Ganje Hozour audio Program #578 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۷۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۱۹ اکتبر ۲۰۱۵ ـ ۲۸ مهر PDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۷۰مطربا، بردار چنگ و لحن موسیقار(۱) زنآتش از جرمم بیار و اندر استغفار(۲) زنای کلیم(۳) عشق، بر فرعون هستی حمله بربر سر او تو عصای محو، موسی وار زنعقل از بهر هوس‌ها دارداری(۴) می کندزود چشمش را ببند و بهر او تو دار زنور بگوید من به دانش نظم کاری می کنمآتشی دست آور و در نظم و اندر کار زندر غریبستان جان، تا کی شوی مهمان خاک؟!خاک اندر چشم این مهمان و مهمان دار زنمطربا، حسنت ز پرگار خرد بیرونتر استخیمه عشرت(۵)، برون از عقل و از پرگار زنتار چنگت را ز پود صرف می، جانی بدهزان حراره(۶) کهنه نوبخت، بر اوتار(۷) زنبر در مخدوم(۸) شمس الدین، ز دیده آب زندر همه هستی ز نار چهره او نار زناز یکی دستان او خورشید و مه را خفته کنپس نهان زو، چنگ اندر دولت بیدار زنعقل هشیارت قبایی دوخت بهر شمس دینتو ز عشق او به چشم منکران مسمار(۹) زنبر براق(۱۰) عشق بنشین جانب تبریز روو آنگهی زانو ز بهر غمزه(۱۱) خون خوار زنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۷باد بر تخت سلیمان رفت کژپس سلیمان گفت بادا کژ مَغَژ(۱۲)باد هم گفت ای سیلمان کژ مروور روی کژ از کژم خشمین مشواین ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سَبَق(۱۳)از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنمهم‌چنین تاج سلیمان میل کردروز روشن را برو چون لَیل کردگفت تاجا کژ مشو بر فرق منآفتابا کم مشو از شرق منراست می‌کرد او به دست آن تاج راباز کژ می‌شد برو تاج ای فَتیهشت بارش راست کرد و گشت کژگفت تاجا چیست آخر؟ کژ مَغَژگفت اگر صد ره کنی تو راست منکژ روم چون کژ روی ای مُؤتَمَن(۱۴)پس سلیمان اندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش کرد سردبعد از آن تاجش همان دم راست شدآنچنان که تاج را می‌خواست شدبعد از آنش کژ همی کرد او به قصدتاج او می‌گشت تارَک‌جو(۱۵) به قصدهشت کَرَّت(۱۶) کژ بکرد آن مهترشراست می‌شد تاج بر فرق سرشتاج ناطق گشت کای شه ناز کن(۱۷)چون فشاندی پَر ز گِل پرواز کننیست دستوری کزین من بگذرمپرده‌های غیب این بَرهم دَرَمبر دهانم نه تو دست خود ببندمر دهانم را ز گفت ناپسندپس ترا هر غم که پیش آید ز دردبر کسی تهمت مَنِه بر خویش گَردظن مبر بر دیگری ای دوستکام(۱۸)آن مکن که می‌سگالید(۱۹) آن غلامگاه جنگش با رسول و مطبخیگاه خشمش با شهنشاه سخیهم‌چو فرعونی که موسی هِشته(۲۰) بودطفلکان خلق را سر می‌ربودآن عدو در خانهٔ آن کور دلاو شده اطفال را گردن گُسِلتو هم از بیرون بَدی با دیگرانواندرون خوش گشته با نفس گرانخود عدوت اوست قندش می‌دهیوز برون تهمت به هر کس می‌نهیهم‌چو فرعونی تو کور و کوردلبا عدو خوش بی‌گناهان را مُذِل(۲۱)چند فرعونا کُشی بی‌جُرم رامی‌نوازی مر تنِ پُر غُرم(۲۲) راعقل او بر عقل شاهان می‌فزودحکم حق بی‌عقل و کورش کرده بودمُهر حق بر چشم و بر گوش خردگر فلاطونست حیوانش کندحکم حق بر لوح می‌آید پدیدآنچنان که حکم غیب بایزید قرآن کریم، سوره الرحمن (۵۵)، آیه ۷-۸وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (٧)أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ (٨)ترجمه فارسیو خداوند بیفراشت آسمان را و بنهاد ترازو راتا در کار ترازو طغیان و سرکشی نکنید.ترجمه انگلیسیAnd the Firmament has He raised high and He has set up the Balance (of Justice),In order that ye may not transgress (due) balance.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۰دی بر سرم تاج زری بنهاده است آن دلبرمچندانک سیلی می زنی آن می نیفتد از سرمشاه کله دوز ابد، بر فرق من از فرق خودشب پوش عشق خود نهد، پاینده باشد لاجرم(۲۳)ور سر نماند با کله من سر شوم جمله چو مهزیرا که بی‌حقه و صدف رخشانتر آید گوهرمفردوسی، شاهنامه، داستان کاموس کشانیجنگ رستم و اشکبوساشکبوس در کار بازگشتن است که رستم، پیاده از دور بر او بانگ می زند: هماوردت آمد، مرو باز جای  اشکبوس می پرسد:بدو گفت خندان که نام تو چیستتن بی‌سرت را که خواهد گریست؟رستم پاسخ می دهد:مرا مام(۲۴) من، نام مرگ تو کردزمانه مرا پتک ترگ(۲۵) تو کرداشکبوس اظهار تعجب می کند که پهلوان ایرانی پیاده به جنگ آمده است و مرگ او را حتمی میبیند.رستم می گوید:پیاده ندیدی که جنگ آوردسر سرکشان زیر سنگ اورد؟بشهر تو شیر و نهنگ و پلنگسوار اندر آیند هر سه بجنگ؟هم اکنون ترا ای نبرده سوارپیاده بیاموزمت کارزارکشانی پیاده شود همچو منبدو روی خندان شوند انجمنآنگاه تیری بر اسب او میزند و آن را از پای در می آورد:رستم می گوید:بخندید رستم به آواز گفتکه بنشین به پیش گرانمایه جفتسزد گر بگیری سرش درکنارزمانی برآسایی از کارزاراشکبوس چند تیر بسوی رستم می افکند، بی آنکه کارگر افتد. رستم فقط یک تیر به او میزند و اشکبوس بخاک در می غلطد.تهمتن به بند کمر برد چنگگزین کرد یک چوبه تیر خدنگ(۲۶)خدنگی برآورد پیکان چو آبنهاده برو چار پر عقابچو پیکان ببوسید انگشت اویگذر کرد از مهرهٔ پشت اویکشانی هم اندر زمان جان بدادتو گفتی که او خود ز مادر نزاد(۱) موسیقار: نوعی ساز؛ سازدهنی، در افسانه‌ها، مرغی که در منقارش سوراخ‌های بسیار است و از آن سوراخ‌ها آوازهای گوناگون برمی‌آید.(۲) استغفار: طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن.(۳) کلیم: هم سخن، هم صحبت(۴) داردار: دادوفریاد، سروصدا، جاروجنجال، داردار کردن: دادوفریاد کردن، سروصدا راه انداختن.(۵) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی.(۶) حراره: گرما، حرارت، قول، تصنیف، ترانه(۷) اوتار: تارهای ساز، جمع وَتَر.(۸) مخدوم: کسی که به او خدمت می‌کنند، سَرور، آقا.(۹) مسمار: میخ(۱۰) براق: اسب تندرو(۱۱) غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم‌ زدن مژگان از روی ناز و کرشمه.(۱۲) مَغَژ: فعل امر از غژیدن به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۱۳) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.(۱۴) مُؤتَمَن: امین، کسی که مورد اعتماد باشد.(۱۵) تارَک: فرق سر(۱۶) کَرَّت: بار، دفعه(۱۷) ناز کن: به خود ببال، افتخار کن.(۱۸) دوستکام: یار مهربان، دوست خیرخواه، کسی که کار و حالش بر وفق مراد دوست باشد، ضدّ دشمنکام.(۱۹) ‌سگالیدن: اندیشیدن، پنداشتن، مشورت کردن.(۲۰) هِشته: اسم مفعول از هِشتن به معنی رها شده، ترک شده، گذاشته.(۲۱) مُذِل: خوار کننده، اسم فاعل از باب افعال.(۲۲) غُرم: زیان و مشقّت، غرامت، تاوان.(۲۳) لاجرم: ناچار، ناگزیر(۲۴) مام: مادر(۲۵) ترگ: همان ترک با کاف تازی است، ترک و کلاهخود و مغفر.(۲۶) خدنگ:‌ پیکان، تیر

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi