Ganje Hozour audio Program #653 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۵۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶تاریخ اجرا: ۳ آوریل ۲۰۱۷ ـ ۱۵ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1730, Divan e Shamsچه روز باشد کاین جسم و رسم بِنْوَردیم(١)میانِ مجلسِ جان حلقه حلقه می گردیمهمی‌خوریم میِ جان به حضرت سلطانچنانکه بی‌لب و ساغر نخست می خوردیمخراب و مست به ساقیِّ جان همی‌گوییمبرآر دست که ما دست‌ها برآوردیمبیار نُقل که ما نَقل کرده‌ایم این سوبیار باده اَحمَر(۲) که زار و رُخ زردیمبکن سلام که تسلیم اِبتِلایِ(۳) توییمبپرس گرم که افسرده دَمِ سردیمجوابمان دهد آن ساقیم که نوش خوریدکه ما به نورفشانی چو مه جوامردیم(۴)تو مُلک کَد کُن(۵) و هَبْ لی(۶)(*۱) بگو سلیمان وارکه ما به منعِ عطا مور را نیازردیمز هجر و فرقت ما درد و غم بسی دیدیمدرآی در برِ ما، ما دوای هر دردیمدل آر خسته به خار جفا و گل بستانچه تحفه آری ماوَرد(۷) را؟ که ما وَردیم(۸)اگر ز مونس و جفتان(۹) خود جدا ماندیبیا که در کرم و حُسن لطف ما فردیماگر تو کار نکردی و مُفلسی(۱۰) از خیربیا که کارِ چو تو صد هزار ما کردیمبیار اشک چو مشتاق و گرد را بنشانکه روی ماه نبینیم تا در این گردیمخمش، گزاف مینداز مهره اندر طاس(۱۱)به ما گذار که ما اوستاد این نَردیم(۱۲)(*۱) قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۳۵Quran, Sooreh Saad(#38), Ayeh #35قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُعرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی عوضی.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1634بخش ۷۰ - بقیهٔ قصهٔ آن زاهد کوهی که نذر کرده بود که میوهٔ کوهی از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسی را نگویم صریح و کنایت که: بیفشان، آن خورم که باد افکنده باشد از درختاندر آن کُه بود اَشجار(۱۳) و ثِمار(۱۴)بس مُرودِ(۱۵) کوهی آنجا، بی‌شمارگفت آن درویش: یا رب با تو منعهد کردم زین نچینم در زَمَنجز از آن میوه که باد انداختشمن نچینم از درختِ مُنتَعَش(۱۶)مدتی بر نذرِ خود بودش وفاتا در آمد امتحانات قضازین سبب فرمود: استثنا کنیدگر خدا خواهد به پیمان بر زنیدهر زمان دل را دگر میلی دهمهر نفس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید(*۲)در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.در حدیث آمد که دل همچون پری ستدر بیابانی اسیر صَرصَری ست(۱۷)(*۳)باد، پر را هر طرف رانَد گزافگه چپ و، گه راست با صد اختلافدر حدیث(*۴) دیگر این دل دان چنانکابِ جوشان ز آتش اندر قازغان(۱۸)هر زمان دل را دگر رایی بُوَدآن نه از وی، لیک از جایی بُوَدپس چرا ایمن شوی بر رایِ دلعهد بندی تا شوی آخر خجل؟این هم از تاثیر حکم است و قَدَرچاه می‌بینیّ و، نتوانی حَذَرنیست خود از مرغ پَرّان این عجبکه نبیند دام و افتد در عَطَب(۱۹)این عجب که دام بیند هم وَتَد(۲۰)گر بخواهد، ور نخواهد، می‌فتدچشم باز و گوش باز و دام پیشسوی دامی می‌پرد با پَرِّ خویش(*۲) قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Alrahman(#55), Ayeh #29يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍهر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.(*۲) قرآن کریم، سوره سوره ق(۵۰)، آیه ۱۵Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Ayeh #15أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ ۚ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍآیا ما از آفرینش نخستین عاجز و درمانده شدیم [تا از دوباره آفریدن عاجز و درمانده شویم؟ چنین نیست] بلکه آنان [با این همه دلایل روشن و استوار] باز در آفرینش جدید در تردیدند.خدا هر لحظه در کاری (تجلی تازه ای) است.(*۲) قرآن کریم، سوره ابراهيم(۱۴)، آیه ۲۲Quran, Sooreh Ebrahim(#14), Ayeh #22وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ ۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ  لِي ۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ ۖ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ ۖ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ ۗ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌو شیطان [در قیامت] هنگامی که کار [محاسبه بندگان] پایان یافته [به پیروانش] می گوید: یقیناً خدا [نسبت به برپایی قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولی می بینید که وعده خدا تحقّق یافت] و [من] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود، فقط شما را دعوت کردم [به دعوتی دروغ و بی پایه] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید، پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من، بی تردید من نسبت به شرک‌ورزی شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است.(*۳) حدیثاِنَّ هذا الْقَلْبَ كَريشةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الْـاَرضِ يَقيمُها الرّيحُ ظَهراً لِبَطنٍاین قلب پَری را ماند به هامون که باد، آن را زیر و زبر کند.(*۴) حدیثلَقَلْبُ الْمؤمِنِ اَشَدُّ تَقَلُّباً مِنَ الْقُدورِ فی غَلَیانِهامَثَل قلب مؤمن در دگرگونی هایش همانند دیگِ در حال جوش استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 35بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت اوبشنوید ای دوستان این داستانخود، حقیقت نقدِ حال(۲۱) ماست آنبود شاهی در زمانی پیش ازینمُلکِ(۲۲) دنیا بودش و هم مُلکِ دیناتّفاقا، شاه روزی شد سواربا خَواصِ(۲۳) خویش از بهر شکار(۲۴)یک کنیزک دید شَه، بر شاه‌راهشد غلام آن کنیزک، جانِ شاهمرغ جانش در قفس چون می‌طپیدداد مال و آن کنیزک را خریدچون خرید او را و برخوردار شدآن کنیزک، از قضا بیمار شدآن یکی خر داشت و پالانش نبودیافت پالان، گرگ خر را در رُبودکوزه بودش، آب می‌نامد به دستآب را چون یافت، خود کوزه شکستشه، طبیبان جمع کرد از چپّ و راستگفت: جانِ هر دو در دست شماستجانِ من سهل است، جانِ جانم اوستدردمند و خسته‌ام، درمانم اوستهر که درمان کرد مَر، جانِ مرابُرد گنج و دُرّ(۲۵) و مَرجان(۲۶) مراجمله گفتندش که جان بازی کنیمفهم گرد آریم و اَنبازی(۲۷) کنیمهر یکی از ما مسیح عالَمی استهر اَلَم را در کفِ ما مَرهَمی استگر خدا خواهد(۲۸)(*۵)نگفتند از بَطَر(۲۹)پس خدا بنمودشان عجز بشرترک اِستثنا(*۶) مرادم قَسْوَتی(۳۰) استنه همین گفتن که عارِض حالتی(۳۱) استای بسا ناورده اِستثنا بگفتجان او با جان اِستثناست جفتهرچه کردند از علاج و از دواگشت رنج افزون و حاجت، نارواآن کنیزک از مرض، چون موی شدچشم شه از اشکِ خون، چون جوی شداز قضا سِرکَنگبین(۳۲)، صَفرا(۳۳) نمودروغن بادام، خُشکی(۳۴) می‌ فزوداز هَلیله(۳۵) قَبض(۳۶) شد، اِطلاق(۳۷) رفتآب، آتش را مدد شد همچو نفت(*۵) قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۲۳-۲۴Quran, Sooreh Kahf(#18), Ayeh #23,24وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا...إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهو هرگز مگو که من این کار را به فردا خواهم کردن. جز آنکه بگویی: اِنْ شاءَ الله…(*۶) قرآن کریم، سوره قلم(۶۸)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Ghalam(#68), Ayeh #18وَلَا يَسْتَثْنُونَو ان شاء الله نگفتند یا چیزی برای مستندان کنار نگذاشتند.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3672گفته بودیم از سَقامِ(۳۸) آن کنیزوز طبیبان و قُصورِ(۳۹) فهم نیزکان طبیبان همچو اسبِ بی‌عِذار(۴۰)غافل و بی‌بهره بودند از سوارکامشان پر زخم از قَرعِ لِگام(۴۱)سُمِّشان مجروح از تحویلِ گام(۴۲)ناشده واقِف(۴۳) که نَک(۴۴) بر پشتِ مارایِضِ(۴۵) چُستی(۴۶) است، استادی ‌نُما(۴۷)نیست سرگردانیِ ما زین لِگامجز ز تَصریفِ(۴۸) سوارِ دوستکامما پی گُل سوی بستان‌ها شدهگُل نموده آن و، آن خاری بُدههیچ‌شان این نی که گویند از خردبر گلوی ما، که می‌کوبد لگد؟آن طبیبان آنچنان بندهٔ سببگشته‌اند از مکرِ یزدان مُحْتَجَب(۴۹)گر ببندی در صِطَبلی(۵۰) گاوِ نرباز یابی در مقام گاو، خراز خری باشد تَغافُل(۵۱) خفته‌وارکه نجویی تا کی است آن خُفیه(۵۲) کار؟خود نگفته کین مُبَدِّل(۵۳) تا کی است؟نیست پیدا او مگر اَفلاکِی(۵۴) استتیر، سوی راست پَرّانیده‌ایسویِ چپ رفته ست تیرت، دیده‌ایسوی آهویی به صیدی تاختیخویش را تو صید خوکی ساختیدر پی سودی دویده بهر کَبْس(۵۵)نارسیده سود، افتاده به حَبسچاه ها کَنده برای دیگرانخویش را دیده فتاده اندر آندر سبب چون بی‌مرادت کرد رَبپس چرا بَدظَن(۵۶) نگردی در سَبَب؟بس کسی از مَکْسَبی(۵۷) خاقان(۵۸) شدهدیگری زآن مَکْسَبه عُریان شدهبس کس از عقد زنان قارون شدهبس کس از عقد زنان مدیون شدهپس سبب، گَردان(۵۹) چو دُمِّ خر بودتکیه بر وی کم کنی، بهتر بودور سبب گیری، نگیری هم دلیرکه بس آفتهاست پنهانش به زیرسِرِّ اِسْتِثْناست(*۵) این حَزْم(۶۰) و حَذَر(۶۱)زآنکه خر را بُز نماید این قَدَرتأمل و دوری کردن راز «اِنْ شاءَ الله» گفتن است، زیرا که مثلاً گاه تقدیر الهی، خر را بز جلوه می دهد.آنکه چشمش بست، گرچه گُربُز(۶۲) استز اَحْوَلی(۶۳) اندر دو چشمش خر، بُز استچون مُقَلِّب(۶۴)(*۷) حق بُوَد اَبصار(۶۵) راکه بگرداند دل و افکار راچاه را تو خانه‌ای بینی لطیفدام را تو دانه‌ای بینی ظریفاین تَسَفْسُط(۶۶) نیست، تَقْلیبِ(۶۷) خداستمی‌نماید که حقیقت ها کجاستآنکه اِنکار حقایق می‌کندجملگی او بر خیالی می‌تنداو نمی‌گوید که حِسْبانِ(۶۸) خیالهم خیالی باشدت، چشمی به مال(*۷) یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْـأَبْصَارِ ....حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها ...بگردان حال ما را به نیکوترین حال(۱) بِنْوَردیم: از مصدر نَوَردیدن به معنی طی کردن، پیمودن(۲) باده اَحمَر: شراب سرخ رنگ(۳) اِبتِلا: امتحان کردن، دچار شدن به بیماری، در بلا افتادن(۴) جوامرد: تلفّظی از جوانمرد(۵) کَد کُن: بخواه، کَد کردن: خواستن، خواهش کردن از کسی، کَد: رنج و سختی بردن در کار، کوشش در طلب رزق(۶) هَبْ لی: مرا عطا کن(۷) ماوَرد: مخفف ماءالوَرد، گلاب(۸) وَرد: گل سرخ(۹) جفتان: جمع جفت، اقران، زنان(۱۰) مُفلس: ندار، بی‌چیز(۱۱) مهره در طاس انداختن: کنایه از خبردار کردن، آگاهانیدن(۱۲) نَرد: تخته‌ نرد، نوعی بازی شبیه شطرنج(۱۳) اَشجار: درختان، جمع شَجَر(۱۴) ثِمار: جمع ثمر، میوه ها(۱۵) مُرود: امرود به معنی گلابی(۱۶)‌ مُنتَعَش: سالم، خوش و سرزنده(۱۷) صَرصَر: بادی سرد و سخت(۱۸) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل(۱۹) عَطَب: هلاک شدن، تباهی(۲۰) وَتَد: میخ، جمع: اوتاد(۲۱) نقدِ حال: سخن یا قصّه یا هر چیزی که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد(۲۲) مُلک: پادشاهی، سلطنت(۲۳) خَواص: جمع خاصّ به معنی خدمتکاران و پرستاران ممتاز(۲۴) بهر شکار: برای شکار(۲۵) دُرّ: مروارید درشت(۲۶) مَرجان: مروارید ریز، مروارید خوب و روشن(۲۷) اَنبازی: شرکت، رفاقت، همراهی و همفکری(۲۸) گر خدا خواهد: همان  اِنْ شاءَ الله گفتن است.(۲۹) بَطَر: خودبینی، بزرگ منشی، خود پسندی(۳۰) قَسْوَتی: قساوت، سخت دلی (۳۱) عارِض حالت: حالتی سطحی و غیر ذاتی، حالت بی دوام(۳۲) سِرکَنگبین: شربتی است که معمولاً از شکر(یا عسل) و سرکه می پزند(۳۳) صَفرا: ماده ای است سرخ روشن و گاه سبز رنگ که در کبد تولید می شود و در کیسه صفرا جمع می شود و برای آسانی هضم غذا بکار می رود.(۳۴) خُشکی: یبوست، خشک شدن مزاج که اطبّای قدیم آنرا با روغن بادام مداوا می کردند.(۳۵) هَلیله: میوه درختی است بزرگ دارای برگهای بلند و باریک که میوه آن به شکل خوشه است که از داروهای روان کننده مزاج است.(۳۶) قَبض: گرفتگی و خشکی روده، یبوست(۳۷) اِطلاق: روانی شکم، رها کردن، از بند گشادن(۳۸) سَقام: بیماری(۳۹) قُصور: کوتاهی کردن(۴۰) عِذار: افسار، مقداری از افسار که از دو طرف بر صورت حیوان قرار می گیرد. جمع: عُذُر(۴۱) قَرعِ لِگام: کوبیدن، کوفتن. اینجا مراد از قَرعِ لِگام اینست که دهنه افسار بر دهانشان ضربه می زد.(۴۲) تحویلِ گام: جا به جا کردن پا، راه رفتن و دویدن(۴۳) واقِف: آگاه(۴۴) نَک: اینک(۴۵) رایِض: رام کننده ستوران، سوارکار(۴۶) چُست: چابک، چالاک(۴۷) استادی ‌نُما: نماینده مهارت و استادی(۴۸) تَصریف: تغییر دادن، گردانیدن، تصرّف کردن(۴۹) مُحْتَجَب: در پرده شده و پنهان گشته، حجاب‌دار (۵۰) صِطَبل: اِصطَبل، طویله(۵۱) تَغافُل: خود را به غفلت زدن(۵۲) خُفیه: پنهانی(۵۳) مُبَدِّل: بدل کننده، تغییر دهنده(۵۴) اَفلاکِی: آسمانی، غیر زمینی(۵۵) کَبْس: انباشتن کیسه و جیب و بغل از زر و سیم(۵۶) بَدظَن: بَد گمان(۵۷) مَکْسَب: کسب و پیشه(۵۸) خاقان: عنوانی که به پادشاهان چین و ترک می دادند. جمع: خَواقین(۵۹) گَردان: گردننده(۶۰) حَزْم: تأمل، احتیاط(۶۱) حَذَر: دوری، خویشتن داری(۶۲) گُربُز: زیرک و هوشیار، حیله گر(۶۳) اَحْوَلی: لوچی، دو بینی(۶۴) مُقَلِّب: دگرگون‌کننده، برگرداننده(۶۵) اَبصار: جمع بَصَر، چشم ها، دیده ها(۶۶) تَسَفْسُط: سَفسَطه کردن و انکار حقیقت(۶۷) تَقْلیب: تغییر دادن، واژگون ساختن(۶۸) حِسْبان: گمان کردن، پنداشتن

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi