Ganje Hozour audio Program #577 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۷۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۱۲ اکتبر ۲۰۱۵ ـ ۲۱ مهر PDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷۲جانا، به غریبستان چندین به چه می‌مانی؟!بازآ تو از این غربت، تا چند پریشانی؟!صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادمیا راه نمی‌دانی، یا نامه نمی‌خوانیگر نامه نمی‌خوانی، خود نامه تو را خواندور راه نمی‌دانی، در پنجه ره دانیبازآ که در آن محبس قدر تو نداند کسبا سنگ دلان منشین، چون گوهر این کانیای از دل و جان رسته، دست از دل و جان شستهاز دام جهان جسته، بازآ، که ز بازانیهم آبی و هم جویی، هم آب همی‌جوییهم شیر و هم آهویی، هم بهتر از ایشانیچند است ز تو تا جان؟ تو طرفه تری یا جان؟آمیخته‌ای با جان، یا پرتو جانانی؟نور قمری در شب، قند و شکری در لبیا رب! چه کسی، یا رب! اعجوبه ربانیهر دم ز تو زیب(۱) و فر، از ما دل و جان و سربازار چنین خوشتر، خوش بدهی و بستانیاز عشق تو جان بردن، وز ما چو شکر مردنزهر از کف تو خوردن، سرچشمه حیوانیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۷چون شکر و چون شیرم با خود زنم و گیرمطبعم چو جنون آرد زنجیر بجنبانم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۰ما به خرمنگاه جان بازآمدیمجانب شه همچو شهباز آمدیمسیر گشتیم از غریبی و فراقسوی اصل و سوی آغاز آمدیم وارهیدیم از گدایی و نیازپای کوبان جانب ناز آمدیم در کنار محرمان جان پروریمچونک اندر پرده راز آمدیم او کمند انداخت و ما را برکشیدما به دست صانع(۲)، انگاز(۳) آمدیم پیش از آن کاین خانه ویران کرد اجلحمدلله خانه پرداز آمدیم نان ما پخته‌ست و بویش می رسدتا به بوی نان به خباز(۴) آمدیم هین خمش کن تا بگوید ترجمانکز مَذلّت(۵) سوی اعزاز(۶) آمدیم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانمزان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانمای گشته ز تو واله(۷) هم شهر و هم اهل دهکو خانه نشانم ده من خانه نمی‌دانمزان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانشپیش آ و مرنجانش من خانه نمی‌دانموان کز تو بود شورش می دار تو معذورشوز خانه مکن دورش من خانه نمی‌دانممن عاشق و مشتاقم من شهره آفاقمرحم آر و مکن طاقم من خانه نمی‌دانمای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کفبر راه دلم این دف من خانه نمی‌دانمشمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزممی افتم و می خیزم من خانه نمی‌دانم مولوی، مثنوی، دفترششم، بیت ۴۷۰۹هندو و قِفچاق(۸) و رومی و حَبَشجمله یک رنگ‌اند اندر گور، خَوشتا بدانی کان همه رنگ و نگارجمله روپوش است و مکر و مُستَعار(۹)رنگ باقی صِبْغَةُ الله(۱۰) است و بسغیر آن بر بسته(۱۱) دان هم‌چون جَرَس(۱۲)رنگ صدق و رنگ تقوی و یقینتا ابد باقی بود بر عابدینرنگ شک و رنگ کفران و نفاقتا ابد باقی بود بر جان عاق(۱۳)چون سیه‌رویی فرعون دَغا(۱۴)رنگ آن باقی و جسم او فنابرق و فر روی خوب صادقینتن فنا شد وآن به جا تا یوم دین(۱۵)زشت آن زشت است و خوب آن خوب و بسدایم آن ضحّاک(۱۶) و این اندر عَبَس(۱۷)(۱) زیب: زینت، زیور، آرایش.(۲) صانع: آفریننده، سازنده، کسی که چیزی با دست خود می‌سازد، صنعتگر، پیشه‌ور.(۳) انگاز: ادات، آلت، افزار(۴) خباز: نانوا(۵) مَذلّت: خوار شدن، خواری و پستی.(۶) اعزاز: عزت دادن، عزیز شمردن، گرامی داشتن، ارجمند کردن.(۷) واله: شیفته، عاشق، بی‌قرار از عشق، سرگشته، حیران.(۸) قِفچاق: قِفچاق یا قِبچاق دشت و ناحیتی بود در شمال دریای خزر تاتارستان که طایفه ترکان منسوب بدان را قِبچاقی یا قِفچاقی گویند.(۹) مُستَعار: چیزی که عاریه گرفته شده، به‌عاریت‌خواسته‌شده.(۱۰) صِبْغَةُ الله: رنگ خدا، متّخذ است از آیه ۱۳۸ سوره بقره: صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ.رنگ کردنی از خدا، و کیست نکوتر از خدا در رنگ کردن؟ و ماییم او را پرستندگان.(۱۱) بر بسته: غیر اصیل، مجازی.(۱۲) جَرَس: زنگ، زنگوله هایی که بر گردن شتر، گوسفند، بز و... می اندازند.(۱۳) عاق: سرکش و نافرمان، اسم فاعل از مصدر عُقوق.(۱۴) دَغا: حیله گر، مکّار.(۱۵) یوم دین: روز جزا(۱۶) ضحّاک: بسیار خنده کننده، خندان.(۱۷) عَبَس: ترش رویی، عبوسی.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi