Ganje Hozour audio Program #609 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۳۰ مه ۲۰۱۶ ـ ۱۱ خرداد   PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Peom (Qazal) # 2831, Divan e Shamsچو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانیمنم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانیچو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازمدر مسجدم بسوزد، چو بدو رسد اذانیرخ قبله‌ام کجا شد؟ که نماز من قضا شدز قضا رسد هماره، به من و تو امتحانیعجبا نماز مستان، تو بگو درست هست آن؟که نداند او زمانی، نشناسد او مکانیعجبا دو رکعت است این؟ عجبا که هشتمین است؟عجبا چه سوره خواندم؟ چو نداشتم زبانیدر حق چگونه کوبم، که نه دست ماند و نه دل؟دل و دست چون تو بردی، بده ای خدا امانیبه خدا خبر ندارم، چو نماز می‌گزارمکه تمام شد رکوعی، که امام شد فلانیپس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامیکه بکاهم و فزایم ز حراک(۱) سایه بانیبه رکوع سایه منگر، به قیام سایه منگرمطلب ز سایه قصدی، مطلب ز سایه جانیز حساب رست سایه، که به جان غیر جنبدکه همی‌زند دو دستک که کجاست سایه دانیچو شه است سایه بانم، چو روان شود، روانمچو نشیند او نشستم به کرانه دکانیچو مرا نماند مایه منم و حدیث سایهچه کند دهان سایه؟ تبعیت دهانینکنی خمش برادر، چو پُری ز آب و آذر(۲)ز سبو همان تلابد(۳) که در او کنند یا نیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Peom (Mathnavi), Book #2, Line # 2518تا نگیرد مادران را درد زَه(۴)طفل در زادن نیابد هیچ ره این امانت در دل و دل حامله‌ ستاین نصیحتها مثال قابله(۵) ‌ست قابله گوید که زن را درد نیستدرد باید درد کودک را رهی است آنک او بی‌درد باشد ره‌زن استزانک بی‌دردی انا الحق گفتن است آن اَنا بی وقت گفتن لعنت استآن اَنا در وقت گفتن رحمت استآن اَنا منصور رحمت شد یقینآن اَنا فرعون لعنت شد ببینلاجرم هر مرغ بی‌هنگام راسر بریدن واجب است اعلام را   سر بریدن چیست کشتن نفس رادر جهاد و ترک گفتن نفس را آنچنانک نیش کزدم بر کنیتا که یابد او ز کشتن ایمنی بر کنی دندان پر زهری ز مارتا رهد مار از بلای سنگسار هیچ نکشد نفس را جز ظِل(۶) پیردامن آن نفس‌کُش را سخت گیر چون بگیری سخت آن توفیق هوستدر تو هر قوت که آید جذب اوست ما رَمَیْتَ ِاذْ رَمَیْتَ راست دانهر چه کارد جان بود از جان جان دست گیرنده وی است و بردباردم به دم، آن دم ازو اومید دار نیست غم گر دیر بی او مانده‌ایدیرگیر و سخت‌گیرش خوانده‌ای دیر گیرد سخت گیرد رحمتشیک دمت غایب ندارد حضرتش ور تو خواهی شرح این وصل و ولااز سر اندیشه می‌خوان وَالضُّحی** قرآن کریم، سوره الضحی(۹۳)، آیه ۱-۵Quran, Sooreh Ad-Dhuha(#93), Line 1-5وَالضُّحَىٰ (١)وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ (٢)مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ (٣)وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَىٰ (٤)وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ (٥)ترجمه فارسیFarsi Translationسوگند به ابتدای روز (۱) و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد (۲)که پروردگارت تو را رها  نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. (۳)و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است. (۴)و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی. (۵)ترجمه انگلیسیEnglish TranslationBy the Glorious Morning Light, (1)And by the Night when it is still, (2)Thy Guardian-Lord hath not forsaken thee, nor is He displeased. (3)And verily the Hereafter will be better for thee than the present. (4)And soon will thy Guardian-Lord give thee (that wherewith) thou shalt bewell-pleased. (5)شاهنامه، بخش ۱، آغاز کتابShahnameh Ferdowsi, Part 1, The Beginning of Bookبه نام خداوند جان و خردکزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جایخداوند روزی ده رهنمای خداوند کیهان و گردان سپهرفروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترستنگارندهٔ بر شده گوهرست نیابد بدو نیز اندیشه راهکه او برتر از نام و از جایگاه یقین دان که هرگز نیاید پدیدبه وهم اندر آن کس که وهم آفرید سخن هر چه زین گوهران بگذردنیابد بدو راه جان و خرد خرد گر سخن برگزیند همیهمان را گزیند که بیند همی ستودن نداند کس او را چو هستمیان بندگی را ببایدت بست خرد را و جان را همی سنجد اودر اندیشهٔ سخته(۷) کی گنجد او بدین آلت رای و جان و زبانستود آفریننده را کی توان به هستیش باید که خَستو(۸) شویز گفتار بیگار(۹) یکسو شوی پرستنده باشی و جوینده راهبه ژرفی به فرمانش کردن نگاه توانا بود هر که دانا بودز دانش دل پیر بُرنا(۱۰) بود از این پرده برتر سخن‌گاه نیستز هستیش اندیشه را راه نیست مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Peom (Mathnavi), Book #1, Line # 2802چونک جزوی عاشق جزوی شودزود معشوقش به کل خود رود مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem, (Mathnavi), Book # 1,  Line # 2807او بمانده دور از مطلوب خویشسعی ضایع، رنج باطل، پای ریش همچو صیادی که گیرد سایه‌ایسایه کی گردد ورا سرمایه‌ای سایهٔ مرغی گرفته مرد سختمرغ حیران گشته بر شاخ درخت کین مُدَمَّغ(۱۱) بر کی می‌خندد عجباینت باطل اینت پوسیده سبب ور تو گویی جزو پیوستهٔ کل استخار می‌خور خار مقرون گل است جز ز یک رو نیست پیوسته به کلورنه خود باطل بدی بَعث(۱۲) رُسُل(۱۳)چون رسولان از پی پیوستن اندپس چه پیوندندشان چون یک تن اند       (۱) حراک: حرکت، جنبش        (۲) آذر: آتش      (۳) تلابیدن: تراویدن، تراوش کردن      (۴) زَه: زاییدن      (۵) قابله: ماما      (۶) ظِل: سایه      (۷) سخته: ساخته شده، سنجیده، محدود      (۸) خَستو: معترف، اقرارکننده      (۹) بیگار: کار بی مزد و اجرت      (۱۰) بُرنا: جوان      (۱۱) مُدَمَّغ: کسی که به مغزش آسیب رسیده باشد.      (۱۲) بَعث: بعثت، برانگیختن      (۱۳) رُسُل: پیامبران، جمع رسول

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi