Ganje Hozour audio Program #623 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۲۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۵ سپتامبر ۲۰۱۶ ـ ۱۶ شهریور   PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2646, Divan e Shamsچه باشد گر چو عقل و جان نخسبی(۱)؟برآری کار محتاجان نخسبی؟تو نور خاطر این شب رُوانی(۲)برای خاطر ایشان نخسبیشبی بر گرد محبوسان گردونبگردی ای مه تابان، نخسبیجهان کشتی و تو نوح زمانینگاهش داری از طوفان، نخسبیشب قدری که دادی وعده آن روزدراندیشی از آن پیمان، نخسبیمخسب ای جان که خفتن آن نداردچه باشد چون تو داری آن، نخسبیتویی شه پیل(۳) و پیش آهنگ پیلانچو کردی یاد هندستان، نخسبیتو نپسندی ز داد و رحمت خویشکه بستان را کنی زندان، نخسبیاگر خسبی، نخسبد جز که چشمتتویی آن نور جاویدان، نخسبیخمش کردم نگویم تا تو گوییسخن گویان، سخن گویان، نخسبیچو روی شمس تبریزی بدیدیسزد کز عشق آن سلطان نخسبیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3993دیگر باره ملامت کردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجدقوم گفتندش: مکن جَلدی(۴)، بروتا نگردد جامه و جانت گروآن ز دور، آسان نماید، به نگرکه به آخر سخت باشد ره‌گذرخویشتن آویخت بس مرد و، سُکُست(۵)وقت پیچاپیچ(۶)، دست‌آویز جستپیشتر از واقعه(۷)، آسان بوددر دل مردم، خیال نیک و بدچون درآید اندرون کارزار(۸)آن زمان گردد بر آنکس کار، زارچون نه شیری، هین منه تو پای، پیشکان اجل گرگ است و، جان توست، میشور ز اَبدالی(۹) و میشت شیر شدایمن آ، که مرگ تو سرزیر(۱۰) شدکیست اَبدال، آنکه او مُبدَل(۱۱) شودخمرش از تبدیل یزدان، خَل(۱۲) شودلیک مستی، شیرگیری وز گمانشیر پنداری تو خود را هین مرانگفت حق ز اهل نفاق ناسَدید(۱۳)بَاسُهُمْ ما بَیْنَهُم بَاسٌ شَدید*(خداوند دربارهء اهل نفاق که  مردمی ناراست اند، فرمود:آنان در جمع خود دلاوری و شجاعت زیاد اظهار می کنند.)در میان همدگر مردانه‌انددر غزا چون عورتان(۱۴) خانه‌اندگفت پیغمبر، سپهدار غُیوب(۱۵)لا شُجاعَة یا فَتی قَبْلَ الْحُروب(حضرت رسول، که سپهسالار جهان غیب است، فرمود: ای جوان، پیش از جنگ، شجاعت مفهومی ندارد. )وقت لاف غَزْو(۱۶)، مستان کف کنندوقت جوش جنگ، چون کف بی‌فنندوقت ذکر غَزْو، شمشیرش درازوقت کَرّ و فَرّ(۱۷)، تیغش چون پیازوقت اندیشه، دل او زخم‌جوپس به یک سوزن تهی شد خیک اومن عجب دارم ز جویای صفاکو رمد در وقت صیقل از جفاعشق چون دعوی، جفا دیدن گواهچون گواهت نیست، شد دعوی تباهچون گواهت خواهد این قاضی، مَرَنجبوسه ده بر مار، تا یابی تو گنجآن جفا با تو نباشد ای پسربلکه با وصف بدی، اندر تو دربر نمد، چوبی که آن را مرد زدبر نمد آن را نزد، بر گَرد زدگر بزد مر اسپ را آن کینه کش(۱۸)آن نزد بر اسپ، زد بر سُکسُکَش(۱۹)تا ز سُکسُک وا رهد، خوش‌پی(۲۰) شودشیره را زندان کنی تا می ‌شودگفت: چندان آن یتیمک را زدیچون نترسیدی ز قهر ایزدی؟گفت: او را کی زدم ای جان و دوست؟من بر آن دیوی زدم کو اندروستمادر ار گوید تو را: مرگ تو بادمرگ آن خو خواهد و مرگ فسادآن گروهی کز ادب بگریختندآب مردی و آب مردان ریختندعاذِلانشان(۲۱) از وَغا(۲۲) وا راندندتا چنین حیز(۲۳) و مُخَنَّث(۲۴) ماندندلاف و غُرّهٔ(۲۵) ژاژخا(۲۶) را کم شنوبا چنین ها در صف هَیْجا(۲۷) مروزانکه زادُوکُمْ خَبالاً** گفت حقکز رِفاق(۲۸) سست، برگردان ورق(۲۹)(زیرا خداوند فرمود: « جز تباهی به شما نیفزایند.» از دوستان و همراهان سست عنصر روی گردان شو.)که گر ایشان با شما همره شوندغازیان(۳۰) بی‌مغز همچون که شوندخویشتن را با شما هم‌صف کنندپس گریزند و دل صف بشکنندپس سپاهی اندکی بی این نفربه که با اهل نفاق آید حَشَر(۳۱)هست بادام کم خوش بیختهبه ز بسیاری به تلخ آمیختهتلخ و شیرین در ژَغاژَغ(۳۲) یک شی‌اندنقص از آن افتاد که همدل نی اندگَبر(۳۳)، ترسان دل بود، کو از گمانمی‌زید در شک ز حال آن جهانمی‌رود در ره، نداند منزلیگام، ترسان می‌نهد اَعمی(۳۴) دلیچون نداند ره مسافر، چون رود؟با ترددها و دل پرخون رودهرکه گوید: های این‌سو راه نیستاو کند از بیم آنجا وقف و ایستور بداند ره دل با هوش اوکی رود هر های و هو در گوش او؟پس مشو همراه این اُشتردلان(۳۵)زانکه وقت ضیق(۳۶) و بیمند آفِلان(۳۷)پس گریزند و ترا تنها هِلَندگرچه اندر لاف، سِحرِ بابِل اندتو ز رعنایان(۳۸) مجو هین کارزارتو ز طاوسان مجو صید و شکارطبع، طاوس است و وسواست کنددم زند تا از مقامت بر کند*  قرآن کریم، سوره حشر (۵۹)، آیه ۱۴Quran, Sooreh Hashr(59, Ayeh # 14لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَترجمه فارسیFarsi Translationهمه آنان [به صورت متحد و یک پارچه] با شما نمی جنگند مگر در آبادی هایی که دارای حصار و قلعه و دژ هستند، یا از پشت دیوارها، دلاوری آنان میان خودشان شدید است [ولی از رویارویی با شما می ترسند]، آنان را متحد و هم دست می پنداری در حالی که دل هایشان پراکنده است؛ زیرا آنان گروهی هستند که تعقّل نمی کنند.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationThey will not fight you (even) together, except in fortified townships, or from behind walls. Strong is their fighting (spirit) amongst themselves: thou wouldst think they were united, but their hearts are divided: that is because they are a people devoid of wisdom.** قرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Towbeh(9), Ayeh # 47لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَترجمه فارسیFarsi Translationاگر [هم] با شما بیرون می آمدند، جز شرّ و فساد به شما نمی افزودند و مسلماً خود را برای سخن چینی [و نمّامی] در میان شما قرار می دادند تا [برای از هم گسستن شیرازه سپاه اسلام] فتنه جویی کنند و در میان شما جاسوسانی برای آنان هستند [که به نفعشان خبرچینی می کنند]؛ و خدا به ستمکاران داناست.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationIf they had come out with you, they would not have added to your (strength) but only (made for) disorder, hurrying to and fro in your midst and sowing sedition among you, and there would have been some among you who would have listened to them. But Allah knoweth well those who do wrong.(۱) نخسبی: نخوابی(۲) شب رُوان: رونده گان در شب؛ کسانی که هنگام شب به راهی برود یا سفر کند.(۳) پیل: فیل(۴) جَلدی: چالاکی، بی باکی(۵) سُکُست: از سُکُستن در اینجا به معنی هلاک شدن، متلاشی شدن(۶) پیچاپیچ: در اینجا به معنی پریشانی، درد(۷) واقعه: حادثه، پیکار(۸) کارزار:‌ میدان جنگ، جنگ ‌و جدال، پیکار، نبرد(۹) اَبدال: مردم شریف، صالح، و نیکوکار، مردان خدا(۱۰) سرزیر: مغلوب، سرازیر، سرنگون(۱۱) مُبدَل: عوض‌شده، تبدیل‌شده(۱۲) خَل: سرکه(۱۳) ناسَدید: نا راست، نادرست(۱۴) عورتان: زنان(۱۵) غُیوب: جمع غیب، غایب شدن، ناپدید شدن(۱۶) غَزْو: جنگ کردن، جنگاوری(۱۷) کَرّ و فَرّ: جنگ و گریز(۱۸) کینه کش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده(۱۹) سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکان های شدید شود، اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضد راهوار(۲۰) خوش‌پی: خوش رفتار و راهوار، خوش خو(۲۱) عاذِل: سرزنش کننده، ملامتگر، در اینجا منظور نصیحت کننده(۲۲) وَغا: جنگ، داد و فریاد، جار و جنجال(۲۳) حیز: نامرد(۲۴) مُخَنَّث: نامرد، آنکه رفتار و اطوارش زنانه است.(۲۵) غُرّه: غریدن، آواز بلند. و غِرّه به معنی فریفتن و گول زدن است.(۲۶) ژاژخا: بیهوده گو(۲۷) هَیْجا: جنگ، نبرد(۲۸) رِفاق: جمع رفقه، یاران ، همراهان(۲۹) برگردان ورق: در اینجا یعنی روی برگردان، صفحه قلب خود را از آنان برگردان و با آنان دوستی مکن، ورق برگشتن مثلی است در فارسی که به معنی دگرگون شدن کار است. (۳۰) غازی: جنگجو(۳۱) حَشَر: جمعیت، ازدحام، لشکر(۳۲) ژَغاژَغ: صدای بادام و گردو هنگامی که در جایی ریخته شود(۳۳) گَبر:‌ کافر(۳۴) اَعمی: کور، نابینا(۳۵) اُشتردل: ترسو، کینه توز. در اینجا معنی اول مناسب است(۳۶) ضیق: تنگنا، تنگی، سختی(۳۷) آفِل: افول کننده، ناپدید شونده(۳۸) رعنا: خوشگل، لطیف، نازنین و دلربا

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi