Ganje Hozour audio Program #587 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۵۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۲۱ دسامبر ۲۰۱۵ ـ ۱ دی PDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۱۳چنان گشتم ز مستی و خرابیکه خاکی را نمیدانم ز آبیدر این خانه نمییابم کسی راتو هشیاری، بیا، باشد بیابیهمین دانم که مجلس از تو برپاستنمیدانم شرابی یا کبابیبه باطن جان جان جان جانیبه ظاهر آفتاب آفتابیاز آن رو خوش فسونی که مسیحیاز آن رو دیوسوزی که شهابیمرا خوش خوی کن، زیرا شرابیمرا خوش بوی کن، زیرا گلابیصبایی، که بخندانی چمن رااگر چه تشنگان را تو عذابیبیا، مستان بیحد بین به بازاراگر تو محتسب(۱) در احتسابی(۲)چو نان خواهان، گهی اندر سؤالیچو رنجوران، گهی اندر جوابیمثال برق، کوته خنده تواز آن محبوس ظلمات سحابی(۳)درآ در مجلس سلطان باقیببین گردان جِفانٍ کَالْجَوابی*(۴)تو خوش لعلی ولیکن زیر کانیتو بس خوبی ولیکن در نقابیبه سوی شه پری باز سپیدیوگر پری به گورستان، غرابی(۵)جوان بختا بزن دستی و میگوشبابی یا شبابی یا شبابیمگو با کس سخن ور سخت گیردبگو وَاللهِ اَعْلَمْ بِالصَّوابیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۵۳ترک جَلْدی کن کزین ناواقفی(۶)لب ببند، اللُه اعلَمْ بِالْخَفی(۷)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۳بند گوش او شده هم هوش اوهوش با حق دار ای مدهوش اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳هر چه صورت می وسیلت(۸) سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۸کیمیایی بود صحبتهای توکم مباد از خانهٔ دل پای توتو یکی شاخی بدی از نخل خُلد(۹)چون گرفتم او مرا تا خُلد بُردسیل بود آنکه تنم را در ربودبرد سیلم تا لب دریای جود(۱۰)من به بوی آب رفتم سوی سیلبحر دیدم دُر گرفتم کَیل کَیل(۱۱)طاس(۱۲) آوردش که اکنون آب گیرگفت: رو شد آبها پیشم حقیرشربتی خوردم ز الله اشْتَری'(۱۳)تا به محشر تشنگی ناید مراآنکه جوی و چشمهها را آب دادچشمهای در اندرون من گشاداین جگر که بود گرم و آبخوارگشت پیش همت او، آب، خوارکافِ کافی آمد او بهر عِباد(۱۴)صدقِ وعدهٔ کهیعص(كاف، ها، يا، عين، صاد)کافیم بدهم ترا من جمله خیربیسبب بیواسطهٔ یاری غیرکافیم بینان ترا سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنم قرآن کریم، سوره مريم (١٩) ، آیه ١كهيعص (١)حروف كهيعص (مفتاح)حقيقت وعده حق تعالى است.در توضیح « كهيعص »ک، رمز کافی بودن خدا یا زندگی.ه، رمز هدایت زندگی.ی، رمز یَد یا گشاده دستی و فراوانی زندگی.ع، رمز علیم، دانایی زندگی، برعکس جهل من ذهنی.ص، رمز صادقُ الوَعد بودن زندگی- خوش قولی خدا در مقابل دروغین بودن وعده های من ذهنی.* قرآن کریم، سوره سبا (۳۴) ، آیه ۱۳براى او هر چه مىخواست از قبیل معابد و تندیسها و ظروف بزرگ به اندازه حوضچهها و ديگهاى بزرگ و استوار فراهم می آوردند. اى خاندان داود شكربگزارید و حال آنکه فقط اندکی از بندگانم شکرگزارند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۹۹مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداینگفت: امر آمد برو مهلت تو رامن بجای خود شدم رستی ز مااو همیشد و اژدها اندر عقبچون سگ صَیّاد دانا و مُحبّ(۱۵)چون سگ صَیّاد جنبان کرده دمسنگ را میکرد ریگ او زیر سُمسنگ و آهن را به دَم در میکشیدخرد میخایید(۱۶) آهن را پدیددر هوا میکرد خود بالای برجکه هزیمت میشد از وی روم و گُرج(۱۷)کفک(۱۸) میانداخت چون اشتر ز کامقطرهای بر هر که زد میشد جُذامژَغ ژَغ(۱۹) دندان او دل میشکستجان شیران سیه میشد ز دستچون به قوم خود رسید آن مجتبیشِدْقِ(۲۰) او بگرفت باز او شد عصاتکیه بر وی کرد و میگفت: ای عجبپیش ما خورشید و پیش خصم شبای عجب چون مینبیند این سپاهعالمی پر آفتاب چاشتگاه؟چشم باز و گوش باز و این ذَکا(۲۱)**خیرهام در چشمبندی خدامن از ایشان خیره، ایشان هم ز مناز بهاری خار، ایشان، من سَمَن(۲۲)پیششان بردم بسی جام رَحیق(۲۳)سنگ شد آبش به پیش این فریقدسته گل بستم و بردم به پیشهر گلی چون خار گشت و نوش، نیشآن نصیب جان بیخویشان بودچونکه با خویشاند پیدا کی شود؟خفتهٔ بیدار باید پیش ماتا به بیداری ببیند خوابهادشمن این خواب خوش شد فکر خلقتا نخسپد فکرتش بسته ست حلقحیرتی باید که روبد فکر راخورده حیرت فکر را و ذکر راهر که کاملتر بود او در هنراو بمعنی پس بصورت پیشترراجعون*** گفت و رجوع این سان بودکه گله واگردد و خانه رودچونکه واگردید گله از ورود(۲۴)پس فتد آن بز که پیشآهنگ بودپیش افتد آن بز لنگ پسیناَضْحَکَ الرُّجْعی' وُجوهَ العابِسین(آن بز لنگ که به گاه رفتن از همه عقبتر می رفت، اینک به هنگامبازگشت پیشاپیش همه می آید. این بازگشت چهره اخم آلود و غمزدهآنان را شادمان و خندان میکند.)از گِزافه کی شدند این قوم لنگ؟فخر را دادند و بخْریدند ننگ؟پا شکسته میروند این قوم حجاز حَرَج(۲۵) راهی ست پنهان تا فَرَجْ(۲۶)دل ز دانشها بشستند این فریقزانک این دانش نداند آن طریقدانشی باید که اصلش زآن سَر استزانکه هر فرعی به اصلش رهبر استهر پری بر عرض دریا کی پَرَد؟تا لَدُنْ علم لَدُنّی(۲۷) میبردپس چرا علمی بیاموزی به مردکش بباید سینه را زان پاک کرد؟پس مجو پیشی ازین سر لنگ باشوقت واگشتن تو پیشآهنگ باشآخِرونَ السّابِقُون(۲۸) باش ای ظریف(۲۹)بر شَجَر سابق بود میوهٔ طریف(۳۰)(ای زیرک و دانا در زمره پسینان پیشتاز قرار بگیر، زیرا میوه تر و تازه درخت مقدم بر درخت است.)گرچه میوه آخر آید در وجوداول ست او زانک او مقصود بودچون ملایک گوی: لا عِلْمَ لَنا'****تا بگیرد دست تو عَلَّمْتَنا'(مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا«جز آنکه به ما آموختی» دست تو را بگیرد.)گر درین مکتب ندانی تو هِجا(۳۱)همچو احمد پری از نور حِجی'(۳۲)گر نباشی نامدار اندر بلادکم نهای الله اَعْلَم بِالْعِباد(اگر در شهر به علم ظاهر نامدار و مشهور نشوی خداوند به حال بندگانش داناتر است.)اندر آن ویران که آن معروف نیستاز برای حفظ گنجینهٔ زری ستموضع معروف کی بنهند گنج؟زین قِبَل آمد فرج در زیر رنجخاطر آرد بس شِکال(۳۳) اینجا ولیکبِسْکُلد اِشکال(۳۴) را اُستور(۳۵) نیکهست عشقش آتشی اشکالسوزهر خیالی را بروبد نور روزهم از آن سو جو جواب ای مرتضىکین سؤال آمد از آن سو مر تراگوشهٔ بی گوشهٔ دل، شه رهی ستتاب لا شرقی و لا غرب از مهی ستتو ازین سو و از آن سو چون گداای کُه معنی چه میجویی صَدا؟هم از آن سو جو که وقت درد تومیشوی در ذکر یا ربی دو تُو(۳۶)وقت درد و مرگ از آنسو مینمی(۳۷)چونکه دردت رفت، چونی اَعْجَمی؟(۳۸)وقت محنت(۳۹) گشتهای الله گوچونکه محنت رفت، گویی: راه کو؟این از آن آمد که حق را بی گمانهر که بشناسد، بود دایم بر آنوانکه در عقل و گمان هستش حجابگاه پوشیدست و گه بدریده جَیب(۴۰)عقل جزوی گاه چیره، گَه نگونعقل کلی، ايمن از رَیْبُ الَمنون(۴۱)عقل بفروش و هنر حیرت بخررو به خواری نه بخارا ای پسر** قرآن کریم، سوره اعراف (۷) ، آیه ۱۷۹وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَاوَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِبَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.ترجمه فارسیهمانا بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم[چرا كه] دلهايى دارند كه بدان نمی فهمند و چشمهايى دارند كه بدان نمىبينند، و گوشهايى دارند كه بدان نمىشنوند. آنها چون چهارپايانند بلكه گمراهترند، آنان همان غفلت پیشگانند.*** قرآن کریم، سوره بقره (۲) ، آیه ۱۵۶... إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَترجمه فارسی...ما از خدا پدید شده ایم و به سوی او باز رویم.**** قرآن کریم، سوره بقره (۲) ، آیه ۳۲قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَاعَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (٣٢)ترجمه فارسیفرشتگان گفتند: پاكى تو راست خداوندا، ما را دانشى جز آنچه به ما آموختهاى نيست، که تويى داناى حكيم.(۱) محتسب: حساب کننده(۲) احتساب: حساب کردن(۳) سحاب: ابر(۴) جِفانٍ کَالْجَواب: کاسه هایی به بزرگی حوض(۵) غراب: زاغ، کلاغ سیاه(۶) ناواقفی: معلومات و دانش من ذهنی(۷) اللُه اعلَمْ بِالْخَفی: فقط خدا داناست به مسائل پنهان (۸) وسیلت: وسیله(۹) خُلد: بهشت(۱۰) جود: بخشش، کرم(۱۱) کَیل: پیمانه(۱۲) طاس: کاسه(۱۳) الله اشْتَری': اشاره به آیه ۱۱۱ سوره توبه: خداوند همه هم هویت شدگی ها را در ازای بهشت خریده است.(۱۴) عِباد: بندگان، جمع عبد(۱۵) مُحبّ: دوستدار(۱۶) میخایید: می جوید(۱۷) گُرج: اقوام ساکن گرجستان، در بیت فوق رومیان و گرجیانمظهر دلاوری و زورمندی به شمار رفته اند.(۱۸) کفک: کف(۱۹) ژَغ ژَغ: آواز و صدایی که در وقت خوردن چیزی و یا بر اثر سرما از دندانها برآید.(۲۰) شِدْقِ: کنج لب، گوشه دهان(۲۱) ذَکا: هوشیاری، تیزی طبع(۲۲) سَمَن: گل یاسمن(۲۳) رَحیق: شراب ناب و خوشبو(۲۴) ورود: مصدر فعل وَرَدَ یَرِدُ به معنی وارد شدن به سرچشمه و یا مطلق وارد شدن و حاضر شدن است. در این بیت منظور چراگاه است.(۲۵) حَرَج: تنگی، تنگنا(۲۶) فَرَجْ: گشایش(۲۷) علم لَدُنّی: علم الهی(۲۸) آخِرونَ السّابِقُون: پسینان پیشتاز(۲۹) ظریف: زیرک و دانا، لطیف و خوش نما، نجیب(۳۰) طریف: تر و تازه(۳۱) هِجا: هجی کردن(۳۲) حِجی: عقل، جمع آن اَحجاء(۳۳) شِکال: مخفف اِشکال عربی به معنی دشواری(۳۴) اِشکال: از کلمه عربی شِکال به معنی پای بند ستور(۳۵) اُستور: ستور، اسب(۳۶) دو تُو: خمیده، دولا(۳۷) مینمی: از نمیدن به معنی میل کردن، توجه نمودن(۳۸) اَعْجَمی: بی تدبیر و بیچاره(۳۹) محنت: رنج، بلا(۴۰) جَیب: گریبان، یقه(۴۱) رَیْبُ الَمنون: حوادث ناگوار
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi