایی چون بود؟هیبت بازست بر کبک نجیبمر مگس را نیست زان هیبت نصیبزانک نبود باز صیاد مگسعنکبوتان می مگس گیرند و بسعنکبوت دیو بر چون تو ذُباب(۲۳)کر و فر دارد نه بر کبک و عقاببانگ دیوان گله‌بان اشقیاست(۲۴)بانگ سلطان پاسبان اولیاستتا نیامیزد بدین دو بانگ دورقطره‌ای از بحر خوش با بحر شور**  قرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۶۴وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.ترجمه فارسیاز آنان هرکه را توانستی با بانگ خویش برانگیز و با سواره ها و پیاده هایت برتازان بر آنان و با آنان در دارایی ها و فرزندان شریک شو و با وعده های غرور انگیزت ایشان را بفریب که شیطان وعده نمی دهد جز به فریب.***  قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲۶۸الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.ترجمه فارسیشیطان شما را وعده تنگدستی دهد و به ناشایستی فرمان راند.درحالیکه خداوند به شما آمرزش و بخشایش خویش را نویدمی‌دهد. و خدا وسعت بخش داناست‌. *** قرآن کریم، سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۱۳… قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ.ترجمه فارسی… به راستی که ایشان از آن جهان نومید شدند، چنانکه کافران از حشر مردگان.*  قرآن کریم، سوره الذاريات (۵۱)، آیه ۲۴هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (٢٤)إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (٢٥)فَرَاغَ إِلَىٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (٢٦)فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ (٢٧)فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ (٢٨)فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (٢٩)قَالُوا كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ ۖ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (٣٠)ترجمه فارسیآیا خبر مهمانان ارجمند و بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ (۲۴)زمانی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. گفت: سلام، مردمی ناشناسید! (۲۵)پس به سوی خانواده اش بازگشت و گوساله ایفربه [و بریان شده] آورد. (۲۶)پس آن را نزدیکشان برد گفت: مگر نمی خورید؟ (۲۷)و از آنان احساس ترسی کرد. گفتند: مترس. و او را به پسری دانا مژده دادند. (۲۸)در این میان همسرش با فریادی  در حالی که به چهره اش زدسر رسید و گفت: پیرزنی نازا . (۲۹)گفتند: پروردگارت چنین گفته است؛ یقیناً او حکیم و داناست. (۳۰)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰جمله معشوق است و عاشق پرده‌ایزنده معشوق است و عاشق مرده‌ای(۱) ذوفنون: صاحب فنها؛ دارای هنرها؛ کسی که چند هنر داشته باشد.(۲) فسون: حیله، تزویر، مکر(۳) شمع چگل: چگل نام ناحیه ای در ترکستان که زیبارویانش معروف بودند.(۴) عیار: زرنگ، چالاک، تردست، دزد، هریک از عیاران که انسان‌هایی دلیر،جوانمرد، و حامی ضعفا بوده‌اند.(۵) رَشَد: به راه راست رفتن، از گمراهی درآمدن.(۶) ترسا: عیسوی‌مذهب، مسیحی، نصرانی.(۷) زنار: کمربندی که مسیحیان ذِمی به ‌حکم مسلمانانبر کمر می‌بسته‌اند تا از مسلمانان بازشناخته شوند.(۸) دجال: شخص کذابی که می‌گویند در آخرالزمان پیش از مهدی موعود پیدا می‌شود و بسیاری از مردم فریب می‌خورند و دور او جمع می‌شوند.(۹) مفرش: هرچیز گستردنی، جای پَهن کردن فرش.(۱۰) خُمار: سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می‌شود؛ حالت بعد از مستی.(۱۱) حمایل: جمع حماله به معنی دوال شمشیر؛ بند شمشیر.(۱۲) فاصل: جداکنندۀ دو چیز از هم: خط فاصل.(۱۳) حَرون: سرکش؛ نافرمان.(۱۴) استغفار: طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن.(۱۵) مخدوم: کسی که به او خدمت می‌کنند، سَرور، آقا.(۱۶) مکین: جا‌گرفته، ‌جای‌گیر.(۱۷) رشک: حسد(۱۸) آفرین: در برابر کار خوب کسی به او می‌گویند، فری، زه، زهی، خه، خهی، احسنت، بارک‌الله.(۱۹) مسمار: آنچه بدان چیزی را استوار کنند، هرچه بدان چیزی یا جائی را بند و مضبوط نمایند.(۲۰) غوی: گمراه(۲۱) سِلَح: اسلحه(۲۲) نمد افکندن: مستقر شدن، مقیم شدن(۲۳) ذُباب: مگس(۲۴) اشقیا: جمع شقی به معنی بدبخت، ظالم و ستمگر.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi