Ganje Hozour audio Program #600 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۸ مارچ ۲۰۱۶ ـ ۱۰ فروردین  PDF ،تمامی اشعار این برنامه All Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Peom (Qazal) #1244, Divan e Shamsای سنایی، گر نیابی یار، یار خویش باشدر جهان هر مرد و کاری، مرد کار خویش باشهر یکی زین کاروان مر رخت خود را ره زنندخویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باشحس فانی می‌دهند و عشق فانی می‌خرندزین دو جوی خشک بگذر، جویبار خویش باشمی‌کشندت دست دست این دوستان تا نیستیدست دزد از دستشان و دستیار خویش باشاین نگاران نقش پرده آن نگاران دلندپرده را بردار و در رو با نگار خویش باشبا نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باشاز دو عالم بیش باش و در دیار خویش باشرو مکن مستی از آن خَمری(۱) کز او زاید غرورغرّه آن روی بین و هوشیار خویش باشسنایی، حدیقه، صفحه ۴۹۹که پدید ست در جهان باریکار هر مرد و مرد هر کاریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 3, Line # 4726هر چه گویی ای دم هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدانآفت ادراک آن قال است و حالخون به خون شستن محال است و محالمن چو با سوداییانش(۲) محرممروز و شب اندر قفس در می‌دمممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1113هر چه صورت می وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1136صورت از معنی چو شیر از بیشه دانیا چو آواز و سخن ز اندیشه داناین سخن و آواز از اندیشه خاستتو ندانی بحر اندیشه کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1145عمر همچون جوی نو نو می‌رسدمستمری می‌نماید در جسدآن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ استچون شرر، کِش تیز جنبانی به دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 81در جهان هر چیز چیزی جذب کردگرم گرمی را کشید و سرد، سردقسم باطل باطلان را می‌کشندباقیان از باقیان هم سرخوشندناریان مر ناریان را جاذب‌اندنوریان مر نوریان را طالب‌اندچشم چون بستی تو را تاسه(۳) گرفتنور چشم از نور روزن کی شکفت؟تاسهٔ تو جذب نور چشم بودتا بپیوندد به نور روز زودچشم باز ار تاسه گیرد مر تو رادان که چشم دل ببستی بر گُشامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 95آینهٔ آهن(۴) برای پوستهاستآینهٔ سیمای جان سنگی‌ بهاستآینهٔ جان نیست الا روی یارروی آن یاری که باشد ز آن دیارگفتم: ای دل آینهٔ کلی بجورو به دریا کار بر ناید به جوزین طلب بنده به کوی تو رسیددرد مریم را به خرمابُن(۵) کشید** قرآن کریم، سوره مریم (۱۹)، آیه ۲۳ Quran, Sooreh Maryam (#19), Line # 23فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (٢٣)فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (٢٤)وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (٢٥)فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦)ترجمه فارسیFarsi Translationتا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: «اى كاش، پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش‌شده بودم.» (۲۳)پس، از زيرِ [پاى‌] او [فرشته‌] وى را ندا داد كه: غم مدار، پروردگارت زير [پاى‌] تو چشمه آبى پديد آورده است. (۲۴)و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، بر تو خرماى تازه مى‌ريزد. (۲۵)و بخور و بنوش و ديده روشن دار. پس اگر كسى از آدميان را ديدى، بگوى:«من براى [خداى‌] رحمان روزه گرفته‌ام و امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت.» (۲۶)ترجمه انگلیسیEnglish TranslationAnd the pains of childbirth drove her to the trunk of a palm-tree:She cried (in her anguish): "Ah! would that I had died before this! would that I had been a thing forgotten and out of sight!" (23) But (a voice) cried to her from beneath the (palm-tree): "Grieve not! for thy Lord hath provided a rivulet beneath thee; (24)And shake towards thyself the trunk of the palm-tree: It will let fall fresh ripe dates upon thee. (25)So eat and drink and cool (thine) eye. And if thou dost see any man, say,I have vowed a fast to (Allah) Most Gracious, and this day will I enter into not talk with any human being (26)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۹۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 3192گفتن مهمان یوسف را کی آینه‌ای آوردمت ارمغان، تا هر بار کی در وی نگری، روی خود بینی، مرا یاد کنیگفت یوسف: هین بیاور ارمغاناو ز شرم این تقاضا زد فغانگفت: من چند ارمغان جستم تو راارمغانی در نظر نامد مراحبه‌ای را جانب کان چون برم؟قطره‌ای را سوی عمان چون برم؟زیره را من سوی کرمان آورمگر به پیش تو دل و جان آورمنیست تخمی کاندرین انبار نیستغیر حسن تو که آن را یار نیستلایق آن دیدم که من آیینه‌ایپیش تو آرم چو نور سینه‌ایتا ببینی روی خوب خود در آنای تو چون خورشید شمع آسمانآینه آوردمت ای روشنیتا چو بینی روی خود یادم کنیآینه بیرون کشید او از بغلخوب را آیینه باشد مُشتَغَل(۶)آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بر، گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمال‌داران بر فقیر آرند جودآینهٔ صافی نان خود گرسنه‌ استسوخته(۷) هم آینهٔ آتش‌زنه‌ استنیستی و نقص هر جایی که خاستآینهٔ خوبی جمله پیشه‌هاستچونکه جامه چست و دوزیده(۸) بودمظهر فرهنگ دَرزی(۹) چون شود؟ناتراشیده همی باید جُذوع(۱۰)تا دروگر اصل سازد یا فروعخواجهٔ اشکسته‌بند آنجا رودکه در آنجا پای اشکسته بودکی شود چون نیست رنجور نَزار(۱۱)آن جمال صنعت طب آشکار؟خواری و دونی(۱۲) مس ها برملاگر نباشد کی نماید کیمیا(۱۳)؟نقص ها آیینهٔ وصف کمالو آن حقارت آینهٔ عز و جلالزانک ضد را ضد کند ظاهر یقینزانک با سرکه پدید است انگبینهر که نقص خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۱۴) خود دو اسبه تاخت(۱۵)زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالعلتی بتّر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذُو دَلال(۱۶)از دل و از دیده‌ات بس خون رودتا ز تو این مُعجِبی(۱۷) بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بده ست**وین مرض در نفس هر مخلوق هستگرچه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین(۱۸) زیر جوچون بشوراند ترا در امتحانآب سرگین رنگ گردد در زماندر تگ(۱۹) جو هست سرگین ای فَتی'(۲۰)گرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر فِطَن(۲۱)جوی های نفس و تن را جوی کنجوی خود را کی تواند پاک کرد؟نافع از علم خدا شد علم مردکی تراشد تیغ دستهٔ خویش رارو به جراحی سپار این ریش(۲۲) رابر سر هر ریش جمع آمد مگستا نبیند قُبح(۲۳) ریش خویش کسآن مگس اندیشه‌ها و آن مال توریش تو آن ظلمت احوال توور نهد مرهم(۲۴) بر آن ریش تو پیرآن زمان ساکن شود درد و نفیر(۲۵)تا که پندارد که صحت یافته ستپرتو مرهم بر آنجا تافته ستهین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریشو آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش**قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲ Quran, Sooreh Araaf (#7), Line #12...قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi