Ganje Hozour audio Program #624 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۲۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۶ ـ ۲۳ شهریور   PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 839, Divan e Shamsخشمین(۱) بر آن کسی شو کز وی گزیر(۲) باشدیا غیر خاک پایش کس دستگیر باشدگیرم کز او بگردی(۳)، شاه و امیر و فردیناچار مرگ روزی بر تو امیر باشدگر فاضلی(۴) و فردی، آب خَضِر(۵) نخوردیهر کو نخورد آبش در مرگ اسیر باشدای پیر جان فطرت، پیر عِیان(۶)، نه فکرت(۷)پیری نه کز قَدیدی(۸)، مویش چو شیر باشدپیری مکن بر آن کس کز مَکر(۹) و از فضولی(۱۰)خواهد که باژگونه(۱۱) بر پیر پیر باشدپیری بر آن کسی کن کو مردهء تو باشدپیش جلالتِ(۱۲) تو خوار و حقیر باشدچون موی ابروی را وهمش هلال بیندبر چشمش آفتابت کی مُستَدیر(۱۳) باشد؟آنکس که از تکبُّر مالد سِبالِ(۱۴) خود رااز نور کِبریایی چون مُستَنیر(۱۵) باشد؟عرضه گری(۱۶) رها کن، ای خواجه خویش لا کنتا ذره وجودت شمس مُنیر(۱۷) باشدجلوه مکن جمالت مگشای پرّ و بالتتا با پر خدایی جان مُستطیر(۱۸) باشدبربند پنج حس را زین سیل‌های تیرهتا عقل کل ز شش سو بر تو مَطیر(۱۹) باشدبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فَطیر(۲۰) باشدگر قاب(۲۱) قوس خواهی، دل راست کن چو تیریدر قوس او درآید کو همچو تیر باشدخاموش، اگر توانی بی‌حرف گو معانیتا بر بساطِ(۲۲) گفتن حاکم ضمیر باشد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4036گفتن شیطان، قریش را که به جنگ احمد آیید که من یاری ها کنم و قبیلهٔ خود را به یاری خوانم و وقت ملاقات صَفَّین(۲۳) گریختنهمچو شیطان در سپه شد صد یکم(۲۴)خواند افسون که انَّنی جارٌ لَکُم*مانند شیطان که در میان سپاه رئیس و فرمانده شد و افسون خود را بر آنان دمید و گفت: من همسایه و همراه شما هستم.چون قریش از گفت او حاضر شدندهر دو لشکر در ملاقات آمدنددید شیطان از ملایک اسپهی(۲۵)سوی صف مؤمنان اندر رهیآن جُنوداً لَمْ تَرَوْها** صف زدهگشت جان او ز بیم، آتشکدهآن «سپاهی که  شما قادر به دیدن آنها نیستید» صف زده بودند. پس ، از ترس، جان شیطان سراسر آتش شد.پای خود وا پس کشیده می‌گرفتکه: همی‌بینم سپاهی من شگفتاَیْ اَخافُ اللهَ مالی مِنْهُ عَوْناِذْهَبوا اِنّی اَری' مالاتَرَوْنیعنی من از خدا می ترسم، زیرا از جانب او هیچ کمکی به من نمی رسد،بروید که من لشکری را می بینم که شما نمی بینید.گفت حارث: ای سُراقه(۲۶) شکل، هیندی(۲۷) چرا تو می‌نگفتی این چنین؟گفت: این دم من همی‌بینم حَرَب(۲۸)گفت: می‌بینی جَعاشیش(۲۹) عربمی‌نبینی غیر این لیک، ای تو ننگآن زمان لاف بود، این وقت جنگدی همی‌گفتی که: پایندان(۳۰) شدمکه بودتان فتح و نصرت دم‌ به دمدی زَعیمُ الْجَیش(۳۱) بودی ای لعینوین زمان نامرد و ناچیز و مهین(۳۲)تا بخوردیم آن دم تو و آمدیمتو به تُون(۳۳) رفتی و ما هیزم شدیمچونکه حارث با سُراقه گفت ایناز عِتابش(۳۴) خشمگین شد آن لعیندست خود خشمین ز دست او کشیدچون ز گفت اوش، درد دل رسیدسینه‌اش را کوفت شیطان و گریختخون آن بیچارگان زین مکر ریختچونکه ویران کرد چندین عالم اوپس بگفت: اِنّى بَرىءٌ مِنْکُمُآن شیطان ملعون بعد از اینکه چندین و چند عالم را با مکر و فریب خود ویران کرد گفت: همانا من از شما بیزارم.کوفت اندر سینه‌اش، انداختشپس گریزان شد، چو هیبت تاختشنفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمتهاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سِرّ خویشمانع عقل ست و خصم جان و کیشیک نفس حمله کند چون سوسمارپس به سوراخی گریزد در فراردر دل، او سوراخها دارد کنونسر ز هر سوراخ می‌آرد بروننام پنهان گشتن دیو از نفوسواندر آن سوراخ رفتن، شد خُنُوس(۳۵)که خُنوسش چون خُنوس قُنْفُذست(۳۶)چون سر قُنْفُذ ورا آمد شد استکه خدا آن دیو را خَنّاس*** خواندکو سر آن خارپُشتک را بماندمی نهان گردد سر آن خارپُشتدم‌ به دم از بیم صیاد دُرُشت(۳۷)تا چو فرصت یافت سر آرد برونزین چنین مکری شود مارش زبونگرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدی؟زان عَوان(۳۸) مقتضی که شهوت استدل اسیر حرص و آز و آفت استزان عَوان سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهر توست راهدر خبر بشنو تو این پند نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُو****تو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: « سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست ».طُمطراق(۳۹) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیزبر تو او، از بهر دنیا و نبردآن عذاب سرمدی را سهل کردچه عجب گر مرگ را آسان کنداو ز سحر خویش، صد چندان کندسِحر، کاهی را به صنعت کُه کندباز، کوهی را چو کاهی می‌تندزشتها را نغز(۴۰) گرداند به فنّنغزها را زشت گرداند به ظنّکار سحر اینست کو دم می‌زندهر نفس، قلب(۴۱) حقایق می‌کندآدمی را خر نماید ساعتیآدمی سازد خری را، و آیتیاین چنین ساحر درون توست و سِرّاِنَّ فِی الْوَسواس سِحْراً مُسْتَتِرّچنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسه گری نفس، سِحری نهفته شده است.اندر آن عالم که هست این سحرهاساحران هستند جادویی‌ گشااندر آن صحرا که رُست این زهر ترنیز روییده ست تریاق(۴۲) ای پسرگویدت تریاق: از من جو سپرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفت او، سحرست و ویرانی توگفت من، سحرست و دفع سحر او* قرآن کریم، سوره انفال (٨)، آیه ۴۸Quran, Sooreh Anfal(8), Ayeh # 49وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِترجمه فارسیFarsi Translationو یاد آر زمانی را که شیطان، کارهای زشت ایشان را در نظرشان بیآراست و گفت: کسی بر شما پیروز نگردد و من همسایه (یاور) شمایم، اما هنگامی که دو گروه را دید واپس رفت و گفت: من از شما (دوستان) بیزارم. من آن بینم که شما نمی بینید. من از خدا ترسم که او سخت عِقاب(۴۳) است.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationRemember Satan made their (sinful) acts seem alluring to them, and said: "No one among men can overcome you this day, while I am near to you": But when the two forces came in sight of each other, he turned on his heels, and said: "Lo! I am clear of you; lo! I see what ye see not; Lo! I fear Allah: for Allah is strict in punishment."** قرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۲۶Quran, Sooreh Towbeh(9), Ayeh # 26ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَترجمه فارسیFarsi Translationسپس خداوند، آرام دلیِ خود را بر رسول خود و مؤمنان فرو فرستاد. و لشکریانی فرستاد که شما آنها را نمی دیدید و کافران را کیفر داد و اینست کیفر کافران.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationBut Allah did pour His calm on the Messenger and on the Believers, and sent down forces which ye saw not: He punished the Unbelievers; thus doth He reward those without Faith.*** قرآن کریم، سوره ناس (۱۱۴)، آیه ۱،۴،۵Quran, Sooreh Naas(114), Ayeh # 1,4,5قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِِ الْخَنَّاسِ (۴)الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاس (۵)ترجمه فارسیFarsi Translationبگو: پناه می برم به پروردگار مردم (۱)از زیان وسوسه گر کمین گرفته و پنهان، (۴)آنکه همواره در سینه های مردم وسوسه می کند (۵)ترجمه انگلیسیEnglish TranslationSay: I seek refuge with the Lord and Cherisher of Mankind, (1)From the mischief of the Whisperer (of Evil), who withdraws (after his whisper) (4) (The same) who whispers into the hearts of Mankind (5)*** مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 906مردم نفس از درونم در کمیناز همه مردم بتر در مکر و کین**** حدیثاَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد»(۱) خشمین: خشمگین(۲) گزیر: چاره(۳) از او بگردی: از او رو برگردانی(۴) فاضل:‌ دانشمند(۵) آب خَضِر: آب حیات(۶) عِیان: عینی، از روی یقین، یقین در دیدار، یقین و یقین در دیدار و مشاهده و ظاهر و آشکار و دیدار به چشم، ظاهر و آشکار، معلوم ، هویدا، روشن، واضح، مبین(۷) فکرت: فکر، اندیشه(۸) قَدید: کهنه(۹) مَکر: حیله، فریب(۱۰) فضولی: مداخلة بی جهت در کار دیگران، یاوه گویی (۱۱) باژگونه: واژگونه ، بر عکس(۱۲) جلالت: شکوه، بزرگی(۱۳) مُستَدیر: حرکت دورانی، گرد و دایره‌مانند، مدور(۱۴) سِبال: سبیل(۱۵) مُستَنیر: نور جوینده(۱۶) عرضه گری: خود نمایی(۱۷) مُنیر: نور دهنده، درخشنده، تابان(۱۸) مُستطیر: پراکنده، منتشر(۱۹) مَطیر: بارانی، باران ‌دیده(۲۰) فَطیر:‌ نانی که خمیر آن ور نیامده باشد(۲۱) قاب: مقدار، اندازه، نیمه‌ای از کمان مابین قبضه و گوشۀ آن، مقدار دو کمان ،قرب الهی، نزدیکی به خداوند(۲۲) بساط:‌ گستردنی، هر چیز گستردنی، مانندِ فرش، سفره، و مانند آن(۲۳) صَفَّین:‌ دو صفّ، دو لشکر(۲۴) صد یکم شدن: رئیس دسته صد نفری شدن(۲۵) اسپه: سپاه(۲۶) سُراقه: سُراقه بن مالک (از بزرگان طایفه بنی کنانه) که شیطان به صورت او ظاهر شد.(۲۷) دی: دیروز(۲۸) حَرَب: هلاکت، نابودی، ربودن و ستدن مال(۲۹) جَعاشیش: جمع جُعشوش به معنی انسان پست و حقیر و زبون(۳۰) پایندان: ضامن و کفیل(۳۱) زَعیمُ الْجَیش: فرمانده لشکر(۳۲) مَهین: ضعیف و خوار، کودن(۳۳) تُون: آتشخانه حمام(۳۴) عِتاب: ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه‌ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن.(۳۵) خُنُوس: آشکار شدن و سپس پنهان گشتن است(۳۶) قُنْفُذ: خارپشت(۳۷) دُرُشت:‌ خشن، ناهموار، حجیم(۳۸) عَوان: مأمور(۳۹) طُمطراق: سروصدا، نمایش شکوه و جلال، آوازه ، خودنمایی(۴۰) نغز: خوب، نیکو، لطیف(۴۱) قلب:‌ تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی(۴۲) تریاق:‌ ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به‌عنوان ضد درد و ضد سم به کار می‌رفته، پادزهر، پازهر، داروی ضد زهر، تریاک(۴۳) عِقاب: سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi