Ganje Hozour audio Program #631 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۳۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۶ ـ ۱۱ آبان   PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خَمّارم(۱)خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارمبیار جام شرابی که رشکِ خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارمبیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف استبدان سبب که ز جان دردهای سر دارمبیار آنکه نگنجد در این دهان نامشکه می شکافد از او شَقّه‌های(٢) گفتارمبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم ملکِ گُربُزان(٣) و طَرّارم(۴)بیار آنکه دمی گر سرم شود خالیسیاه و تیره شوم، گوییا ز کُفّارم(۵)بیار آنکه رهاند از این بیار و میاربیار زود و مگو دفع(۶) کز کجا آرمبیار و باز رهان سقف آسمان‌ها راشب دراز ز دود و فغان بسیارمبیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثال نجّارمبیار می که امین مِیَم مثال قدح(۷)که هر چه در شکمم رفت، پاک بسپارمنجار گفت پسِ مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارمبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاه عزیزم، اگر به تن خوارمچه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّاربه بام هفتم گردون رسید رفتارممسیح وار شدم من، خرم بماند به زیرنه در غم خرم و نی به گوشِ خروارمبلیس وار(۸) ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پس گِل صد هزار گُلزارمطلوع کرد از این لحم(۹) شمس تبریزیکه آفتابم و سر زین وَحَل(۱۰) برون آرمغلط مشو، چو وَحَل در رویم دیگربارکه برقرارم و زین روی پوش در عارمبه هر صبوح درآیم به کوری کورانبرای کور، طلوع و غروب نگذارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2840, Divan e Shamsمنگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گران بهاییتو چو باز پای بسته تن تو چو کنده بر پاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۴۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 648, Divan e Shamsبا این همه آن رنج شما گنج شما بادافسوس که بر گنج شما پرده شماییدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 228, Divan e Shamsبیار آن که قرین را سوی قرین کشدافرشته را ز فلک جانب زمین کشدامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1141صورت از بی‌صورتی آمد برونباز شد که انّا ِالَیهِ راجِعونپس تو را هر لحظه مرگ و رَجعَتی(۱۱) استمصطفی فرمود: دنیا ساعتی استفکر ما تیری است از هو در هوادر هوا کی پاید؟ آید تا خداهر نفس، نو می‌شود دنیا و مابی‌خبر از نو شدن، اندر بقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رَواقِ(۱۲) آبگون(۱۳)آیتِ اِنّا بَنَیْنَاهَا وَ اِنّا مُوسِعُونکه شْنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم؟تایِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّایِحُوننردبان حاصل کنید از ذِی المَعارِجْ، بر رویدتَعْرُجُ الرُّوحُ اِلَیْهِ وَ المَلایِک اَجْمَعُونقرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #18قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ.گفتند: همانا ما شما را به شومی و فال بد گرفته ایم، اگر [از دعوت خود] باز نایستید، قطعاً شما را سنگسار می کنیم، و از سوی ما شکنجه دردناکی به شما خواهد رسید.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 284چون ز عطر وحی کر گشتند و گمْبُد فغانشان که تَطَیَّرْنَا بِکُماز آن رو كه حق ستيزان از بوی دلاویز وحی و رایحه جانبخش الهی گمراه و منحرف شدند، فریاد برداشتند که: ما به شما فال بد می زنیم.رنج و بیماری ست ما را این مقالنیست نیکو وَعْظتان ما را به فالگر بیاغازید نُصْحی(۱۴) آشکارما کنیم آن دم شما را سنگسارما به لَغْو(۱۵) و لَهْو(۱۶)، فربه گشته‌ایمدر نصیحت خویش را نَسْرِشته‌ایمهست قُوتِ ما دروغ و لاف و لاغ(۱۷)شورش معده‌ست ما را زین بَلاغ(۱۸)رنج را صدتو و افزون می‌کنیدعقل را دارو به اَفیون(۱۹) می‌کنیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1400انبیا را گفته قومی راه گمْاز سَفَه اِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُممردم گمراه از روی نادانی و سفاهت به پیامبران گفتند: ما شما را شوم می دانیمقرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #19قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَگفتند: شومی شما (فال بد شما) از خود شماست [و این شومی نتیجه کفر و طغیان و گناه است، شگفتا!] آیا اگر پندتان دهند [آن تذکر سعادت بخش را به حساب شومی و فال بد پند دهدگان می گذارید؟ نه، هرگز!!] بلکه شما مردمی افراط کار هستید.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2955انبیا گفتند فال زشت و بداز میان جانتان دارد مددمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2969ای که نُصْح ناصحان(۲۰) را نشنویفال بد با توست هر جا می‌رویقرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۰Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #20وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَىٰ قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ و از دورترین نقطه شهر مردی (بنام حبیب نجار) شتابان آمد، گفت: ای قوم من! از این فرستادگان [خدا] پیروی کنید.قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۱Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #21اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَاز کسانی پیروی کنید که پاداشی از شما نمی خواهند و آنان راه یافته اندقرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۶Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #26قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (۲۶)سرانجام به دست آن مشرکان شهید شد، و به او گفته شد: به بهشت درآی. گفت: ای کاش قوم من نیز میدانستندقرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۷ Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #27بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (٢٧)که پروردگارم مرا به چه سبب آمرزیده است و مرا از گرامیان قرار داده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2014کاروان ها بی نوا وین میوه‌هاپخته می‌ریزد، چه سِحرست ای خدا؟سیب پوسیده همی ‌چیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشک‌حلقگفته هر برگ و شکوفه آن غُصون(۲۱)دم به دم یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونهر برگ و شکوفه آن شاخه ها از روی تاسف، دم به دم می گفت: ای کاش قوم من می دانستندبانگ می‌آمد ز سوی هر درختسوی ما آیید، خلق شوربختبانگ می‌آمد ز غیرت بر شجرچشمشان بستیم کَلَّا لا وَزَرْ *از غیرت حق به آن اولیاء ندا می رسید که: ما چشمان اینان را فرو بسته ایم، حقّاً که برای اینان پناهگاهی نیستگر کسی می‌گفتشان کین سو رویدتا ازین اَشْجار(۲۲) مُسْتَسْعِد(۲۳) شویدجمله می‌گفتند کین مسکین مستاز قَضاءُ الله دیوانه شده ستمغز این مسکین ز سودای درازوز ریاضت گشت فاسد چون پیازاو عجب می‌ماند یا رب، حال چیستخلق را این پرده و، اِضلال(۲۴) چیست؟* قرآن کریم، سوره قیامت(۷۵)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Ghiyamat(#75), Ayeh #11كَلَّا لَا وَزَرَ (١١)هرگز (در روزر ستاخیز جز بارگاه حق) پناهگاهی نیست.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2540تفسیر کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفمن گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم.خانه بَر کَن، کز عقیق این یَمَنصد هزاران خانه شاید ساختنگنج زیر خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مَنْدیش و مَایستکه هزاران خانه از یک نقد گنجتوان عمارت کرد، بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عریان شودلیک آنِ تو نباشد، زانکه روحمزد ویران کَرْدَنَسْتَش آن فُتوح(۲۵)چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ **آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشددست خایی بعد از آن تو، کای دریغاین چنین ماهی بُد اندر زیر میغ(۲۶)من نکردم آنچه گفتند از بِهی(۲۷)گنج رفت و، خانه و، دستم تهیخانهٔ اُجرت گرفتی و کِری(۲۸)نیست ملک تو به بَیعی(۲۹) یا شِری(۳۰)این کِری را مدت او تا اجلتا درین مدت کنی در وی عملپاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیر این دکّان تو، مدفون دو کانهست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۳۱) را می‌تراشتا که تیشه ناگهان بر کان نهیاز دکان و پاره‌دوزی وا رهیپاره‌دوزی چیست؟ خوردِ آب و نانمی‌زنی این پاره بر دلقِ(۳۲) گرانهر زمان می‌درّد این دلق تنتپاره بر وی می‌زنی زین خوردنتای ز نسل پادشاه کامیاربا خود آ، زین پاره‌دوزی ننگ دارپاره‌ای بر کَن ازین قعر دکانتا برآید سر به پیش تو دو کانپیش از آن کین مهلت خانهٔ کِریآخر آید، تو نخورده زو بَریپس ترا بیرون کند صاحب دکانوین دکان را بر کَنَد از روی کانتو ز حسرت، گاه بر سر می‌زنیگاه ریش خام خود بر می‌کنیکای دریغا آنِ من بود این دکانکور بودم، بر نخوردم زین مکانای دریغا بودِ ما را برد بادتا ابد یا حَسْرَتا شد لِلْعِباد ***دریغا که دار و ندار ما را باد فنا با خود برد. و در این حال است که بندگان عاصی باید تا ابد حسرت بخورند** قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۳۹Quran, Sooreh Najm(#53), Ayeh #39وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (٣٩)و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهره ای] نیست.*** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ٣٠Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #30يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.ای دریغ و افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایتشان نمی آمد مگر اینکه او را مسخره می کردند!مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۳۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2533مرگ‌جو باشی ولی نه از عجز رنجبلکه بینی در خراب خانه گنجپس به دست خویش گیری تیشه‌ایمی‌زنی بر خانه بی‌اندیشه‌ایکه حجاب گنج بینی خانه رامانع صد خرمن این یک دانه راپس در آتش افگنی این دانه راپیش گیری پیشهٔ مردانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 435آن چنانکه عُور(۳۳) اندر آب جَستتا در آب از زخم زنبوران برستمی‌کند زنبور بر بالا طوافچون بر آرد سر، ندارندش معافآب، ذکر حقّ و، زنبور این زمانهست یاد آن فلانه وان فلاندم بخور در آب ذکر و صبر کنتا رهی از فکر و وسواس کهنبعد از آن تو طبع آن آب صفاخود بگیری جملگی سر تا به پاآنچنان کز آب، آن زنبور شرمی‌گریزد، از تو هم گیرد حَذَر(۳۴)بعد از آن خواهی تو دور از آب باشکه به سر هم‌طبع آبی خواجه‌تاشبس کسانی کز جهان بگذشته‌اندلا نی اند و در صفات آغشته‌انددر صفات حق، صفات جمله‌شانهم‌چو اختر، پیش آن خور بی‌نشانگر ز قرآن نَقل خواهی، ای حَرون(۳۵)خوان: جَمیعٌ هُمْ لَدَیْنا مُحْضَرُون ****ای سرکش اگر در این خصوص از قرآن کریم شاهد می خواهی آیه « همه آنان به نزد ما حاضرند » را تلاوت کنمُحْضَرُون(۳۶) معدوم نبود، نیک بینتا بقای روح ها دانی یقینروح محجوب از بقا، بس در عذابروح واصل در بقا، پاک از حجابزین چراغ حس حیوان، اَلمُرادگفتمت هان تا نجویی اتحادروح خود را متصل کن ای فلانزود با ارواح قدس سالکانصد چراغت ار مُرَند(۳۷)، ار بیستند(۳۸)پس جدا اند و یگانه نیستندزان همه جنگند این اصحاب ماجنگ کس نشنید اندر انبیازانکه نور انبیا خورشید بودنور حس ما چراغ و شمع و دودیک بمیرد، یک بماند تا به روزیک بود پژمرده، دیگر با فُروزجان حیوانی بود حَیّ از غَذی(۳۹)هم بمیرد او به هر نیک و بَذی(۴۰)گر بمیرد این چراغ و، طَی شودخانهٔ همسایه، مُظْلَم(۴۱) کی شود؟نور آن خانه چو بی این هم به پاستپس چراغ حس هر خانه جداستاین مثال جان حیوانی بودنه مثال جان ربانی بودباز از هندوی شب(۴۲) چون ماه زاددر سر هر روزنی نوری فتادنور آن صد خانه را تو یک شُمَر(۴۳)که نماند نور این، بی آن دگرتا بود خورشید تابان بر افقهست در هر خانه نور او قُنُق(۴۴)باز چون خورشید جان، آفِل(۴۵) شودنور جمله خانه‌ها زایل شوداین مثال نور آمد مثل، نیمر تو را هادی عدو را ره‌زنیبر مثال عنکبوت آن زشت‌خوپرده‌های گَنده را بر بافد اواز لعاب خویش پردهٔ نور کرددیدهٔ ادراک خود را کور کرد**** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #32وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَهمه خلايق حاضرند به نزد ما(۱) خَمّار: شراب‌فروش، باده‌فروش(۲) شَقّه: پاره، تکه(۳) گُربُزان: جمع گُربُز، افراد حیله گر و مکّار(۴) طَرّار: دزد، جیب‌بر(۵) کُفر: کُفر را معمولاً به ظلمت و سیاهی تعبیر می کنند(۶) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن(۷) قدح: ساغر، پیاله(۸) بلیس: مخفف ابلیس، شیطان(۹) لحم: گوشت(۱۰) وَحَل: گِل(۱۱) رَجعَت: بازگشت(۱۲) رَواق : رواق به معنی عمارتی که سقف قوسی شکل دارد، ایوان، راهرو و مدخل سقف‌دار در داخل عمارت می باشد. در اینجا رواق آبگون به معنی آسمان آبی است.(۱۳) آبگون: آبي، مانند آب(۱۴) نُصْح: پند دادن، پند و اندرز(۱۵) لَغْو: باطل، بی فایده(۱۶) لَهو: بازی ‌کردن، سرگرمی(۱۷) لاغ: بازی، شوخی، مسخرگی(۱۸) بَلاغ: پیام‌رسانی(۱۹) اَفیون: تریاک(۲۰) ناصحان: نصیحت کنندگان(۲۱) غُصون: جمع غُصن به معنی شاخه(۲۲) اَشْجار: جمع شَجَر. درختان(۲۳) مُسْتَسْعِد: سعادت‌جوینده(۲۴) اِضلال: گمراهی(۲۵) فُتوح: جمع فتح، گشایش در حالت باطنی سالک، گشایش(۲۶) میغ: ابر(۲۷) بِهی: خوبی، نیکویی(۲۸) کِری: کِراء به معنی کرایه(۲۹) بَیع: فروختن، خریدن، بیشتر به معنی فروختن استفاده می شود(۳۰) شِری': خریدن، فروختن، بیشتر به معنی خریدن استفاده می شود(۳۱) تَک: ته، قعر، عمق(۳۲) دلق: خرقه، پوستین، جامۀ درویشی، لباس ژنده و مرقع که درویشان به تن می‌کنند(۳۳) عُور: برهنه، لخت(۳۴) حَذَر: پرهیز، دوری کردن(۳۵) حَرون: چهارپایی که از سوار اطاعت نکند، توسن، در اینجا انسان سرکش و نافرمان، جمع: حُرُن(۳۶) مُحْضَرُون: حاضر کرده شدگان(۳۷) مُرَند: می میرند(۳۸) بیستند: مخفف بایستند، یعنی زنده بمانند، فروزان باشند(۳۹) غَذی: غذا(۴۰) بَذی: بدی، ناخوشی، بیهوده گویی(۴۱) مُظْلَم: تاریک(۴۲) هندوی شب: شب سیاه، شبی که مانند هندو سیاه است زیرا هندو به معنی سیاه نیز آمده است(۴۲) شُمَر: بشمار، به حساب بیاور(۴۴) قُنُق: میهمان، لفظی است ترکی(۴۵) آفِل: فرورونده، غروب‌کننده

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi