Ganje Hozour audio Program #627 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۲۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۳ اکتبر ۲۰۱۶ ـ ۱۳ مهر   PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1740, Divan e Shamsخوشی، خوشی تو، ولی من هزار چندانمبه خواب دوش که را دیده‌ام، نمی‌دانمز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجمولی ز چشم جهان همچو روح پنهانمدرخت اگر نبدی پا به گِل مرا جستیکز این شکوفه و گُل حسرت گلستانمهمیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویشکشد کنون کف شادی به خویش دامانمز بامداد کسی غِلمِلیج(۱) می کندمگزاف نیست که من ناشتاب(۲) خندانمترانه‌ها ز من آموزد این نفس زهرههزار زهره غلام دِماغ(۳) سَکرانم(۴)شکرلبی لب ما را به گاه شیرین کردکه غرقه گشت شکر اندر آب دندانمصَلا(۵) که قامت چون سرو او صلا دردادکه من نماز شما را لطیف اَرکانم(۶)صَلا که فاتحه(۷) قفل‌های بسته منمبدان چو فاتحه تان در نماز می خوانمبه دارمُلک(۸) مَلاحت(۹) لبش چو غَماز(۱۰)استکه بنگرید نصیب مرا که دربانمچنانک پیش جنونم عقول حیرانندمن از فسردگی این عقول حیرانمفسرده ماند یخی که به زیر سایه بودندید شَعشَعه(۱۱) آفتاب رخشانمتبسم خوش خورشید هر یخی که بدیدسِبال(۱۲) مالد و گوید که آب حیوانمبیار ناطق کلی، بگو تو باقی راز گفتنم برهان من خموش برهانممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2511روزی بی‌رنج می‌دانی که چیست؟قوت(۱۳) ارواح ست و اَرزاق(۱۴) نبی ستلیک موقوف(۱۵) ست بر قربان گاوگنج اندر گاو دان ای کُنجکاودوش چیزی خورده‌ام، ور نی تمامدادمی در دست فهم تو زمامدوش چیزی خورده‌ام، افسانه استهرچه می‌آید، ز پنهانخانه استچشم بر اسباب از چه دوختیم؟گر ز خوش‌ چشمان، کَرَشم(۱۶) آموختیمهست بر اسباب، اسبابی دگردر سبب منگر، در آن افگن نظرانبیا در قطع اسباب آمدندمعجزات خویش بر کیوان زدند(۱۷)بی‌سبب مر بحر را بشکافتندبی زراعت، چاش(۱۸) گندم یافتندریگها هم آرد شد از سعی شانپشم بُز، ابریشم آمد کَش‌کَشانجمله قرآن هست در قطع سببعِزِّ(۱۹) درویش و هلاک بولهبمرغ بابیلی دو سه سنگ افکندلشکر زَفْتِ(۲۰) حَبَش را بشکندپیل را سوراخ سوراخ افکندسنگ مرغی کو به بالا پر زنددُمِّ گاو کشته بر مقتول زنتا شود زنده همان دم در کفنحلق‌ْ بُبْریده جَهَد از جای خویشخون خود جوید ز خون‌ پالای(۲۱) خویشهمچنین ز آغاز قرآن تا تمامرَفضِ(۲۲) اسباب است و علت، والسلامکشف این نه از عقل کارافزا(۲۳) بودبندگی کن تا تو را پیدا شودبند معقولات آمد، فلسفیشهسوار عقل عقل، آمد صَفی(۲۴)عقل عقلت مغز و عقل توست پوستمعدهٔ حیوان همیشه پوست‌جوستمغزجوی، از پوست دارد صد ملالمغز، نَغزان(۲۵) را حلال آمد حلالچونکه قشر عقل صد بُرهان دهدعقل کل کی گام بی ایقان(۲۶)نهد؟ عقل، دفترها کند یکسر سیاهعقل عقل، آفاق دارد پر ز ماهاز سیاهی و سپیدی فارغ استنور ماهش بر دل و جان بازِغ(۲۷) استاین سیاه و این سپید ار قدر یافتزان شب قدرست کاختروار تافتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢٧٢١Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2721روز روشن، هر که او جوید چراغعین جستن، کوریش دارد بَلاغ(۲۸)ور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صَباح(۲۹) ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجو؟صبر و خاموشی جَذوبِ(۳۰) رحمت استوین نشان جستن، نشان علت استاَنْصِتُوا(۳۱) بپذیر، تا بر جان توآید از جانان، جزای اَنْصِتُواگر نخواهی نُکس(۳۲)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۳۳)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3130قصهٔ فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را که از تشنگی و بی‌آبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق، زبان بیرون انداختهاندر آن وادی گروهی از عربخشک شد از قحط بارانشان قِرَب(۳۴)در میان آن بیابان ماندهکاروانی مرگ خود بر خواندهناگهانی آن مُغیثِ(۳۵) هر دو کونمصطفی، پیدا شد از ره بهر عَوْن(۳۶)دید آنجا کاروانی بس بزرگبر تَفِ(۳۷) ریگ و، ره صَعب(۳۸) و سِتُرگ(۳۹)اشترانشان را زبان آویختهخلق اندر ریگ، هر سو ریختهرحمش آمد، گفت: هین زوتر رویدچند یاری سوی آن کُثبان(۴۰) دویدگر سیاهی بر شتر، مشک آوردسوی میر خود به زودی می‌بردآن شتربان سیه را با شترسوی من آرید با فرمان مُر(۴۱)سوی کُثبان آمدند آن طالبانبعد یک ساعت بدیدند آنچنانبنده‌ای می‌شد، سیه با اشتریراویه(۴۲) پر آب، چون هدیه‌بریپس بدو گفتند: می‌خواند تو رااین طرف، فَخْرُ الْبَشَر، خَیْرُ الْوَریجويندگان آب به آن غلام گفتند: در آن طرف این تپه ها، مایه افتخار انسان ها و بهترین آفریدگان، تو را به حضور می طلبد.گفت: من نشناسم او را، کیست او؟گفت: او آن ماه‌روی قندخونوع ها تعریف کردندش که هستگفت: مانا(۴۳) او مگر آن شاعر استکه گروهی را زبون کرد او به سحرمن نیایم جانب او نیم شِبْر(۴۴)کش‌کشانش آوریدند آن طرفاو فغان برداشت در تَشنیع(۴۵) و تفچون کشیدندش به پیش آن عزیزگفت: نوشید آب و، بردارید نیزجمله را زان مشک، او سیراب کرداشتران و هر کسی زان آب خوردراویه پر کرد و مشک، از مشک اوابر گردون، خیره ماند از رشک اواین کسی دیده ست کز یک راویهسرد گردد سوز چندان هاویه(۴۶)؟این کسی دیده ست کز یک مشک آبگشت چندین مشک پر بی اضطراب؟مشک، خود روپوش بود و موج فضلمی‌رسید از امر او از بحر اصلآب از جوشش همی‌گردد هواو آن هوا، گردد ز سردی آب هابلکه بی علت و بیرون زین حِکَمآب رویانید تکوین از عدمتو ز طفلی چون سبب ها دیده‌ يیدر سبب، از جهل بر چفسیده‌ يی(۴۷)با سبب ها از مُسبّب غافلیسوی این روپوش ها زان مایلیچون سبب ها رفت، بر سر می‌زنیربَّنا و ربَّناها می‌کنیرب می‌گوید: برو سوی سببچون ز صُنعم(۴۸) یاد کردی، ای عجب!گفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دَمدَمه(۴۹)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا*، کار توستای تو اندر توبه و میثاق، سستحضرت پروردگار که به سست ایمانی چنین بنده ای واقف است می فرماید: هرگاه تو را به عالم اسباب باز گردانم، دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد می بری. کار تو همین است ای بنده توبه شکن و سست عهد.لیک من آن ننگرم، رحمت** کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهد بدت، بدهم عطااز کرم، این دم چو می‌خوانی مراقافله، حیران شد اندر کار اویا محمد چیست این؟ ای بحر خوکرده‌ یی روپوش، مشک خُرد راغرقه کردی هم عرب، هم کُرد را* قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آيه ٢٨Quran, Sooreh Anaam(#6), Ayeh #28بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.ترجمه فارسیFarsi Translationبلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شده اند بازگردند. و البته ایشان اند دروغ زنان.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationYea, in their own (eyes) will become manifest what before they concealed. But if they were returned, they would certainly relapse to the things they were forbidden, for they are indeed liars.** قرآن كريم، سوره اعراف(۷)، آيه ۱۵۶Quran, Sooreh Araaf(#7), Ayeh #156…وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ…ترجمه فارسیFarsi Translation… و رحمت من (حق تعالی) همه اشیاء را فرا گرفته است ...ترجمه انگلیسیEnglish Translation…but My mercy extendeth to all things…مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3163مَشک آن غلام ازغیب پر آب کردن به معجزه و آن غلام سیاه را سپیدرو کردن باذنِ اللهِ تَعالیای غلام اکنون تو پر بین مشک خَودتا نگویی درشکایت نیک و بدآن سیه، حیران شد از برهان اومی‌دمید از لامکان، ایمان اوچشمه یی دید از هوا ریزان شدهمشک او روپوش فیض آن شدهزان نظر، روپوش ها هم بر دریدتا معیّن چشمهٔ غیبی بدیدچشم ها پر آب کرد آن دم غلامشد فراموشش ز خواجه وز مقامدست و پایش ماند از رفتن به راهزلزله افکند در جانش الهباز بهر مصلحت، بازش کشیدکه: به خویش آ، باز رو ای مُستَفید(۵۰)وقت حیرت نیست، حیرت پیش توست(۵۱)این زمان در ره در آ، چالاک و چستدست های مصطفی بر رو نهادبوسه‌های عاشقانه بس بدادمصطفی دست مبارک بر رخشآن زمان مالید و، کرد او فرّخششد سپید آن زنگی و زادهٔ حبشهمچو بدر و روز روشن شد شبشیوسفی شد در جمال و در دَلال(۵۲)گفتش: اکنون رو به ده، وا گوی حالاو همی‌شد بی سر و بی پای، مستپای می‌نشناخت در رفتن ز دستپس بیامد با دو مَشکِ پُر، روانسوی خواجه از نواحی کاروان(۱) غِلمِلیج: قلقلک دادن(۲) ناشتاب: ناشتا(۳) دِماغ: مغز سر، مادۀ نرم و خاکستری‌رنگ که در میان جمجمه قرار دارد(۴) سَکران: مست، جمع: سَکاری و سُکاری(۵) صَلا: خواندن و دعوت کردن به ‌چیزی یا امری، آواز دادن؛ صدا زدن، دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن(۶) اَرکان: جمع رکن، اصول، مبانی(۷) فاتحه: آغاز کار، اول چیزی، کلید، گشایش(۸) دارمُلک: مرکز، پایتخت(۹) مِلاحت: زیبا و خوب‌روی بودن، نمکین بودن(۱۰) غَماز: بسیار سخن‌چین‌، نمام، فاش‌کنندۀ راز، اشاره‌کننده با چشم و ابرو‌، غمزه‌کننده(۱۱) شَعشَعه: تابندگی، تابناکی(۱۲) سِبال: سبیل(۱۳) قوت: روزی، خوراک، خوردنی(۱۴) اَرزاق: جمع رِزق ، روزیها(۱۵) موقوف: وابسته، منوط(۱۶) کَرَشم: مخفف کرشمه: ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو و در اصطلاح صوفیان عبارت است از تجلی جلالی حضرت حق تعالی(۱۷) بر کیوان زدن: به عالیترین مرتبه آسمان رساندن(۱۸) چاش: غلّه از کاه جدا شده و پاک شده(۱۹) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی(۲۰) زَفْت: درشت، فربه، ستبر(۲۱) خون‌ پالا: قاتل(۲۲) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۳) کارافزا: مجازاً مشغله آور، گرفتار کننده، دست و پا گیر(۲۴) صَفی: صاف شده، به درجه خلوص رسیده(۲۵) نَغزان: نغزها، نغز به معنی خوب و نیکو است(۲۶) ایقان: یقین کردن، باور کردن، بی‌گمان دانستن(۲۷) بازِغ: درخشان، فروزان(۲۸) بَلاغ: مصدر باب تفعیل به معنی رسانیدن، دلالت کامل.(۲۹) صَباح: صبح(۳۰) جَذوبِ: بسیار کِشنده، بسیار جذب کننده(۳۱) اَنْصِتُوا: فرمان الهی « خاموش باشید » اقتباس از آیه ۲۰۳ سوره اعراف(۳۲) نُکس: عود کردن بیماری(۳۳) لَبیب: خردمند، عاقل(۳۴) قِرَب: جمع قِرْبَه به معنی مَشک آب، خیک(۳۵) مُغیث: فریادرس(۳۶) عَوْن: یاری، مساعدت(۳۷) تَف: گرمی، حرارت(۳۸) صَعب: دشوار، سخت(۳۹) سِتُرگ: عظیم، بزرگ(۴۰) کُثبان: جمع کَثیب به معنی تپه شنی، تَلّ(۴۱) فرمان مُر: حکم تلخ، منظور حکم قاطع است(۴۲) راویه: مَشک آب بزرگ، توشه دان که به جای سه مشک آب دارد(۴۳) مانا: ادات تشبیه و تردید، گویی، پنداری(۴۴) شِبْر: وَجَب(۴۵) تَشنیع: بدگویی کردن، ناسزا گویی(۴۶) هاویه: دوزخ، جهنم(۴۷) چفسیده‌ يی: چسبیده ای(۴۸) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۴۹) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۵۰) مُستَفید: طلب کننده فایده(۵۱) پیش توست: در پیش روی داری، در آینده دچار آن خواهی شد(۵۲) دَلال: ناز و کرشمه

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi