Ganje Hozour audio Program #596 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۵۹۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۲۲ فوریه ۲۰۱۶ ـ ۴ اسفند  PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Peoms (Mathnavi), Book #6, Line # 2816 حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد که منیکی‌ام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخرهشب چو شه محمود برمی‌گشت فردبا گروهی قوم دزدان باز خَوردپس بگفتندش: که یی ای بُوالوفا(۱)؟گفت شه: من هم یکی‌ام از شماآن یکی گفت: ای گروه مَکر کیش(۲)تا بگوید هر یکی فرهنگ خویشتا بگوید با حریفان در سَمَر(۳)کو چه دارد در جِبِلّت(۴) از هنرآن یکی گفت: ای گروه فن‌فروشهست خاصیت مرا اندر دو گوشکه بدانم سگ چه می‌گوید به بانگقوم گفتندش: ز دیناری دو دانگآن دگر گفت: ای گروه زرپرستجمله خاصیت مرا چشم اندر استهر که را شب بینم اندر قیروانروز بشناسم من او را بی‌گمانگفت یک: خاصیتم در بازو استکه زنم من نَقْبها(۵) با زور دستگفت یک: خاصیتم در بینی استکار من در خاکها بو بینی(۶) استسِرِّ اَلنّاسُ مَعادِن(*۱) داد دستکه رسول آن را پی چه گفته است؟" به همین جهت راز حدیث پیامبر بر من معلوم گشته است و درک کردم که چرا آن حضرت گفته است: «مردم همچون معادن هستند.» "من ز خاک تن بدانم کاندر آنچند نقدست و؟ چه دارد او ز کان؟در یکی کان زر بی‌اندازه دَرْج(۷)وآن دگر دخلش بود کمتر ز خرجهم‌چو مجنون بو کنم من خاک راخاک لیلی را بیابم بی‌خطابو کنم دانم ز هر پیراهنیگر بود یوسف و گر آهِرمنیهمچو احمد که بَرَد بوی از یمنزان نصیبی یافت این بینی منکه کدامین خاک همسایهٔ زر استیا کدامین خاک صِفر(۸) و اَبتَر(۹) استگفت یک: نک خاصیت در پنجه‌امکه کمندی افکنم طول عَلَم(۱۰)هم‌چو احمد که کمند انداخت جانشتا کمندش بُرد سوی آسمانشگفت حقش: ای کمندانداز بیتآن ز من دان ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْت(*۲)" حضرت حق به محمد فرمود:‌«ای کسی که به سوی بیت المعمور کمند می اندازی آن کمنداندازی را نیز از جانب من بدان» "پس بپرسیدند زان شه کای سَنَد(۱۱)مر تو را خاصیت اندر چه بُوَد؟گفت: در ریشم بود خاصیتمکه رهانم مجرمان را از نِقَم(۱۲)مجرمان را چون به جلادان دهندچون بجنبد ریش من ایشان رهندچون بجنبانم به رحمت ریش راطی کنند آن قتل و آن تشویش راقوم گفتندش که قطب ما تویکه خلاص روز محنتمان شویبعد از آن جمله بهم بیرون شدندسوی قصر آن شه میمون شدندچون سگی بانگی بزد از سوی راستگفت: می‌گوید که سلطان با شماستخاک بو کرد آن دگر از رَبوه‌ای(۱۳)گفت: این هست از وِثاق(۱۴) بیوه‌ایپس کمند انداخت استاد کمندتا شدند آن سوی دیوار بلندجای دیگر خاک را چون بوی کردگفت: خاک مخزن شاهیست فردنقب‌زن زد نقب در مخزن رسیدهر یکی از مخزن اسبابی کشیدبس زر و زربَفت و گوهرهای زَفتقوم بردند و نهان کردند تَفت(۱۵)شه مُعَیَّن دید منزل‌گاهشانحِلیه(۱۶) و نام و پناه و راهشانخویش را دزدید ازیشان بازگشتروز در دیوان بگفت آن سرگذشتپس روان گشتند سرهنگان مستتا که دزدان را گرفتند و ببست(۱۷)دست‌بسته سوی دیوان آمدندوز نهیب جان خود لرزان شدندچونک استادند پیش تخت شاهیار شبشان بود آن شاه چو ماهآنک چشمش شب به هر که انداختیروز دیدی بی شکش بشناختیشاه را بر تخت دید و گفت: اینبود با ما دوش شب‌گرد و قرینآنکه چندین خاصیت در ریش اوستاین گرفتِ(۱۸) ما هم از تفتیش(۱۹) اوستعارف شه بود چشمش لاجرمبر گشاد از معرفت لب با حَشَم(۲۰)گفت: وَهُوَ مَعَكُمْ(*۳) این شاه بودفعل ما می‌دید و سِرمان می‌شنود" آن دزد گفت:«ای رفقا! آنکه دوشین همراه شما بود همین شاه بود. همو  کارهای ما را دید و اسرار ما را دریافت» "چشم من ره برد شب شه را شناختجمله شب با روی ماهش عشق باختامت خود را بخواهم من از اوکو نگرداند ز عارف هیچ روچشم عارف دان امان هر دو کَوْنکه بدو یابید هر بهرام عَوْن(۲۱)زآن محمد شافع هر داغ بودکه ز جز حق چشم او مَازاغ(*۴) بود" از آنرو محمد شفیع هر گنه کار است که چشم او بجز حضرت حق به هیچ جانبی نلغزید. "در شب دنیا که محجوب است شید(۲۲)ناظر حق بود و زو بودش امیداز أَلَمْ نَشْرَحْ(*۵) دو چشمش سرمه یافتدید آنچه جبرئیل آن بر نتافت" دو چشم حضرت محمد از حقیقت آیه أَلَمْ نَشْرَحْ بصیرت یافت و حقایقی دید که جبرئیل تاب دیدن آنرا نداشت. "مر یتیمی را که سرمه حق کشدگردد او دُرِّ یتیم(۲۳) با رَشَد(۲۴)نور او بر دُرّ‌ها غالب شودآن‌چنان مطلوب را طالب شوددر نظر بودش مَقاماتُ العِباد(۲۵)لاجرم نامش خدا شاهد نهادآلت شاهد زبان و چشم تیزکه ز شب‌خیزش ندارد سِر گُریزگر هزاران مدعی سر بر زندگوش قاضی جانب شاهد کندقاضیان را در حکومت این فن استشاهد ایشان را دو چشم روشن استگفت شاهد زان به جای دیده استکو به دیدهٔ بی‌غرض سر دیده استمدعی دیده‌ست اما با غرضپرده باشد دیدهٔ دل را غرضحق همی‌خواهد که تو زاهد شویتا غرض بگذاری و شاهد شویکین غرضها پردهٔ دیده بودبر نظر چون پرده پیچیده بودپس نبیند جمله را با طِمّ و رِمّ(*۶)حُبُّکَ الْاَشْیَاءِ یُعْمی وَ یُصِّم(*۷)" در نتیجه خوب و بد هیچ چیز را نمی تواند ببیند، زیرا علاقه وافر تو به چیزی، تو را کور و کر می کند. "در دلش خورشید چون نوری نشاندپیشش اختر را مقادیری نماندپس بدید او بی‌حجاب اسرار راسیر روح مؤمن و کفار رادر زمین حق را و در چرخ سَمی(۲۶)نیست پنهان‌تر ز روح آدمیباز گرد از رَطب(۲۷) و یابِس(۲۸)، حق نَوَرد(۲۹)روح را مِنْ أَمْرِ رَبِّي(*۸) مُهر کردپس چو دید آن روح را چشم عزیزپس بر او پنهان نمانَد هیچ چیزشاهد مطلق بود در هر نزاعبشکند گفتش خمار هر صُداع(۳۰)نام حق عدلست و شاهد آن اوستشاهد عدلست زین رو چشم دوستمنظر حق دل بود در دو سراکه نظر در شاهد آید شاه راعشق حقّ و سِرّ شاهدبازی اشبود مایهٔ جمله پرده‌سازی اش(۳۱)پس از آن لَوْلاک(*۹) گفت اندر لقادر شب معراج شاهدباز مااین قضا بر نیک و بد حاکم بودبر قضا شاهد نه حاکم می‌شود؟(*۱) حدیث قدسیاَلنّاسُ مَعادِنُ …«مردم همچون کانها و معادنند...»(*۲) قرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Sooreh Anfaal (#8), Line # 17… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ … ترجمه فارسیFarsi Translation… وهنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد …ترجمه انگلیسیEnglish Translation… when thou threwest (a handful of dust), it was not thy act, but Allah's ...(*۳) قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴Quran, Sooreh Hadid (#57), Line # 4… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.ترجمه فارسیFarsi Translation… و او با شماست هرجا که باشید و خدا به آنچه انجام می دهید بیناست.ترجمه انگلیسیEnglish Translation… And He is with you wheresoever ye may be. And Allah sees well all that ye do.مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Robaee) #837وَ هُوَ مَعَکُم از او خبر می‌آیددر سینه از این خبر شرر می‌آیدزانی ناخوش که خویش نشناخته‌ایچون بشناسی دگرچه در می‌آید(*۴) قرآن کریم، سوره نجم (۵۳)، آیه ۱۷Quran, Sooreh #najm (#53), Line # 17مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.ترجمه فارسیFarsi Translationچشمانش نلغزید و طغیان نکرد.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationHis sight (his eyes) did not swere and he (or his eyes) did not rebel.(*۵) قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۱Quran, Sooreh Ensherah (#94), Line # 1أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؟ترجمه فارسیFarsi Translationآیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟ترجمه انگلیسیEnglish TranslationHave We not expanded thee thy breast?(*۶) ضرب المثل عربیجاءَ بِالطِّمِّ و الرِّمِّآورد آب و خشکی را ( آورد تر و خشک را یا آورد نفوس و اموال بسیار را)(*۷) حدیث قدسیحُبُّکَ الْاَشْیَاءِ یُعْمی وَ یُصِّمعشق تو نسبت به اشياء تو را كور و كر می كند.(*۸) قرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۸۵Quran, Sooreh Ensherah (#17), Line # 85وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلً.ترجمه فارسیFarsi Translationو از تو درباره روح می پرسند، بگو: روح از امر پروردگار مناست، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationThey ask thee concerning the Spirit (of inspiration). Say: "The Spirit (cometh) by command of my Lord: of knowledge it is only a little that is communicated to you, (O men)(*۹) حدیث قدسیلَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاك.اگر تو نمی بودی، جهان را نمی آفریدم.(۱) بُوالوفا: با وفا(۲) مَکر کیش: حیله گر، نیرنگ باز(۳) سَمَر: حکایت شبانه، قصّه ای که معمولاً زیر نور ماه می گویند.(۴) جِبِلّت:‌ خوی و سرشت، نهاد، فطرت(۵) نَقْب: راه باریکی که در زیر زمین حفر می کنند. جمع نِقاب(۶) بو بینی: احساس بو(۷) دَرْج: پیچیدن چیزی در چیز دیگر. در اینجا به معنی نهفته شده است.(۸) صِفر: توخالی(۹) اَبتَر: بی دنباله، سترون(۱۰) عَلَم: کوه، جمع: اَعلام(۱۱) سَنَد: مورد اعتماد، تکیه گاه(۱۲) نِقَم: عقوبت ها، نقمت ها(۱۳) رَبوه: پشته، تپه(۱۴) وِثاق: خانه(۱۵) تَفت: تند، با شتاب(۱۶) حِلیه: رنگ و رخسار و شکل ظاهری انسان، جمع حِلی'(۱۷) ببست: بست(۱۸) گرفت: مؤاخذه، بازخواست(۱۹) تفتیش: پرس و جو، وارسی، تحقیق(۲۰) حَشَم:‌ خویشان و کسان و خدمتکاران شخص، اینجا منظور همدستان و رفیقان است(۲۱) عَوْن: مساعدت، یاری(۲۲) شید: خورشید(۲۳) دُرِّ یتیم: مروارید تک، مروارید گرانبها(۲۴) رَشَد: هدایت، با رَشَد یعنی کسی که دارای هدایت است، مهتدی(۲۵) مَقاماتُ العِباد: مراحل مختلف تکامل و بندگی(۲۶) سَمی: بلند مرتبه، بالا بلند(۲۷) رَطْب: تر، آبدار(۲۸) یابِس: خشک(۲۹) نَوَرد: چین، پیچ و تاب، بگرد، نوردیدن: گردیدن(۳۰) صُداع: سر درد(۳۱) پرده‌سازی: ساختن پرده نمایش، اینجا منظور آفرینش جهان است. گویی جهان همچون پرده نمایشی است که ساخته شده است.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi