Ganje Hozour audio Program #669 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۶۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۷ ـ ۳ مرداد PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۱۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3011, Divan e Shamsهر نَفَسی از درون، دلبرِ روحانییعربده آرد مرا، از ره پنهانییفتنه و ویرانیَم، شور و پریشانیَمبرد مسلمانیَم، وایِ مسلمانییگفت مرا: می خوری، یا چه گمان می‌بریکیست برون از گمان، جز دل رَبّانیی(۱)؟بر سر افسانه رو، مست سوی خانه روجان بفشان، کان نگار کرد گل افشانیییک دم ای خوش عذار(۲)، حالِ مرا گوش دارمست غمت را بیار، رسمِ نگهبانییعابد و معبود من، شاهد و مشهود منعشق شناس ای حریف، در دلِ انسانییکعبه ما کوی او، قبله ما رویِ اورهبر ما بوی او، در رهِ سلطانییخواجه صاحب نظر، اَلحَذَر(۳) از ما، حَذَرتا ننهد خواجه سر، در خطر جانیینی، غلطم سر بیار، تا ببری صد هزارگل ندمد جز ز خار، گنج به ویرانییآمد آن شیرِ من، عاشقِ جان سیرِ مندر کف او شیشه‌ای، شکلِ پری خوانیی(۴)گفتم: ای روح قدس، آخر ما را بپرسگفت: چه پرسم؟ دریغ حال مرا دانییمستم و گم کرده راه، تن زن(۵) و پرسش مخواهمستِ چه‌ام؟ بوی گیر، باده جانانییکی بُوَد آن ای خدا، ما شده از ما جدا؟برده قُماشاتِ(۶) ما، غارتِ سبحانییهر که ورا کارَکیست(۷)، در کف او خارکیستهر که ورا یارَکیست(۸)، هست چو زندانییکارک تو هم تویی، یارک تو هم توییهر که ز خود دور شد، هست چو رندانییمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1406آدمی دید است و باقی پوست استدید آن است آن که دید دوست استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 812آدمی دید است باقی گوشت و پوست








هرچه چشمش دیده است آن چیز اوستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۲۸۶ Hafez Poem(Qazal)# 286, Divan e Ghazaliatدوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوشوز شما پنهان نشاید کرد راز می فروشگفت: آسان گیر بر خود کارها کز روی طَبعسخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت کوشوانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلکزُهره در رقص آمد و بَربَط زنان می‌گفت نوشبا دل خونین لبی خندان بیاور همچو جامنی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3514 تن چو مادر، طفلِ جان را حاملهمرگ، درد زادن است و زلزلهجمله جانهای گذشته منتظرتا چگونه زاید آن جانِ بَطِر(۹)؟زنگیان گویند: خود از ماست اورومیان گویند: نی، زیباست اوچون بزاید در جهانِ جان و جودپس نماند اختلافِ بیض(۱۰) و سُود(۱۱)گر بود زنگی، بَرَندَش زنگیانور بود رومی، کَشَندَش رومیانتا نزاد او، مشکلاتِ عالم استآنکه نازاده شناسد او، کم استاو مگر یَنْظُر بِنُورِ الله بُوَدکاندرونِ پوست، او را ره بُوَدآن کسی که از حال پدیده های ماورای ظاهر باخبر می شود کسی است که با نور خدا می بیند.اصلِ آبِ نطفه اسپید است و خَوشلیک، عکسِ جانِ رومی و حَبَشمی‌دهد رنگ، اَحْسَنُ التَّقْویم راتا به اَسفَل(۱۲) می‌بَرَد این نیم راولی پرتو جان رومی، رومی را بهترین صورت می دهد و آن یکی را به فروترین مرتبت فرو می برد.قرآن کریم، سوره تین(۹۵)، آیه ۴،۵Quran, Sooreh Tin(#95), Ayeh #4,5لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ(۴)ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ(۵)و همانا آدمی را در بهترین و نکوترین هنجار آفریدیم(۴) سپس به جهت نافرمانی، او را به پست ترین مراتب بازگرداندیم.(۵)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3494رفت فکر و، روشنایی یافتندنَحر(۱۳) و بَحرِ آشنایی یافتندمرگ، کین جمله از او در وحشت اندمی‌کنند این قوم بر وی ریشخندکس نیابد بر دل ایشان ظَفَر(۱۴)بر صدف آید ضرر، نی بر گُهَرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1329پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبودزان سبب، عالم کبودت می‌نمودگر نه کوری، این کبودی دان ز خویشخویش را بد گو، مگو کس را تو بیشمؤمن ار یَنْظُر بِنُورِ الله نبودغیب، مؤمن را برهنه چون نمود؟چونکه تو یَنْظُر به نارُالله(۱۵) بُدینیکوی را وا ندیدی از بدیاندک اندک آب، بر آتش بزنتا شود نار تو نور، ای بُوالْحَزَن(۱۶)حديثاِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِبترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می بیند.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 568بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فِکرَت(۱۷) شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویدقرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷-۳۰Quran, Sooreh Fajr(#89), Ayeh #27-30يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (٢٧)ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً (٢٨)به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.فَادْخُلِي فِي عِبَادِي (٢٩)پس در میان بندگانم درآیوَادْخُلِي جَنَّتِي (٣٠)و در بهشتم وارد شو.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۴۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 740, Divan e Shamsمُشک و عَنبَر گر ز مُشکِ زلف یارم بو کند(۱۸)بویِ خود را واهِلَد(۱۹)، در حال زلفش بو کندکافر و مؤمن گر از خویِ خوشش واقف شوندخوی از خود واکند(۲۰) در حال(۲۱) با او خو کندآفتابی ناگهان از رویِ او تابان شودپردها را بردرد، وین کار را یکسو کندچنگِ تنها را به دست روحها زان داد حقتا بیان سِرِّ حقِّ لایَزالی او کندتارهای خشم و حِقد(۲۲) و عشق و حاجت می‌زندتا ز هر یک بانگِ دیگر در حوادث رو کندشاد باد آن چنگِ تن کز دستِ جان حقش سِتَدبر کنارِ خود نهاد و سازِ آن را هو کنداوستادِ چنگها آن چنگ باشد در جهانوای بر چنگی که با آن چنگِ حق پهلو کند(۲۳)باز هم در چنگِ حق تاریست بس پنهان و خوشکو به ناگه وصف آن دو نرگسِ جادو کنداجرای گروه موسیقی داریوشDariush Music band Live Concertهوشنگ ابتهاجشبی که آواز نی تو شنیدمچو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لب چشمه رسیدمنشانه ای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجایی که رخ نمی نماییاز آن بهشت پنهان دری نمیگشاییمن همه جا... پی تو گشته اماز مَه و مِه... نشان گرفته ام بوی تو را ز گل شنیده امدامن گل از آن گرفته امتو ای پری کجایی که رخ نمی نماییاز آن بهشت پنهان دری نمیگشاییدل من، سرگشته ی تونفسم آغشته ی توبه باغ رویا ها، چو گلت بویمبر آب و آیینه، چو مهت جویمتو ای پری کجایی در این شب یلدا ز پی ات پویمبه خواب و بیداری سخنت گویمتو ای پری کجایی مه و ستاره درد من می دانندکه همچو من پی تو سرگردانندشبی کنار چشمه پیدا شومیان اشک من چو گل وا شوتو ای پری کجایی که رخ نمی نماییاز آن بهشت پنهان دری نمی گشاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1414گفت: پس من نیستم معشوقِ تومن به بُلغار و مرادت در قُتو(۲۴)عاشقی تو بر من و، بر حالتیحالت اندر دست نبود، یا فتیپس نیَم کلیِّ مطلوبِ تو منجزوِ مقصودم تو را اندر زَمَنخانهٔ معشوقه‌ام، معشوق نیعشق بر نقدست، بر صندوق نیهست معشوق آنکه او یک تُو بُوَدمُبتَدا(۲۵) و مُنتَهایت(۲۶) او بُوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۷۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 771, Divan e Shamsدل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند(۱) رَبّانی: خدایی، الهی، مربوط به رَب(۲) خوش عذار: خوش صورت، زیباروی(۳) اَلحَذَر: بپرهیز، بترس، دوری کن(۴) پری خوانی: عمل کسی که با خواندن افسون جنّ و پری را تسخیر می کند، جن گیری(۵) تن زدن: خاموش بودن و خاموش شدن(۶) قُماشات: جمع قُماش، رخت و اثاث(۷) هر که ورا کارَکیست: هر کس کار کوچکی دارد(۸) هر که ورا یارَکیست: هر کس معشوقی دارد(۹) بَطِر: شادمان، سرمست(۱۰) بیض: جمع اَبیَض به معنی سفید(۱۱) سُود: اَسوَد به معنی سیاه(۱۲) اَسفَل: پایین تر، پست تر(۱۳) نَحر: مقابل هم قرار گرفتن، نزدیکی، قرب (۱۴) ظَفَر: پیروزی، دست یافتن(۱۵) نارُالله: آتش خدا، منظور هوشیاری دردناک جسمی من ذهنی (۱۶) بُوالْحَزَن:‌ اندوهگین(۱۷) فِکرَت: فکر، اندیشه(۱۸) بو کردن: بو بردن، پی بردن(۱۹)‌ واهِلَد: واهشتن، واگذاشتن(۲۰) خوی از خود واکند: ترک عادت از چیزی که بدان معتاد باشند(۲۱) در حال: همان دم، فی الحال(۲۲) حِقد: کینه(۲۳) پهلو کردن: پهلو زدن، برابری جُستن(۲۴) قُتو: جعبه یا صندوق(۲۵) مُبتَدا: آغاز چیزی(۲۶) مُنتَها: آخر، پایان

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi